اختصاصی/ گروه سیاسی-پژواک کیا
سید عباس عراقچی، دیپلمات ارشد جمهوری اسلامی ، در حالی سفر اخیر خود به مسکو و دیدار با سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، و احتمالاً ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور این کشور را به اتمام رساند که سایه سنگین ابهامات استراتژیک و تردیدهای تاریخی بر سر این همکاری راهبردی سنگینی میکند. در شرایطی که تهران به دنبال احیای زیرساختهای هستهای آسیبدیده خود برای ایجاد اهرم فشار در برابر غرب است، و در مواجهه با تهدیدات فزاینده اسرائیل و فشارهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی، دست یاری به سوی کرملین دراز کرده است. اما آیا روسیه، که خود را متحدی وفادار و میانجیای قابل اعتماد مینمایاند، در واقعیت نقشی جز یک میانجی دروغین ایفا میکند؟ تحلیل شواهد و مواضع اخیر مسکو نشان میدهد که این کشور نه تنها در بزنگاههای حیاتی ایران را تنها گذاشته، بلکه منافع استراتژیک خود را بر تمامیت ارضی و امنیت ملی تهران ترجیح داده است.
معمای هستهای و جستجوی حمایت روسی
سفر اخیر عراقچی به مسکو، که با امضای یک نقشه راه سهساله بین وزارتخانههای خارجه دو کشور همراه بود، در کانون توجه رسانههای منطقهای قرار گرفت. گزارشهای موثق حاکی از آن است که یکی از اهداف اصلی این سفر، بررسی امکان استفاده از ظرفیتهای فنی و مهندسی روسیه برای بازسازی و احیای برنامه هستهای ایران بود. پس از جنگ ۱۲ روزه و تشدید تحریمها، ایران به دنبال بازگرداندن بخش قابل توجهی از توان هستهای خود به سطح پیش از جنگ است، اما تحریمهای جدید آمریکا و فعالسازی مکانیسمهایی مانند «اسنپبک» (بازگشت تحریمها) مانع از تأمین تجهیزات حیاتی، بهویژه در حوزه سانتریفیوژها، تجهیزات فشار و آلیاژهای خاص شده است.
در این شرایط، مسکو به عنوان یکی از معدود گزینههای تهران برای دور زدن محدودیتها و تأمین نیازهای ضروری راکتورهای آسیبدیده مطرح شده است. ایران امیدوار است که با حمایت روسیه، چه به صورت رسمی دولتی و چه از طریق شرکتهای چندملیتی مستقر در این کشور، بتواند برنامه هستهای خود را احیا کند تا در مذاکرات آتی با ایالات متحده، دست بالا را داشته باشد. این استراتژی بر این تصور بنا شده است که آمریکا به دلیل هجمه بینالمللی، جرأت حمله مجدد به تأسیسات هستهای احیا شده ایران را نخواهد داشت؛ تصوری که بسیاری از کارشناسان آن را غلط و خوشبینانه میدانند.
در همین حال، رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، مرتباً بر لزوم دسترسی کامل بازرسان به سایتهای هستهای ایران تأکید کرده و تهدیدات اسرائیل (مانند اظهارات اخیر داوید بارنیا، رئیس موساد) نیز بر حفظ شرایط تهدید علیه ایران دامن زده است. در این بازی پیچیده، روسیه خود را حامی دیپلماتیک ایران در برابر فشارهای بینالمللی نشان میدهد. لاوروف در مصاحبه با صداوسیما تأکید کرد که روسیه آماده حمایت از ایران برای رسیدن به راهحلی درباره برنامه هستهای است. اما این حمایت، یک شمشیر دولبه است. روسیه به خوبی میداند که کمک به احیای هستهای ایران، نه تنها موقعیت ایران را به عنوان یک اهرم فشار در برابر غرب تقویت میکند، بلکه وابستگی استراتژیک تهران به مسکو را نیز تعمیق میبخشد. این کمکها، گزینشی و محدود خواهند بود؛ زیرا روسیه تمایلی به افزایش بیش از حد توانمندیهای منطقهای ایران ندارد و میخواهد تهران همواره زیر چتر حمایت مسکو باقی بماند.
ادعای وفاداری در برابر شواهد خیانت
سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، در پاسخ به این سوال که آیا روسیه در صورت بهبود روابط با آمریکا، ایران را رها خواهد کرد، با لحنی قاطع اعلام کرد: «دروغ میگویند. بگذارید حداقل یک مثال بیاورند که ما برای روابط با یک کشور… به یک دوست قدیمی خود خیانت کرده باشیم.» او حتی به خیانت شوروی سابق به آلمان شرقی اشاره کرد تا وفاداری روسیه کنونی را اثبات کند. اما واقعیتهای میدانی و سوابق تاریخی، ادعای لاوروف را به شدت زیر سوال میبرد. ایران به وضوح میداند که روسیه در سالهای اخیر، اقدامات متعددی انجام داده که مصداق بارز عدم تعهد و خیانت استراتژیک است: از جمله وعدههای تسلیحاتی توخالی که علیرغم توافقات نظامی و نیاز مبرم ایران به تقویت توان دفاعی، روسیه از تحویل سامانههای دفاع موشکی پیشرفته مانند اس-۴۰۰ و جنگندههای سوخو-۳۵ (و سوخو-۳۰) به ایران خودداری کرده است. این تعلل، ایران را در مقابل تهدیدات منطقهای و فرامنطقهای آسیبپذیر نگه داشته است.
شاهد مثال دیگر تنها گذاشتن ایران در جنگ بود. در جریان تنشهای اخیر و آنچه در داخل ایران به جنگ ۱۲ روزهتعبیر شد (اشاره به حملات متقابل ایران و اسرائیل)، روسیه نه تنها حمایت نظامی مؤثری از ایران نکرد، بلکه مواضعی محتاطانه اتخاذ کرد. هنگامی که از لاوروف پرسیده شد که آیا روسیه در صورت جنگی فراتر از ۱۲ روزه در کنار ایران خواهد ایستاد، او به حمایت از حقوق قانونی ایران بسنده کرد. هرگز نباید پیوند جمعیتی روسیه با اسرائیل را فراموش کنیم. دلیل اصلی این احتیاط و عدم حمایت، در پیوندهای عمیق روسیه با اسرائیل نهفته است. وجود حدود ۱.۵ میلیون روستبار در اسرائیل، یک اهرم فشار داخلی و خارجی قوی بر مسکو ایجاد میکند. روسیه هرگز حاضر نخواهد شد برای حمایت نظامی از ایران در برابر اسرائیل، افکار عمومی روستبار خود را علیه خویش بشوراند. حمایتهای لاوروف از ایران، در این بستر، بیشتر یک مانور تبلیغاتی و دیپلماتیک برای حفظ کارت ایران در بازی بزرگتر است.
تمامیت ارضی، جزایر سهگانه و بازی با اعراب
شاید آشکارترین نمونه از خیانت استراتژیک روسیه، موضعگیریهای اخیر این کشور در قبال تمامیت ارضی ایران باشد. روسیه، همراه با چین، در اجلاسی با وزرای خارجه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، از موضع کشورهای عربی حوزه خلیج فارس درباره جزایر سهگانه ایرانی (ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک) حمایت کرد. این اقدام، که به معنای نادیده گرفتن حق حاکمیت ایران بر قلمرو خود است، خشم و اعتراض گستردهای در میان افکار عمومی و رسانههای ایرانی برانگیخت. این موضعگیری نه یک اشتباه سهوی، بلکه یک محاسبه استراتژیک است. روسیه و چین، هر دو، منافع اقتصادی و تجاری گستردهتری با کشورهای ثروتمند عربی مانند امارات متحده عربی و عربستان سعودی دارند. امارات و عربستان، نه تنها شرکای مهمتری در حوزه دور زدن تحریمها برای مسکو و پکن هستند، بلکه حجم تجارت و سرمایهگذاری آنها با این دو قدرت اوراسیایی، به مراتب گستردهتر از روابط با ایران است.
حجم تجارت چین با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بالغ بر ۲۸۸ تا ۲۹۹ میلیارد دلار تخمین زده میشود، در حالی که تجارت با ایران (که عمدتاً نفت غیررسمی است) بسیار کمتر و پر از موانع تحریمی است. روسیه نیز در همین راستا، برای حفظ و گسترش نفوذ خود در منطقه و بهرهبرداری از منافع اقتصادی با اعراب، حاضر است تمامیت ارضی ایران را قربانی کند. این رفتار نشان میدهد که ایران برای کرملین، یک شریک راهبردی برابر نیست، بلکه صرفاً یک کارت بازی برای اعمال فشار بر غرب و حفظ موازنه منطقهای است.
دام استراتژیک و ممانعت از توافق با غرب
یکی از اهداف کلیدی و پنهان روسیه در قبال ایران، جلوگیری از هرگونه توافق جامع و پایدار میان تهران و غرب است. روسها به خوبی میدانند که اگر ایران بتواند به یک توافق ۱۰۰ درصدی با اروپا و آمریکا دست یابد، مسیر اقتصادی و سیاسی خود را به سمت غرب متمایل خواهد کرد و به طور بالقوه، روسیه را رها خواهد نمود. موقعیت استراتژیک ایران، همسایگی با دریای خزر و پتانسیل آن به عنوان یک مسیر ترانزیتی و انرژی، برای روسیه حیاتی است. کرملین مایل است ایران همیشه تحت پرچم روسیه بماند و از این رو، در زمینه برجام و همکاریهای ایران با غرب، به گونهای عمل میکند که مذاکرات هرگز به نتیجه نهایی و رضایتبخش برای تهران نرسد.
این نگرانی در داخل ایران نیز بازتاب دارد. برخی تحلیلگران معتقدند که ایران همواره به روابط با چین و روسیه به چشم ابزاری برای مجبور کردن غرب به دادن امتیاز نگاه کرده است. اما این استراتژی، ریسک بزرگی دارد: اگر روسیه و آمریکا به توافق برسند، روسیه ممکن است ایران را رها کند؛ هرچند لاوروف این ادعا را رد میکند. اما مهمتر آن است که روسها مطمئن هستند اگر ایران با غرب توافق کند، روسیه را رها خواهد کرد. این عدم اطمینان متقابل، روابط را بر پایه منافع کوتاهمدت و نه اعتماد بلندمدت بنا نهاده است.
کریدورها، گاز و شکست نقشههای راه
در دیدار اخیر عراقچی و لاوروف، بحثهایی درباره نقشه راه سهساله و همچنین همکاریهای انرژی، از جمله انتقال گاز روسیه از طریق آذربایجان به ایران مطرح شد. ایران به شدت به این همکاریهای گازی نیاز دارد تا نیاز استانهای شمالی را تأمین کرده و به یک هاب انرژی منطقهای تبدیل شود. با این حال، سوابق تاریخی نشان میدهد که توافقات بلندمدت اقتصادی با روسیه، مانند قراردادهای قبلی، اغلب بی نتیجه ماندهاند. قرارداد مشارکت استراتژیک که زمستان گذشته امضا شد، در مرحله اجرای عملی با احتیاط و محدودیت از سوی مسکو مواجه شده است.
در زمینه کریدورهای ترانزیتی نیز، روسیه نه تنها از ایران حمایت نکرده، بلکه در مقابل کریدورهایی که منافع ایران را تهدید میکنند، ضعیف عمل کرده است. کریدور زنگزور که در مسیر آذربایجان و ترکیه قرار دارد و اکنون به کریدورترامپ شهرت یافته، تهدیدی مستقیم برای کریدور شمال-جنوب است که ایران به دنبال توسعه آن است. روسیه، که خود تحت فشار است، نتوانسته است با این کریدور مقابله کند و همکاری مؤثر با ایران در این زمینه نیز میسر نشده است. این نشان میدهد که منافع روسیه در قفقاز و آسیای مرکزی، جایی که ایران رقیب آن محسوب میشود، بر همکاری با تهران ارجحیت دارد.
ضرورت بازنگری در استراتژی شرق
سفر سید عباس عراقچی به مسکو و تلاش برای احیای برنامه هستهای با حمایت روسیه، در شرایطی صورت میگیرد که ایران در انزوای فزاینده بینالمللی قرار دارد و نیازمند یک شریک قدرتمند است. اما این نیاز، نباید چشم تهران را بر واقعیتهای تلخ بپوشاند. روسیه، در بهترین حالت، یک شریک معاملاتی است که منافع خود را بر هر چیز دیگری ترجیح میدهد. همانطور که منتقدان بیان میکنند:« مسکو علاقهای به ارتقای جایگاه ایران و توانهای منطقهای ایران ندارد و همچنین نمیخواهد تهران روابط گستردهتری با دنیای غرب برقرار کند.» روسیه یک میانجی دروغین است که با وعده حمایت، ایران را در دام وابستگی استراتژیک گرفتار میکند تا از آن به عنوان اهرمی در برابر غرب استفاده کند و در عین حال، منافع اقتصادی و ژئوپلیتیک خود با اعراب و اسرائیل را حفظ نماید.
تا زمانی که در درون حاکمیت ایران صدای واحدی در نوع و سطح روابط با قدرتهای شرقی وجود نداشته باشد و سیاست خارجی ایران به چشم ابزاری برای امتیازگیری از غرب دیده شود، این کشور همچنان در معرض خیانتهای استراتژیک قرار خواهد گرفت. ایران باید با درک واقعبینانه از محدودیتهای مسکو و پکن، مسیر همکاریهای خود را بازنگری کند و به جای تکیه بر حمایتهای مشروط و متزلزل، به دنبال ایجاد موازنه قدرت و حفظ تمامیت ارضی خود در برابر فشار همه قدرتهای جهانی باشد. تکیه بر یک شریک حیاتی که در بزنگاهها منافع ملی ایران را زیر پا میگذارد، نه تنها امنیت ملی را تضمین نمیکند، بلکه آن را به مخاطره میاندازد.