خانه سیاست از «جهاد تبیین» تا «بلاغ مبین»؛ فرار رو به جلوی جمهوری اسلامی از سایه سنگین «زن، زندگی، آزادی»

هم وطن گزارش می‌دهد

از «جهاد تبیین» تا «بلاغ مبین»؛ فرار رو به جلوی جمهوری اسلامی از سایه سنگین «زن، زندگی، آزادی»

در چهار دهه گذشته، سیاست رسانه‌ای جمهوری اسلامی ایران با فراز و فرودهای چشمگیری همراه بوده است. اما شکل‌گیری نهاد جدیدی به نام «قرارگاه بلاغ مبین» را باید نقطه اوج یک بحران در سیاست تبلیغاتی نظام دانست؛ بحرانی که از سویی ناشی از فرسودگی گفتمان انقلابی و از سوی دیگر، محصول تحولات اجتماعی، فرهنگی و نسلی است که نظام دیگر توان درک و مهار آن را ندارد.

اختصاصی گروه سیاسی / ماهور ایرانی

در چهار دهه گذشته، سیاست رسانه‌ای جمهوری اسلامی ایران با فراز و فرودهای چشمگیری همراه بوده است. اما شکل‌گیری نهاد جدیدی به نام «قرارگاه بلاغ مبین» را باید نقطه اوج یک بحران در سیاست تبلیغاتی نظام دانست؛ بحرانی که از سویی ناشی از فرسودگی گفتمان انقلابی و از سوی دیگر، محصول تحولات اجتماعی، فرهنگی و نسلی است که نظام دیگر توان درک و مهار آن را ندارد.

قرارگاه بلاغ مبین به عنوان نهادی با ظاهر فرهنگی و کارکرد امنیتی تبلیغاتی، در واقع پاسخی شتاب‌زده به شکست پروژه‌ای موسوم به «جهاد تبیین» است؛ پروژه‌ای که خود قرار بود واکنشی به بحران مشروعیت رسانه‌ای و اجتماعی جمهوری اسلامی، به‌ویژه پس از رخداد «زن، زندگی، آزادی» باشد. اما این واکنش نه تنها کارآمدی لازم را نداشت، بلکه با تشدید شکاف میان نظام و جامعه، سبب بروز هزینه‌های مالی و سیاسی فراوانی شد که امروز آثار آن بر ساختار بودجه، اعتبار نهاد‌های فرهنگی و حتی بر افکار عمومی هواداران نظام آشکار است.

از سال ۱۳۹۹ به بعد، دستگاه‌های تبلیغاتی جمهوری اسلامی با بحران شدید در جذب افکار عمومی روبه‌رو شدند. شبکه‌های رسمی چون صدا و سیما، خبرگزاری‌های دولتی و رسانه‌های وابسته به نهادهای نظامی عملاً از ایفای نقش تأثیرگذار بازماندند. کاهش شدید اعتماد عمومی، افزایش بی‌سابقه استفاده از شبکه‌های اجتماعی و ظهور رسانه‌های شهروندی، فضایی را شکل داد که قدرت روایت‌سازی حکومت را به شدت محدود کرد.

در این بستر، ایده تشکیل یک ساختار «قرارگاهی» شکل گرفت که بتواند ضمن هماهنگی میان تمام نهادهای تبلیغاتی، یک نظام فرماندهی واحد برای «مقابله با جنگ شناختی دشمن» ایجاد کند. نام «بلاغ مبین» برگرفته از تعبیر قرآنی «تَبْلِيغٌ مُبِينٌ» بود که در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی به معنای رساندن پیام «حق» در برابر «باطل» تعبیر می‌شود. اما در عمل، این قرارگاه به نهادی بدل شد که هدف اصلی آن سازمان‌دهی تبلیغات هماهنگ، مهندسی جریان اطلاعات و کنترل رسانه‌های داخلی بود.

ایده «بلاغ مبین» در اردیبهشت ۱۴۰۴ و پیش از آغاز جنگ ۱۲ روزه، از زبان رهبر جمهوری اسلامی مطرح شد و از همان ابتدا سنگ‌بنای یک اقدام نهادی برای حوزه‌های علمیه بود. سیدعلی خامنه‌ای این مفهوم را مهم‌ترین مأموریت حوزه معرفی کرد: «رساندن پیام دین به شکلی روشن، شفاف و همه‌جانبه». از نظر او، بلاغ مبین فقط تبلیغ نیست؛ یک پروژه تمام‌عیار است که باید از عمیق‌ترین لایه‌های توحید تا سبک زندگی، محیط زیست، ساختار نظام اسلامی و روابط اجتماعی را پوشش دهد. او حوزه را نهادی توصیف کرد که خروجی آن بایدمستقیم به ذهن و فرهنگ جامعه برسد.

با انتشار این سخنان، «محمدجواد فاضل لنکرانی» رییس مرکز فقهی ائمه اطهار، بلاغ مبین را «شاه‌بیت» پیام رهبر جمهوری اسلامی خواند و آن را نه صرفاً تکنیک تبلیغ، بلکه ستون فقرات طرح «تمدن‌سازی اسلامی» دانست. او گفت بلاغ مبین یعنی عرضه کامل دین به جامعه در همه سطوح؛ از اعتقاد و اخلاق تا سیاست و اجتماع. برای لنکرانی، ماموریت حوزه فراتر از آموزش طلبه است و بایدبه ترسیم نظم فکری و اجتماعی جدید بر محور دین برای جامعه دست یابد. «محمدباقر قالیباف» رییس مجلس شورای اسلامی، نیز روح اصلی پیام خامنه‌ای را رساندن دین به جامعه «با همه ظرفیتش» معرفی کرد. او تاکید کرد به واسطه بلاغ مبین باید کارایی وکارآمدی دین در اداره جامعه را به اثبات رساند.

در مرحله بعد، تلاش برای عملیاتی کردن این ایده آغاز شد. «مصطفی حسینی نیشابوری»، رییس مرکز بین‌المللی قرآن و تبلیغ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، توضیح می‌دهد پیام دینی باید به همه انسان‌ها برسد، حتی اگر هیچ ارتباطی با جهان اسلام نداشته باشند. او برای تحقق این هدف فهرستی از ابزارهای مدرن را ردیف می‌کند، از ایجاد قرارگاه تبلیغ بین‌الملل تا تربیت مبلغ چندمهارتی، از استفاده سنگین از رسانه و هوش مصنوعی تا تحلیل داده‌های میدانی و انطباق پیام با بوم‌زیست‌های مختلف. 

در ۱۱ خرداد «حسین رفیعی» معاون تبلیغ و امور فرهنگی حوزه‌های علمیه و عضو مجلس خبرگان، تأکید می‌کند که «عمل به بلاغ مبین» باید راهبرد محوری حوزه‌ها باشد و تلاش برای اجرای آن ضروری است. او جهاد تبیین را نیز «پادزهر هجمه‌های دشمن» دانست اما هشدار داد که اداری شدن آن بزرگ‌ترین آفتش است و باید از تبدیل آن به یک روند بوروکراتیک پرهیز شود. رفیعی گسترش انقلاب اسلامی در جهان را نتیجه ایستادگی در برابر سکولاریسم و کمونیسم دانسته و نسبت به تلاش مستمر دشمن برای ایجاد بدبینی در جامعه هشدار داده و بر ضرورت تربیت «افسران جنگ نرم»، تقویت فعالیت‌های رسانه‌ای و تبلیغی، و حمایت بیشتر از مبلغان تأکید می‌کند.

او همچنین می‌گوید در راستای بلاغ مبین ۴۰ هزار مبلغ در سراسر کشور فعال هستند.

در اسناد داخلی منتشر شده از سوی برخی نهادهای وابسته، وظایف بلاغ مبین شامل «پایش فضای مجازی، هدایت تولید محتوا، پشتیبانی سایبری از عملیات رسانه‌ای و مقابله با پروپاگاندای دشمن» عنوان شد؛ اما واقعیت آن بود که محور فعالیت قرارگاهنه در تولید حقیقت، بلکه در مشروعیت‌سازی سیاسی از طریق دست‌کاری داده‌ها و روایت‌های رسانه‌ای تعریف شد.

پیش‌زمینه مستقیم تشکیل قرارگاه بلاغ مبین، شکست طرحی با عنوان «جهاد تبیین» بود؛ طرحی که رهبر جمهوری اسلامی شخصاً در سال ۱۴۰۰ دستور اجرای گسترده آن را صادر کرد. هدف اعلامی جهاد تبیین، بازخوانی درست دستاوردهای نظام و مقابله با تحریف‌ها بود. اما در عرصه رسانه‌ای، این طرح به یک عملیات تبلیغاتی ناکارآمد تقلیل یافت که نه تنها در میان جوانان نفوذی ایجاد نکرد، بلکه عملاً شکاف تحلیلی میان نهاد قدرت و جامعه را عیان‌تر ساخت.

تمرکز جهاد تبیین بر تکرار واژگان ایدئولوژیک بدون تولید محتوای مستند و باکیفیت، موجب شد که حتی بدنه حامی حکومت نیز آن را به عنوان پروژه‌ای شعاری و بی‌ثمر تلقی کند. در شبکه‌های مجازی، کاربران جوان بسیاری با کنایه و طنز به نقد آن پرداختند و نشان دادند که تصور حکومت از «تبیین» چیزی جز بازآفرینی تبلیغ نیست.

نهادهای مختلف از جمله بسیج، سپاه، سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه‌های علمیه برای اجرای این طرح بودجه‌های کلان دریافت کردند؛ اما خروجی آن در عمل صرفاً انبوهی از ویدیوها، نشست‌های شعاری و همایش‌های بی‌مخاطب بود. این وضعیت در گزارش‌های نظارتی نیز منعکس شد؛ به نحوی که برخی مراکز پژوهشی وابسته به مجلس، در ارزیابی‌های غیرعلنی خود از «عدم بازدهی فرهنگی جهاد تبیین» سخن گفتند.

رخداد خیزش «زن، زندگی، آزادی» در پاییز ۱۴۰۱ نقطه عطفی در این فرایند بود. جمهوری اسلامی در مواجهه با این جنبش، عملاً در جبهه رسانه‌ای شکست خورد. در حالی که حکومت تلاش می‌کرد روایت رسمی از «اغتشاش» ارائه دهد، حجم گسترده تصاویر مردمی، شهادت‌های میدانی و گزارش رسانه‌های جهانی، تمام تلاش ساختار تبلیغاتی نظام را بی‌اثر کرد.

در این دوره، برای نخستین بار پس از دهه‌ها، نهادهای رسمی به‌صورت آشکار از توان روایتگری محروم شدند. شعارهای مردم، خلاقیت زبانی و تصویری شبکه‌های اجتماعی، و سرعت انتقال خبر در پلتفرم‌های جهانی باعث شد دستگاه تبلیغاتی حکومت از نظر مفهومی و فنی به حاشیه رانده شود.

به دنبال این بحران، بدنه تصمیم‌گیر در ساختار امنیتی کشور به این نتیجه رسید که عملیات رسانه‌ای باید ماهیتی «قرارگاهی» و «نظامی‌وار» بیابد؛ تصمیمی که مستقیماً منجر به تشکیل بلاغ مبین شد.

بر پایه گزارش‌های رسمی، قرارگاه بلاغ مبین با هدف «هماهنگی نهادهای تبلیغی و جهادی در عرصه جنگ ترکیبی» تأسیس شد و ریاست آن به یکی از فرماندهان میانی سپاه پاسداران سپرده شد. این قرارگاه مستقیماً زیر نظر شورای عالی امنیت ملی فعالیت کرده و در ساختار آن، نمایندگان سازمان تبلیغات اسلامی، صدا و سیما، وزارت ارشاد، بسیج، سپاه و حتی نهاد نمایندگی ولی‌فقیه در دانشگاه‌ها حضور دارند.

نکته قابل توجه در مورد بلاغ مبین، تمرکز بی‌سابقه بودجه در یک نهاد غیرشفاف است. در لایحه بودجه سال‌های اخیر، ردیف‌های متعددی تحت عنوان «پشتیبانی از تولید محتوای جهاد تبیین»، «افزایش سواد رسانه‌ای عمومی» و «تقویت جنگ نرم» گنجانده شده که مجموعاً میلیاردها تومان هزینه را به خود اختصاص می‌دهد. بررسی‌ها نشان می‌دهد که بخش قابل توجهی از این بودجه‌ها به پروژه‌های بلاغ مبین یا سازمان‌های منتسب به آن منتقل شده است.

در این ساختار، تیم‌های تولید محتوا با بودجه‌های شدیداً رانتی تشکیل شدند که وظیفه داشتند روایت‌های هماهنگ درباره رویدادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تولید کنند. اما به دلیل فاصله شدید این روایت‌ها از واقعیت و نیز سازوکار دستوری در توزیع پیام‌ها، جامعه نسبت به آن‌ها بی‌اعتماد ماند.

تشکیل بلاغ مبین در شرایطی صورت گرفت که کشور با بحران بودجه، تورم بالا و کمبود منابع عمومی مواجه بود. با این حال، دستگاه‌های تبلیغاتی نه تنها کاهش نیافتند بلکه افزایش اعتبارات چشمگیری نیز یافتند. گزارش‌های غیررسمی نشان می‌دهد که در سال‌های ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ بیش از پنج هزار میلیارد تومان در قالب ردیف‌های فرهنگی و رسانه‌ای به طرح‌های قرارگاهی اختصاص یافته است.

این حجم از منابع، بدون شفافیت مالی و نظارت مؤثر هزینه می‌شود و در نهایت، بازخورد اجتماعی ناچیزی دارد. به تعبیر دقیق‌تر، بلاغ مبین به ابزاری برای توزیع رانت میان نهادهای وفادار و تأمین مالی پروژه‌های کم‌اثر تبدیل شده است.

همچنین، تمرکز مالی در چنین ساختاری موجب تضعیف نهادهای سنتی فرهنگی چون وزارت ارشاد یا سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی شده است.

بسیاری از کارشناسان امور فرهنگی معتقدند که ایجاد قرارگاه‌های متعدد تبلیغاتی در عمل منجر به نوعی بی‌نظمی نهادی شده که تصمیم‌گیری را پراکنده و پرهزینه کرده است.

با وجود صرف منابع هنگفت، بلاغ مبین در تحقق هدف اصلی خود یعنی «بازسازی اعتماد رسانه‌ای» ناکام ماند. اعتماد عمومی در ایران بیش از هر زمان دیگری کاهش یافته است. نظرسنجی‌های حتی وابسته به نهادهای حکومتی نشان می‌دهد که اکثریت مردم منابع خبری رسمی را غیرقابل اعتماد می‌دانند.این بی‌اعتمادی ریشه در فقدان شفافیت، تکرار شعارهای کلی و تحریف واقعیات دارد؛ عناصری که بلاغ مبین با شدت بیشتری آن را دنبال کرده است.

درواقع، رویکرد تبلیغاتی حکومت طی این سال‌ها بر مبنای «انکار واقعیت» شکل گرفته است. از انکار ابعاد جنبش‌های اجتماعی تا روایت‌سازی از شکست‌های اقتصادی تحت عنوان «جنگ ترکیبی»، همه نشان می‌دهد که نظام تبلیغی نه به تحلیل واقعیت بلکه به پوشاندن آن می‌اندیشد. این الگو سبب شده جامعه به‌طور مستمر فاصله بیشتری از پیام‌های رسمی بگیرد.

جنبش مدنی «زن، زندگی، آزادی» نه صرفاً یک اعتراض سیاسی بلکه لحظه‌ای تاریخی در دگرگونی زبان اجتماع بود. این جنبش برای نخستین بار توانست هم‌زمان سه محور معنا‌ساز زن، زندگی و آزادی را در یک ترکیب زبانی مشترک گرد آورد و از دل آن، یک روایت انسانی و فراایدئولوژیک بسازد.

در برابر چنین زبان و مفهومی، ساختار تبلیغاتی جمهوری اسلامی ناکام ماند. زیرا زبان رسمی حکومت بر مبنای تقابل، دشمن‌سازی و دوگانه‌سازی میان خودی و غیرخودی شکل گرفته است، در حالی که جنبش زن، زندگی، آزادی زبان همبستگی و زندگی را به میدان آورد.

جهاد تبیین در برابر این موج تلاش کرد از طریق تولید مستند، روایت‌های شبه‌تحلیلی و هجمه به مخالفان، گفتمان جدید را بی‌اعتبار کند، اما این تلاش بی‌اثر ماند. زیرا نیروی نمادین زن، زندگی، آزادی در عمق جامعه رسوخ کرده و از حد یک اعتراض سیاسی فراتر رفته بود. شکست تبلیغات رسمی در برابر این جنبش نشان داد که حکومت حتی ابزار شناختی لازم برای فهم دگرگونی فرهنگی در ایران را ندارد.

یکی از دلایل بنیادین شکست پروژه‌های تبلیغاتی نظام، عدم درک واقعیت ارتباطات دیجیتال است. در شرایطی که رسانه‌های جدید بر مبنای مشارکت و تعامل مخاطب عمل می‌کنند، بلاغ مبین همچنان رویکرد یک‌سویه و دستوری دارد. تولید پیام در این ساختار از بالا به پایین و بدون شناخت واقعی از مخاطب انجام می‌شود. پیام‌ها عمدتاً در قالب کلیپ، بیانیه و برنامه‌های صدا و سیما پخش می‌شوند و بازخوردها صرفاً در سطح عددی ارزیابی می‌گردند. در نتیجه، محتوای تبلیغی نه الهام‌بخش است و نه قابل اعتماد.

در حالی که رسانه‌های مستقل و کاربران شبکه‌های اجتماعی توانسته‌اند با زبان ساده، تصویر واقعی از زندگی روزمره را منتقل کنند، پروپاگاندای رسمی همچنان گرفتار زبان اصطلاح‌نامه‌ای و بی‌جان است. بلاغ مبین به جای اصلاح رویکرد، با رویکرد امنیتی به فضای مجازی نگریسته و آن را میدان نبرد تلقی کرده است. همین موضوع منجر شده تا فاصله روانی میان نظام و جامعه دیجیتال بیشتر شود.

انباشت شکست‌های تبلیغاتی تأثیر مستقیمی بر ساختار سیاسی نظام گذاشته است. از یک‌سو، مسئولان ارشد به ایجاد قرارگاه‌های جدید برای «جنگ شناختی» روی آورده‌اند و از سوی دیگر، جامعه به نوعی مصونیت در برابر پروپاگاندای حکومتی دست یافته است.

این مصونیت اجتماعی  که در ادبیات ارتباطات از آن به عنوان «التهاب زدایی شناختی» یاد می‌شود  سبب شده پیام‌های رسمی کمتر به باور عمومی تبدیل شوند. مردم در مواجهه با تبلیغات حکومتی، بلافاصله از طریق شبکه‌های غیررسمی آن را راستی‌آزمایی می‌کنند و همین امر توان القایی حکومت را از میان برده است.

علیرغم همه این نشانه‌ها، نظام سیاسی ایران همچنان بر تکرار الگوی شکست‌خورده خود پافشاری می‌کند. بلاغ مبین، به جای بازخوانی انتقادی از کارنامه جهاد تبیین، همان قالب را با نامی جدید دنبال می‌کند.

این استمرار خطا را می‌توان ناشی از ماهیت قدرت در جمهوری اسلامی دانست؛ زیرا حاکمیت در این ساختار نه بر اساس کارآمدی، بلکه بر اساس وفاداری و کنترل بازتولید می‌شود. تا زمانی که تبلیغات رسمی ابزاری برای حفظ وفاداری ساختار درون نظام است، هیچ تغییری در جهت فهم واقعی جامعه رخ نخواهد داد.

تشکیل قرارگاه بلاغ مبین را باید نشانه‌ای از بحران عمیق در نظام تبلیغاتی جمهوری اسلامی دانست. این بحران نه صرفاً ناشی از ضعف فنی، بلکه ناشی از شکاف معرفتی میان حاکمیت و جامعه است. در حالی که جامعه ایران وارد مرحله‌ای نو از بلوغ رسانه‌ای، مشارکت مدنی و آگاهی جمعی شده، حکومت همچنان می‌کوشد با الگوهای کهنه تبلیغاتی بر واقعیت سیطره یابد.

اما واقعیت، مقاومت می‌کند

شکستن انحصار روایت، گسترش ارتباطات فراملی، و سربرآوردن نسلی که رسانه را ابزار آزادی می‌داند، موجب شده هر پروژه تبلیغاتی نظام به سرعت بی‌اعتبار شود. بلاغ مبین در این معنا نه یک نهاد تازه‌نفس، بلکه آخرین تلاش یک ساختار فرسوده برای حفظ کنترل بر معنای جامعه است؛ تلاشی که محکوم به شکست است، زیرا در عصر آگاهی و ارتباطات آزاد، هیچ قدرتی نمی‌تواند حقیقت را برای همیشه پنهان کند.

آخرین اخبار ایران و جهان

پیشنهاد هم‌وطن