خانه پیشنهاد هم‌وطن سپر فرسوده جمهوری اسلامی، روحانی می‌گوید «نظام از نیروهای پایین دست دروغ می‌شنود»

هم وطن گزارش می‌دهد

سپر فرسوده جمهوری اسلامی، روحانی می‌گوید «نظام از نیروهای پایین دست دروغ می‌شنود»

گویی سایه‌های جنگ از لابه‌لای صحبت‌های مقامات سابق جمهوری اسلامی بیرون می‌آیند تا یک حقیقت تلخ و کوبنده را به رخ بکشند. امنیت جمهوری اسلامی، نه یک دژ مستحکم، بلکه یک سازه متزلزل است که از درون و برون تحت فشار قرار دارد. اظهارات صریح حسن روحانی، در مورد عبور پنج ماهه از «جنگ ۱۲ روزه» و گیر افتادن کشور در برزخ «نه جنگ و نه صلح»، یک فاجعه مدیریتی را فریاد می‌زند.

اختصاصی گروه سیاسی / ماهور ایرانی

گویی سایه‌های جنگ از لابه‌لای صحبت‌های مقامات سابق جمهوری اسلامی بیرون می‌آیند تا یک حقیقت تلخ و کوبنده را به رخ بکشند. امنیت جمهوری اسلامی، نه یک دژ مستحکم، بلکه یک سازه متزلزل است که از درون و برون تحت فشار قرار دارد. اظهارات صریح حسن روحانی، در مورد عبور پنج ماهه از «جنگ ۱۲ روزه» و گیر افتادن کشور در برزخ «نه جنگ و نه صلح»، یک فاجعه مدیریتی را فریاد می‌زند.

اعتراف حسن روحانی به اینکه احساس ناامنی روحی، فکری و ذهنی جامعه را فلج کرده و تمام دستاوردهای اقتصادی را بی‌معنی می‌سازد، زنگ خطر را درباره اولویت‌بندی‌های غلط حاکمیت به صدا درمی‌آورد. این صحبت‌ها نشان می‌دهند که بازدارندگی نظامی ایران، یک دروغ بزرگ و ناقص است که فاقد پشتیبانی دیپلماتیک و فناوری لازم است.

از سوی دیگر، هشدار صریح روحانی درباره «خیانت» مسئولین پایین‌دستی که با «محاسبات دروغین»، رهبران نظام جمهوری اسلامی را در توهم قدرت نگه می‌دارند و تقاضا برای «کنار گذاشتن فضای امنیتی» جهت جذب نخبگان، عمق فساد ساختاری و ضعف مفرط در نهادهای اطلاعاتی و مدیریتی کشور را افشا می‌کند. در نهایت، این اعترافات، سند محکمی هستند بر اینکه نظام با دستان خود، فرصت‌های حیاتی (مانند برجام) را سوزانده، نخبگان را فراری داده و مرزها را بی‌صاحب رها کرده است تا ناگزیر باشد بقای خود را به «امیدِ فرسوده» و «سینه سپر کردن» مردمی گره بزند که اعتمادشان را از دست داده‌اند.

جمهوری اسلامی، در برزخ خطرناک «نه جنگ و نه صلح» گرفتار شده است؛ وضعیتی که پنج ماه پس از جنگ ۱۲ روزه، هیچ اقدامی برای خروج از آن صورت نگرفته است. این وضعیت نه یک تهدید نظامی صرف، بلکه نتیجه یک فاجعه مدیریتی و یک شکست استراتژیک است. اعترافات صریح مقامات سابق، پرده از یک حقیقت تلخ برمی‌دارد: امنیت ملی ایران، در زیر لایه‌های توهم قدرت، یک ساختار «پوشالی» و سوراخ‌ سوراخ است که از درون توسط محاسبات دروغین و خیانت در گزارش‌ها و از بیرون توسط نفوذ بی‌رحمانه موساد فلج شده است.

حسن روحانی در تازه ترین سخنرانی خود در جمع وزرا و مدیران سابق دولت یازدهم و دوازدهم به این نکته اشاره می‌کند که در ایران، «احساس ناامنی روحی، ناامنی جامعه، ناامنی فکری و ناامنی ذهنی وجود دارد.» این اعتراف، تمام پروژه‌های بلندپروازانه اقتصادی حکومت را به یک تئاتر پوچ تبدیل می‌کند. وقتی مردم در ترس زندگی می‌کنند، «رشد اقتصادی»، «کاهش تورم» و «سرمایه‌گذاری» به شعارهایی بی‌معنی تبدیل می‌شوند. بنابراین چه کسی حاضر است در یک محیط روانی بی‌ثبات سرمایه‌گذاری کند، وقتی بزرگترین سرمایه کشور یعنی اعتماد و امنیت روانی جامعه زیر سنگینی تهدیدهای دائمی له شده است؟

روحانی هم در صحبت‌های خود به درستی اشاره می‌کند که اساس امنیت ملی، نه در حمله پیش‌دستانه، بلکه در بازدارندگی است؛ یعنی انجام کاری که دشمن حتی جرات نکند حمله را آغاز کند. با این حال، شواهد نشان می‌دهند که بازدارندگی نظامی ایران، پشتوانه کافی از بازدارندگی سیاسی و دیپلماتیک ندارد. همچنین حکومت، با وجود فرمان صریح رهبری، پنج ماه است که در برابر بحران فلج‌کننده وضعیت نه جنگ و نه صلح کار چندانی انجام نداده است. این ناکارآمدی، نه تنها مشروعیت اقدامات نظامی را زیر سؤال می‌برد، بلکه سلامت روانی یک ملت را قربانی یک رکود مدیریتی و دیپلماتیک کرده است. حکومت، در حفظ ابتدایی‌ترین مؤلفه حیات یک جامعه یعنی «احساس امنیت» شکست خورده است.

مطرح کردن این صحبت از سوی روحانی که اساس امنیت ملی در هر کشوری، در گرو «بازدارندگی سیاسی و دیپلماتیک» است، یک حقیقت تلخ و کوبنده را در مورد جمهوری اسلامی آشکار می‌سازد: تمام رجزخوانی‌های نظامی و شعارهای موشکی، در برابر قدرت دیپلماسی فعال، یک ابزار ثانویه و ناقص محسوب می‌شوند. «بازدارندگی سیاسی» یعنی داشتن چنان روابط گسترده و مؤثری با جهان که تهدیدکننده، خود را مجبور به عقب‌نشینی یا حداقل تأخیر در تهدید ببیند. با این منطق، وضعیت فعلی ایران فاجعه‌بار است و اصرار نظام بر سیاست خارجی تقابلی و به‌کارگیری دیپلماسی فقط در لحظه بحران و اضطرار، به معنای نادیده گرفتن این رکن اصلی بازدارندگی است. وقتی دیپلماسی تبدیل به یک ابزار ضعیف و رهاشده می‌شود، کشور به‌طور مداوم خود را در معرض تهدیدهای جدی قرار می‌دهد. اعتراف روحانی به اینکه «آمریکایی‌ها آماده بودند برای جنگ علیه ایران و با فعالیت دیپلماتیک توانستیم جلوی جنگ را بگیریم»، سند محکمی است برای زیر سؤال بردن تمام ادعاهای مربوط به «بازدارندگی نظامی مطلق».

این جمله روحانی به وضوح نشان می‌دهد که در نهایت، سلاح مؤثر برای جلوگیری از درگیری مستقیم، نه موشک، بلکه میز مذاکره و ارتباطات سیاسی بوده است و دیپلماسی در ایران تبدیل به آخرین سنگر دفاعی شده است؛ ابزاری که فقط وقتی لبه پرتگاه جنگ احساس می‌شود، از آن استفاده می‌کنند تا خود را از یک فاجعه نظامی نجات دهند.

اشاره روحانی به اینکه «جنگ ۱۲ روزه» به‌راحتی قابل پیشگیری بوده، یکی از کوبنده‌ترین نقدهای داخلی علیه مدیریت عالی کشور است و این درگیری‌ها و تهدیدهای امنیتی که کشور را به برزخ «نه جنگ و نه صلح» کشانده، نتیجه مستقیم و فاجعه‌بار «فرصت‌سوزی» و «عدم استفاده درست از ابزارهای دیپلماتیک» است. روحانی با گفتن این جمله که «اگر در فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۰ به برجام برمی‌گشتیم و برجام عملیاتی می‌شد، جنگ ۱۲ روزه دیگر معنی نداشت»، یک انگشت اشاره خود را علیه جریان حاکم و تصمیم‌گیرندگان گرفته و نشان می‌دهد که دستگاه‌های تصمیم‌گیری در جمهوری اسلامی آگاهانه مسیر تقابل و افزایش تنش را بر مسیر دیپلماسی ترجیح داده‌اند. گویی پایداری در موضع ایدئولوژیک، اهمیت بیشتری از حفظ امنیت جانی و مالی مردم و جلوگیری از وقوع درگیری داشته است.

به همین دلیل با عدم بازگشت به برجام، ایران عملاً بهترین کارت برنده خود یعنی بازدارندگی سیاسی را سوزانده و فرصت را به اسرائیل و آمریکا داده تا موضوع هسته‌ای را «امنیتی» کرده و آن را تبدیل به یک اهرم دائمی فشار و تهدید کنند. این تصمیم، نه تنها از شدت تحریم‌ها نکاست، بلکه کشور را به‌طور مستقیم در معرض آسیب‌پذیری نظامی و اقتصادی قرار داد. جنگ ۱۲ روزه یا هر درگیری مشابه، نه یک اتفاق ناگزیر، بلکه نتیجه مستقیم ناکارآمدی و انفعال سیاسی است. این اعتراف داخلی مهر تأییدی است بر این حقیقت که جمهوری اسلامی می‌توانست با یک تصمیم دیپلماتیک منطقی، جلوی وقوع تنش‌های بزرگ و آسیب‌های امنیتی را بگیرد، اما ترجیح داد تا هزینه امنیتی و اقتصادی شکست در مدیریت را بر دوش ملت بگذارد. این یعنی، بحران‌های امنیتی کنونی، محصول مستقیم انتخاب اشتباه و عامدانه است، نه توطئه‌های غیرقابل کنترل خارجی.

بزرگترین دشمن امنیت پایدار در جمهوری اسلامی، نه تهدید خارجی، بلکه «تفکر امنیتی‌سازی» است که همچون ویروسی فلج‌کننده، تمام ارکان جامعه را آلوده کرده است. در حالی که «تأمین امنیت» برای یک ملت، مطلوب و حیاتی است، اما نظام با تبدیل کردن این مفهوم به یک پسوند مخرب امنیتی کردن، نه‌تنها هدف اصلی را نقض می‌کند، بلکه مستقیماً به تولید ناامنی، نگرانی و سلب اطمینان در جامعه می‌پردازد.

گفتن صریح این جمله از سوی رئیس جمهور سابق که وقتی در هر چیزی پسوند امنیت می‌آید بلایی سرش می‌آورد که درست معکوس می‌شود»، اتهامی مستقیم علیه روش‌های حاکمیت است به طور مثال به‌جای تأمین فضای امن برای تبادل علم و اندیشه، دانشگاه‌ها به پادگان‌های تحت نظارت تبدیل شده‌اند. «دانشگاه امنیتی» یعنی سلب آرامش از نخبگان و فرار مغزها، نه رشد علمی. تأمین امنیت برای سرمایه‌گذار و فعال اقتصادی خوب است، اما «اقتصاد امنیتی» یعنی فقدان شفافیت، فساد نهادینه و ترس از ریسک؛ عواملی که سرمایه‌گذاری را می‌خشکانند و تورم را تشدید می‌کنند.  تلاش برای حل مسائل فرهنگی و اجتماعی از طریق اهرم امنیتی (مانند برخورد با پوشش یا سبک زندگی) نه تنها «شدنی نیست»، بلکه دقیقاً منجر به تولید ناامنی اجتماعی و افزایش شکاف میان مردم و حاکمیت می‌شود.

این صحبت‌ها از سوی روحانی نشان می‌دهد که سیستم حاکم، عمدتاً آگاهانه یا بر اساس یک اشتباه استراتژیک تاریخی، بین دو مفهوم کاملاً متضاد، یعنی تأمین امنیت  و امنیتی کردن، دومی را انتخاب کرده است. جمهوری اسلامی به جای آنکه با «تأمین امنیت» برای جامعه اطمینان و آرامش به ارمغان آورد، با «امنیتی کردن» فضای عمومی، مستمراً حس نگرانی را تزریق می‌کند و به این ترتیب، با دستان خود، پایه‌های اعتماد عمومی و ثبات اجتماعی را تخریب می‌نماید. این، بزرگترین تهدید داخلی علیه موجودیت و ثبات نظام است که بر اثر یک سوءتفاهم فاجعه‌بار از مفهوم حکمرانی ایجاد شده است.

نقد روحانی به اینکه بحران امنیتی کنونی، نه یک توطئه پیچیده خارجی، بلکه نتیجه مستقیم و عامدانه «برجام‌سوزی» است که فناوری هسته‌ای ایران را به دست دشمن سپرده تا آن را به یک اهرم دائمی جنگ تبدیل کند. این نقد از سوی روحانی به‌صراحت می‌گوید هدف دشمن «امنیتی کردن موضوع هسته‌ای» بوده و در این کار موفق شده است. انتقال پرونده از آژانس به شورای امنیت و قرار گرفتن ایران زیر فصل ۷ منشور ملل متحد و صدور قطعنامه‌ها، دقیقاً همان امنیتی‌سازی است که ایران باید از آن اجتناب می‌کرد و برجام ابزاری بود که چنگال امنیتی دشمن را از گلوی ایران دور می‌کرد. با خروج از برجام و شکست در بازگشت به آن در سال ۱۴۰۰، ایران عملاً یگانه پادزهر امنیتی خود را دور انداخت.

روحانی اوج نقد را متوجه ناکارآمدی دولت رئیسی می‌داند که دولت سیزدهم نتوانست این بحران را مدیریت کند و به برجام بازگردد. این شکست دیپلماتیک، گواهی بر این است که ایدئولوژی تقابل، بر مصلحت ملی و امنیت پایدار غلبه کرده است و نتیجه مستقیم این انفعال سیاسی، وقوع جنگ ۱۲ روزه و قرار دادن کشور در یک وضعیت دائمی تهدید است. این یعنی تصمیم‌گیران با دستان خود، بهانه‌های لازم را به دست دشمنان (اسرائیل و آمریکا) دادند و با عدم بازگشت به برجام، عملاً هزینه نظامی و امنیتی سنگینی را بر دوش ملت ایران تحمیل کردند و در نتیجه ناامنی، تهدید و درگیری‌های مقطعی امروز ایران، نه یک تقدیر اجتناب‌ناپذیر، بلکه محصول مستقیم یک تصمیم سیاسی فاجعه‌بار و ناکارآمدی دولت در استفاده از ابزارهای دیپلماتیک برای تأمین امنیت است. میراث این سیاست، یک کشور در وضعیت «نه جنگ و نه صلح» و یک فناوری هسته‌ای است که به جای تولید برق و علم، تولیدکننده بحران امنیتی شده است.

اعتراف روحانی به اینکه بازدارندگی گسترده ایران، یک توهم محض است؛ زیرا آسمان کشورهای همسایه، نه‌تنها امن نیست، بلکه تبدیل به «بزرگراه پروازی» بی‌دفاع و آزاد برای اسرائیل شده است. تیر خلاص را به تمام ادعاهای «قدرت منطقه‌ای» و «محور مقاومت» شلیک می‌کند. نقد صریح روحانی به این است که فضای هوایی عراق، سوریه، لبنان و اردن در اختیار خودشان نیست و کاملاً در اختیار آمریکا و اسرائیل است. این یعنی تمام تلاش‌های چند دهه‌ای جمهوری اسلامی برای ایجاد نفوذ استراتژیک و عمق بخشی امنیتی، در عمل به یک شکست مهلک تبدیل شده است.

در نهایت این گفته‌ها از سوی روحانی، مرزهای جغرافیایی را بی‌اعتبار می‌کند که اسرائیل تا مرز ما، در فضا و آسمان بی‌دفاع و آزاد حرکت می‌کند. با توجه به امکان سوخت‌گیری هوایی، عملاً مشکل مسافت برای دشمن وجود ندارد و آسمان تا ایران برای دشمن کاملاً امن شده است. این وضعیت، تمام سامانه‌های پدافندی و آمادگی‌های نظامی ایران را زیر سؤال می‌برد. اینکه عراق، سوریه و لبنان هنوز به استقلال کامل و نهایی نرسیدند و فضایشان در اختیار قدرت‌های خارجی است، نشان‌دهنده ناکامی استراتژی خارجی ایران است که نتوانسته کشورهای همسایه را به قدرت‌های مستقل و متحد تبدیل کند که بتوانند در برابر تجاوزات هوایی ایستادگی کنند.

در نهایت اصرار بر سیاست‌های هزینه‌بر و تفرقه‌افکن، به جای ایجاد یک منطقه قوی و توانمند با منافع مشترک و روابط درست، دقیقاً نتیجه معکوس داده است. بازدارندگی گسترده ایران، در حد یک خیال باقی مانده و در حالی که تهران میلیاردها دلار را صرف نفوذ زمینی در منطقه کرد، آسمان‌های حیاتی آن منطقه کاملاً به دست دشمن سپرده شده‌اند. این یعنی فاجعه‌ای که مرزهای جمهوری اسلامی را به صورت عملیاتی، از بین برده است.

 روحانی با اعلام اینکه بازدارندگی ما آنجایی که دست نیروهای مسلح ما بوده، مربوط به دستگاه امنیتی ما بوده، متأسفانه نقص و اشکال داشتیم و تنها در جایی که بازدارندگی توسط ملت بوده، بی‌نقص بوده است. این یعنی سیستم حفاظتی و عملیاتی حکومت، خود یک نقطه ضعف استراتژیک است. قرار دادن مسئولیت اصلی جلوگیری از تغییر نظام، سرنگونی و تجزیه کشور بر عهده سینه سپر کردن ملت، بزرگترین اعتراف به ناکارآمدیِ ساختار حفاظت از کشور است. وظیفه اصلی دولت، تأمین امنیت است، نه برون‌سپاری آن به مردم در برابر اهداف اصلی دشمن.

همچنین روحانی با گفتن این جمله به که دشمن در حوزه‌هایی چون هسته‌ای و موشکی موفق به «ضربه زدن» شده و برنامه‌ریزی برای زدن فرماندهان در لحظه اول جنگ با هدف ایجاد آشفتگی صورت گرفته، نشان می‌دهد که ضعف در امنیت کادرهای کلیدی، یک مشکل حل‌نشده است. چرا باید فرماندهان در لحظه اول، هدف آسان دشمن باشند؟ این بدان معناست که شبکه‌های حفاظتی، اطلاعاتی و جنگ الکترونیک در حدی نیستند که بتوانند به‌طور مؤثر در برابر حملات مدرن مقاومت کنند. ناکامی‌ها در حوزه رادار، پدافند، جنگنده و اختلال الکترونیکی، همگی نشانه‌هایی از یک فرماندهی در معرض خطر هستند. اما ناموفق ماندن دشمن در ایجاد آشفتگی، به لطف ساماندهی سریع رهبری نظام تنها یک پیروزی کوچک در برابر فهرست بلندبالای شکست‌ها است.

روحانی با گفتن این جمله که جمهوری اسلامی، امنیت ملی خود را به «اعتماد و رضایت مشروط مردم» گره زده است، در حالی که برای حفظ آن رضایت، اقدام مؤثری انجام نمی‌دهد. بزرگترین نقطه ضعف ساختار قدرت را فاش می‌کند. اما نگرانی صریح روحانی در آن است که نباید فکر کنیم که در آن ۱۲ روز مردم ایستادند پس اگر ۱۲ روز دیگری اتفاق بیفتد باز هم مردم می‌ایستند. این جمله، هشداری جدی است که صبر و مقاومت مردم، نامحدود نیست و به دلیل ناکارآمدی‌های پی در پی، این سپر حیاتی در حال فرسوده شدن است.

این گفته‌ها، مشروعیت و مقبولیت نظام را مستقیماً با «ایستادگی» و حفظ بقا معامله می‌کند. هرگاه «بخشی از مشروعیت و مقبولیت زیر علامت سؤال قرار بگیرد، آن ایستادگی ضعیف می‌شود.» این یعنی حکومت بقای خود را به یک منبع در حال اتمام رضایت عمومی متکی کرده و ریسک بزرگ زوال تدریجی را پذیرفته است.

به طور مثال نمونه فاجعه‌بار مدیریت صرفه‌جویی در مصرف آب، عمق این دوگانگی را نشان می‌دهد. حکومت به جای آنکه ابتدا با آمار شفاف از افزایش سدها یا سامانه‌های آبیاری قطره‌ای به‌عنوان وظیفه دولت اعتماد مردم را جلب کند، صرفاً به آن‌ها فرمان «صرفه‌جویی» می‌دهد. این رویکرد، در تمام حوزه‌ها، از اقتصاد گرفته تا فرهنگ و امنیت، تکرار می‌شود که باعث توقع مقاومت از مردم، بدون نمایش کارایی و صداقت از سوی حاکمیت می شود. جمهوری اسلامی، در تلاش برای حفظ تمامیت ارضی، نه بر قدرت ساختارهای نظامی و اقتصادی خود، بلکه بر فرسایش سرمایه اجتماعی‌اش تکیه کرده است. این سیاست اول مقاومت کن، بعداً می‌بینیم چه می‌کنیم، نه تنها مصالح ملی را به خطر می‌اندازد، بلکه مشروعیت نظام را روز به روز در معرض تهدید جدی و بی‌بازگشت قرار می‌دهد.

وظیفه یک حکومت کارآمد این است که با تلاش و کار مسئولین، امید را در جامعه تولید کند. اما در این تحلیل، فرآیند برعکس شده است. حکومت از مردم می‌خواهد امید داشته باشند تا بازدارندگی نظام حفظ شود. این یعنی مردم باید هزینه‌های ناامنی و ناکارآمدی مسئولین را با خوش‌بینی خود بپردازند.

تأکید روحانی بر اینکه «اگر امید نباشد و تلاش مسئولین نباشد در موقع مشکلات، ما نمی‌توانیم در برابر مشکل ایستادگی کنیم»، یک اعتراف تلخ است که بازدارندگی نظام، تا لبه‌ی فروپاشی پیش رفته است. این یعنی پایداری نظام، به یک ریسک حیاتی مشروط شده است، امید سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی. در این موقعیت نظام به جای اینکه امید مردم را یک محصول جانبی موفقیت‌هایش ببیند، آن را به یک «ابزار عملیاتی» برای ایستادگی در برابر مشکلات تبدیل کرده است. این شیوه حکمرانی، ناپایدار، غیراخلاقی و مستعد سقوط است، زیرا به محض اینکه مردم دلیلی برای حفظ این «امید» مصنوعی پیدا نکنند (مثلاً با تشدید بحران اقتصادی)، تمام ساختار بازدارندگی فرو خواهد ریخت.

جمهوری اسلامی در شرایط سخت کنونی، نه با تکیه بر کارآمدی خود، بلکه با استفاده ابزاری از ذخیره اخلاقی و امید باقی‌مانده ملت، به حیات خود ادامه می‌دهد. این سیستم که نخبگان را به حاشیه رانده و تلاش مسئولین را به «تلاش برای امیدسازی» تقلیل داده است، یک ساختار محکوم به فرسایش و در نهایت، ناکامی است.

روحانی در عین حال که تلاش می‌کند لحنی «امیدوارکننده» داشته باشد، اعتراف تلخی نسبت به استیصال و ناکارآمدی دولت در حوزه دیپلماسی دارد. توجیه وضعیت فلج دیپلماتیک با عنوان «پیچیده» و «سخت» بودن کار، در واقع فرافکنی شکست در مدیریت بحران است. پذیرش اینکه «بن‌بست کامل خیلی به ندرت اتفاق می‌افتد»، خود اعتراف کوبنده‌ای است که جمهوری اسلامی در حوزه سیاست خارجی دچار رکود و خودتحریمی شده و حاضر نیست برای خروج از این وضعیت، «تلاش مضاعف» واقعی انجام دهد. همچنین اذعان روحانی به اینکه در جنگ ۱۲ روزه ما ایستادگی و مقاومت کردیم ولی ضربه هم دیدیم و مشکلات داشتیم» و در عین حال هشدار اینکه «معنایش این نیست که دیگر تکرار نمی‌شود»، گواهی است بر شکنندگی وضعیت. حکومت با وجود ضربه خوردن، از تکرار فاجعه درس نمی‌گیرد و همچنان به توهم «ایستادگی» برای پنهان کردن آسیب‌ها ادامه می‌دهد.

بیان جمله «تکرار نشدن جنگ دست ماست» مسؤولیت را از دوش دستگاه دیپلماسی و امنیتی برمی‌دارد و آن را به «حفظ وحدت و انسجام ملی» و «روحیه مردم» گره می‌زند. این رویکرد، در واقع یک سیاست‌گذاری معکوس است. به‌جای اینکه حکومت با حل مشکلات عینی (اقتصادی و امنیتی) به مردم روحیه دهد، از مردم می‌خواهد روحیه خود را حفظ کنند تا نظام بتواند به مقاومت خود ادامه دهد. این رویکرد روحانی نشان می‌دهد که در یک نبرد حساس، مهم‌ترین فاکتور بازدارندگی ایران، «روحیه و شکل‌گیری اذهان مردم» است. این یعنی بقای نظام، نه بر قدرت نظامی، بلکه بر شکنندگیِ ذهنیت عمومی استوار شده است.

در شرایطی که مردم با ناامنی روحی، اقتصادی و اجتماعی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، حکومت تنها با هدف حفظ بازدارندگی، از آن‌ها می‌خواهد که «امیدوار» و «متحد» باشند. این یعنی تبدیل کردن انسجام ملی به یک ابزار عملیاتی برای ادامه حیات نظام.

خیانت در محاسبات یکی از مهلک‌ترین بیماری‌های ساختاری جمهوری اسلامی را نشانه رفته است. روحانی با اعتراف صریح مبنی بر اینکه «بالاترین خیانت به رهبران یک جامعه این است که ما محاسبه نادرست را در برابر آن‌ها بگذاریم»، پرده از یک سیستم گزارش‌دهی دروغین و فریبنده برمی‌دارد که مستقیماً امنیت ملی را تهدید می‌کند. این اعتراف، تمام سطوح مدیریتی نظام را متهم می‌کند. وقتی مسئولان پایین‌دست با «محاسبه نادرست» به فرماندهان عالی و رهبری گزارش می‌دهند که «ما قدرت بزرگی هستیم و همه چیز داریم» و «طرف مقابل ما بدبخت و ضعیف است»، این دروغ‌پردازی، منجر به تصمیمات استراتژیک غلط، برآوردهای اشتباه در نبرد و در نهایت، شکست‌های فاجعه‌بار می‌شود.

بنابراین این سوال پیش می‌آید که آیا اصلاً تصمیم‌گیران عالی نظام، اطلاعات واقعی و بی‌پرده از میزان قدرت دشمن (مانند موساد یا آمریکا) و میزان ضعف و فساد داخلی خودشان دارند یا خیر. توصیف به «به راحتی گوش نکردن به حرف مسئولان پایین‌دست»، نشان‌دهنده شیوع یک بی‌صداقتی مزمن و ساختاری در نظام گزارش‌دهی است. بنابراین بازدارندگی واقعی، مبتنی بر محاسبه دقیق و درک درست از توان خود و حریف است. وقتی این محاسبه بر پایه توهم خودبزرگ‌بینی و تحقیر دشمن بنا می‌شود، تمام هزینه‌هایی که برای موشک‌ها و برنامه‌های هسته‌ای صرف شده، در عمل به دلیل خطای برآورد بی‌اثر خواهند شد. این شیوه گزارش‌دهی، مستقیماً به شکست‌های دیپلماتیک دامن می‌زند. مذاکره‌کنندگان و دیپلمات‌ها، بر اساس این محاسبات دروغین، خود را در موضع برتر می‌بینند و از انعطاف لازم برای رسیدن به توافق‌هایی که منافع واقعی ملی را حفظ کند (مانند برجام)، باز می‌مانند.

جمهوری اسلامی، در باتلاق «محاسبات دروغین» خودساخته غرق شده است. این سیستم گزارش‌دهی که در آن حقیقت قربانی توهم قدرت می‌شود، بالاترین خطر امنیتی داخلی را برای رهبران و تمامیت کشور ایجاد کرده است. در این ساختار، نفوذ و خیانت دشمن تنها بخشی از مشکل است؛ مشکل بزرگتر، «خیانت داخلی» در ارائه گزارش‌های نادرست است که چشم‌ها را به روی واقعیت بسته و کشور را به سوی درگیری‌های اشتباه سوق می‌دهد.

تاکید مجدد روحانی بر اینکه «بزرگترین خیانت به رهبران این است که ما بیاییم و واقعیت‌ها را کم یا زیاد جلوه بدهیم»، مهر تأییدی است بر شیوع یک بی‌صداقتی سیستماتیک که امنیت ملی را در معرض تهدیدی جدی‌تر از دشمن خارجی قرار داده است و این گفته‌ها نه یک نقد سیاسی، بلکه یک فریاد خطر و یک اتهام اخلاقی و امنیتی علیه سیستم گزارش‌دهی در جمهوری اسلامی است.

این گفته‌ها عملاً مدیران و گزارش‌دهندگان را متهم می‌کند که «خود را بزرگ دیدن و دشمنان خود را کوچک دیدن»، زمینه را برای شکست‌های استراتژیک فراهم می‌کنند. این توهمِ قدرت، نه تنها مانع از دیپلماسی واقع‌بینانه (مانند بازگشت به برجام) می‌شود، بلکه باعث می‌شود نیروهای مسلح و نهادهای امنیتی در برابر حملات دقیق دشمن (مانند ترور فرماندهان) دچار غافلگیری و ناکامی شوند.

روحانی در بخش بعدی صحبت‌های خود ماهیت واقعی اسرائیل را با لحنی شدید توصیف می‌کند و می‌گوید اسرائیل به‌عنوان «شرورترین و خبیث‌ترین رژیم» و آمریکا با یک «حاکم غیرقابل پیش‌بینی» است. سوالی که پیش می آید اگر دشمنان تا این حد خطرناک، بی‌رحم و غیرقابل پیش‌بینی هستند، پس چرا گزارش‌های داخلی، مدام بر ضعف آن‌ها و قدرت مطلق ایران تأکید می‌کنند؟ این تضاد، نشان می‌دهد که سلسله مراتب گزارش‌دهی در ایران، حقیقت را قربانی «جریان‌سازی ایدئولوژیک» و چاپلوسی کرده و رهبری را در یک محفظه شیشه‌ای از اطلاعات غلط نگه می‌دارد. تا زمانی که مسئولین داخلی به جای حقیقت، توهمات خودبزرگ‌بینی را در گوش رهبران زمزمه می‌کنند و از برآورد دقیق قدرت دشمنان خطرناک و شرور طفره می‌روند، ایران همچنان در معرض حملات غافلگیرکننده، شکست‌های دیپلماتیک و تکرار فجایعی مانند «جنگ ۱۲ روزه» خواهد بود. این دروغ‌بافی در سطوح عالی، بزرگترین عامل بی‌ثباتی و تضعیف بازدارندگی در جمهوری اسلامی است.

روحانی با این جمله که «جنگ ۱۲ روزه» ثابت کرد که نبرد آینده، «جنگ فناوری» است، میخ‌های آخر را بر تابوت سیاست‌های داخلی و امنیتی جمهوری اسلامی می‌کوبد. اما نظام، با دستان خود، بزرگترین مانع را برای پیروزی در این نبرد ایجاد کرده است: «فضای امنیتی» که نخبگان و مغزهای متفکر را فراری می‌دهد. این گفته‌ها به‌درستی تشخیص می‌دهد که برای غلبه در این جنگ که در آن «انواع آخرین فناوری‌ها را به صحنه آوردند»، ایران باید در تمام فناوری‌ها پیشرفته باشد. اما راه‌حل پیشنهادی، یک اعتراف تلخ است: «راهش این است که فضای امنیتی را از جامعه و کشور برداریم.» این جمله نشان می‌دهد که سیاست‌های امنیتیِ سخت‌گیرانه و بوروکراتیک، مستقیماً با رشد علمی و فناورانه در تضاد هستند. نظام نمی‌تواند هم بر خفقان و نظارت امنیتی اصرار ورزد و هم انتظار داشته باشد «تحصیلکرده ایرانی، دانشمند ایرانی و نخبه» چه در داخل و چه در خارج، در این فضا فعالیت کرده و فناوری‌های حیاتی را به کشور بیاورند.

مسئولین، به‌جای استفاده از «شایستگان و علاقه‌مندان به کشور در هر کجای دنیا»، آن‌ها را با فضای امنیتی پس می‌زنند. حکومت با «امنیتی کردن دانشگاه‌ها و جامعه»، عملاً دست به یک «خودتحریمی» وحشتناک زده است که شدیدتر از هر تحریم خارجی، توانایی کشور را برای رقابت در جبهه فناوری تضعیف می‌کند. دعوت و جذب شایستگان نیازمند اطمینان، آزادی عمل و فضای باز فکری است. اما مادامی که سیستم امنیتی، هر نخبه‌ای را یک سوژه بالقوه برای نظارت یا برخورد ببیند، این جذب هرگز اتفاق نخواهد افتاد و منابع انسانی حیاتی برای پیروزی در «جنگ فناوری» در دسترس نخواهند بود.

جمهوری اسلامی، در حیاتی‌ترین نبرد عصر حاضر جنگ فناوری، با اتخاذ سیاست‌های امنیتی و فکری غلط، خود را از مهم‌ترین سلاح خود یعنی نخبگان محروم کرده است. فضای امنیتی نه تنها امنیت را تأمین نمی‌کند، بلکه به بزرگترین عامل فرار مغزها و شکست کشور در برابر چالش‌های فناورانه تبدیل شده است. این یعنی نظام، عمداً در حال باختن جنگ فناوری است.

در نهایت اگر جمهوری اسلامی می‌خواهد در نبردهای آینده شکست نخورد و بقا یابد، باید از سیاست «امنیتی‌سازی» دست بردارد و تسلیم منطق جامعه باز شود. این صحبت‌های روحانی مرز میان «فضای امن» و «فضای امنیتی» را ترسیم می‌کند. فضای امن، فضایی است که نخبگان در آن اطمینان خاطر دارند و آزادانه به کشور خدمت می‌کنند؛ در حالی که فضای امنیتی، فضایی است که نخبگان در آن نگرانی و ترس از دستگاه‌های نظارتی دارند و مجبور به فرار می‌شوند.

اصرار روحانی بر «باید امنیتی بودن فضای کشور را کنار بگذاریم»، اعترافی است به اینکه سیاست‌های امنیتی گذشته، نه تنها به امنیت کمک نکرده، بلکه مستقیماً توان فنی و دفاعی کشور را در مواجهه با «جنگ فناوری» تضعیف کرده است. تقاضا برای دعوت از نخبگان به ایران، در واقع آخرین شانس نظام برای جبران عقب‌ماندگی در «جنگ فناوری» است. اما این «دعوت»، تنها زمانی امکان‌پذیر است که لغو ممنوعیت‌ها و کاهش نظارت‌ها واقعی باشد، نه یک شعار موقت. اگر نظام، با وجود این هشدارهای داخلی، همچنان بر سیاست‌های امنیتی و حذفی اصرار ورزد، نه تنها نخبگان خارجی را جذب نخواهد کرد، بلکه بقیه نخبگان داخلی را نیز مجبور به «فرار مغزها» خواهد کرد. این یعنی شکست کامل در جبهه فناوری و از دست دادن توان دفاعی و بازدارندگی.

روحانی با بیان اینکه دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی در مواجهه با «این همه نفوذ و جاسوسی» دیده‌شده در ماه‌های اخیر، دچار فلاکت ساختاری شدند و نیاز به «طراحی جدید» دارند، یک انگشت اشاره سنگین علیه تمام ساختار اطلاعاتی کشور است. کوبنده‌ترین بخش این صحبت‌های روحانی، زیر سؤال بردن سیاست «همکاری نکردن» سرویس‌های اطلاعاتی ایران با سرویس‌های خارجی است. روحانی صریحاً می‌گوید: «به تنهایی که نمی‌شود کار کرد» و «خیلی از مسائل اطلاعاتی در ارتباط با سرویس‌های اطلاعاتی کشورهای دیگر به دست می‌آید.» این انزوای خودخواسته، یک خودتحریمی اطلاعاتی است که عملاً دستگاه امنیتی ایران را کور کرده و زمین بازی را تماماً به دست سرویس‌های مخالف سپرده است.

ضعف در «تبدیل اطلاعات خام به اقدام حفاظتی» در داخل کشور، حتی با وجود هشدارهای بین‌المللی، به قدری زیاد است که عملاً فرماندهان و دانشمندان کلیدی را قربانی می‌کند. در حالی که باید «فناوری‌های لازم را جذب» و «فناوری اطلاعات» را تقویت کرد، فضای امنیتی مانع از جذب این فناوری‌ها و نخبگان می‌شود و ایران را در جنگ‌های فناورانه (مانند استفاده از پهپادها و اختلالات الکترونیکی) آسیب‌پذیر می‌سازد.

تقاضای روحانی برای اینکه «مردم باید بیایند در کنار دستگاه اطلاعاتی و به آن کمک کنند»، نه یک استراتژی، بلکه یک عذرخواهی تلویحی از شکست است. حکومت در حالی از مردم تقاضای کمک دارد که به دلیل امنیتی کردن جامعه، عدم شفافیت و سلب اعتماد، خود بزرگترین شکاف را میان ملت و دستگاه‌های حاکمیتی ایجاد کرده است. مردم خسته از مشکلات اقتصادی و بی‌اعتمادی، قرار نیست سپر انسانی ضعف‌های اطلاعاتی حکومت شوند.

انتقاد تند روحانی از عملکرد دولت سیزدهم به اینکه «در دولتی از یک کشور همسایه، میلیون‌ها نفر را بی حساب و کتاب وارد کشور می‌کنند»، مهر تأییدی است بر فروپاشی کنترل مرزی و ضعف مهلک در مدیریت مهاجرت که مستقیماً امنیت ملی، ثبات اقتصادی و ساختار اجتماعی ایران را تهدید می‌کند. استفاده از واژه «وارد می‌کنند» برای جمعیت میلیونی، خود نشان‌دهنده ماهیت غیرانسانی و بی‌برنامه این تصمیم است. ورود «بی‌حساب و کتاب» میلیون‌ها نفر به کشور، بدون زیرساخت‌های لازم برای ثبت، کنترل و تأمین نیازهای اولیه، در واقع یک خودزنی استراتژیک است.

در شرایطی که دستگاه اطلاعاتی ایران با نفوذ گسترده موساد درگیر است و به «طراحی جدید» نیاز دارد، این حجم از ورود کنترل‌نشده افراد به کشور، گشاده‌دستی برای عوامل نفوذی و تروریستی محسوب می‌شود. چگونه می‌توان در این «بساط بی‌حساب و کتاب» میلیون‌ها نفر، امنیت را حفظ کرد و نفوذی‌ها را شناسایی کرد؟ این سیاست، عملاً امنیت پوشالی را به امنیت بی‌در و پیکر تبدیل کرده است.

ورود این جمعیت میلیونی، بدون برنامه‌ریزی اقتصادی و اجتماعی، بار سنگینی بر منابع محدود کشور (آب، برق، زیرساخت، مسکن و شغل) تحمیل می‌کند. این یعنی دولت با دستان خود، ناآرامی‌های اجتماعی و فشارهای اقتصادی را تشدید کرده و به تشدید «احساس ناامنی» در میان شهروندان اصلی دامن می‌زند.

 درخواست روحانی برای ورود افراد «باید حساب‌شده باشد» و «بتوانیم به خوبی آن‌ها را کنترل کنیم»، اعتراف تلخی است به شکست‌های گذشته. این یعنی منافع هویتی و امنیتی کشور، فدای تصمیمات سیاسی و ایدئولوژیک شده است.

روحانی با گفتن این جمله که «امروز بعد از ۵ ماه، همچنان متأسفانه در شرایط نه جنگ و نه صلحیم»، خلاصه‌ای است از یک دوره طولانی انفعال، تعلل و فلج بودن دولت و دیپلماسی که در آن، فرصت‌های حیاتی برای خروج از بحران، سوزانده شده است و این جمع‌بندی نهایی، سندی رسمی بر «فقدان استراتژی» در جمهوری اسلامی است.

بازدارندگی ایران در بخش‌های مختلف، نیاز به «ترمیم و تقویت» دارد. بازدارندگی سیاسی به دلیل سوزاندن برجام‌ و انزوای اطلاعاتی، ورشکسته است. بازدارندگی امنیتی به دلیل نفوذ گسترده و ترور فرماندهان، شکست خورده و بازدارندگی فناورانه به دلیل امنیتی کردن فضا و فرار مغزها، تضعیف شده است.

گذشت پنج ماه از جنگ، بدون هیچ اقدام مؤثری برای ترمیم این شکست‌ها، نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی درگیر یک رکود مدیریتی عمیق است که حتی هشدارهای رهبر نظام برای «کاری کردن» را نیز نادیده می‌گیرد. این یعنی کشور در یک وضعیت دائمی تهدید به سر می‌برد، چرا که تصمیم‌گیران، توانایی یا اراده خروج از آن را ندارند. تأکید بر اینکه «همه باید تلاش کنیم برای دستیابی به آن الزامات»، تلاشی است برای توزیع مسؤولیت ناکارآمدی‌ها به تمام جامعه. در حالی که مسؤول اصلی تأمین بازدارندگی واقعی، دولت، سپاه پاسداران و دستگاه دیپلماسی هستند، این جمله مسؤولیت را از دوش نهادهای شکست‌خورده برداشته و آن را بر دوش مردمی می‌اندازد که از ناامنی روحی و اقتصادی رنج می‌برند.

در نهایت شرایط «نه جنگ و نه صلح» امروز، نه یک تقدیر، بلکه یک «نتیجه» است. نتیجه‌ی ناکارآمدی در دیپلماسی، خیانت در محاسبات، نفوذ در نهادها و امنیتی‌سازی فضا. جمهوری اسلامی با وجود هشدارهای داخلی، هنوز نتوانسته الزامات ضروری برای «بازگرداندن بازدارندگی واقعی» را فراهم کند و به همین دلیل، همچنان یک کشور آسیب‌پذیر، در محاصره تهدیدهای ناشی از ضعف خودساخته، باقی خواهد ماند.

آخرین اخبار ایران و جهان

پیشنهاد هم‌وطن