اختصاصی هموطن؛ گروه سیاسی/ نیکان توحیدی
وجود اختلاف در هر جامعهای، بیش از آنکه مضر و نکوهیده باشد، میتواند نشانه رشد و عاملی برای شکوفایی آن جامعه تلقی شود، به شرط آنکه اختلافات، منجر به کینهها و دشمنیها و از دست رفتن فرصتها نشود.
در میان گروههای مخالف و منتقد سیاستهای کلان جمهوری اسلامی نیز وجود اختلاف غیرقابل انکار است. ریشه این اختلافات در تفاوتهای ایدئولوژیک، استراتژی و هویتی است، به طوری که از سلطنتطلبان و ملیگرایان تا چپها و گروههای قومی و حتی مذهبی، با دیدگاههای متنوع (اصلاح یا سرنگونی) و روشهای مختلف (مشارکت در انتخابات یا تحریم) وجود دارند. اما این اختلاف نظرها و چندپارگی، بیش از آنکه مفید باشد، تشکیل جبههی واحد را دشوار کرده و هرچند نارضایتی عمومی از حکومت رو به افزایش است، اما منتقدان در سالهای اخیر نتوانستندجایگزین متحد و قدرتمندی برای اداره کشور ارائه دهند.
به عنوان نمونه در هفتههای اخیر، مراسم تحریم و بزرگداشت خسرو علیکردی، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر که مرگ مشکوک او در دفتر کارش جنجالبرانگیز شد، به صحنهای از تنشهای گسترده مخالفان جمهوری اسلامی تبدیل شد.
این مراسم که در مشهد، با حضور چهرههایی مانند نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل صلح، سپیده قلیان و دیگر فعالان مدنی انجام شد؛ در حین سخنرانی نرگس محمدی، گروهی از حاضران با سر دادن شعارهایی در حمایت از خاندان پهلوی، سخنرانی او را مختل و حتی با سنگپرانی و توهین و تخریب، تلاش کردند تا مراسم بزرگداشت یک وکیل آزادیخواه را مصادره کرده و آن را به فرصتی برای ابراز وجود تبدیل کنند. در خارج از مراسم نیز مدافعان و مخالفان نرگس محمدی، فضای سرکوب حاکم بر مراسم ترحیم خسرو علیکردی را فراموش کرده و به جای تاکید بر نقاط مشترک، بر اختلافات دامن زدند.
این اتفاق تلخ، نمادی از شکافهای عمیق در میان مخالفان جمهوری اسلامی است که سالهاست مانع از شکلگیری یک جبهه متحد شده و ماشین سرکوب را تقویت میکند.
خسرو علیکردی، وکیلی که وکالت بسیاری از زندانیان سیاسی و خانوادههای دادخواه را بدون در نظر گرفتن گرایشات سیاسی آنها بر عهده داشت و از آنها دفاع و حمایت میکرد، در شرایطی جان باخت که بسیاری آن را مشکوک میدانند. مراسم بزرگداشت او به سرعت به تجمعی اعتراضی تبدیل گردید. شعارهایی مانند «زن، زندگی، آزادی»، «مرگ بر دیکتاتور» و حتی «جاوید شاه» در این مراسم سر داده شد. اما تنش زمانی بالا گرفت که نرگس محمدی، به عنوان یک فعال سیاسی و مدافع حقوق بشر و مخالف سرسخت حجاب اجباری، قصد سخنرانی داشت.
گروهی از سلطنتطلبان با شعارهای حمایتی از رضا پهلوی، مانع ادامه حرفهای او شدند. این برخورد، نه تنها مراسم را به آشوب کشاند، بلکه منجر به یورش نیروهای امنیتی و بازداشت دهها نفر، از جمله خود نرگس محمدی شد.
مخالفان و منتقدان چه کسانی هستند؟
این رویداد، تنها یک نمونه از اختلافاتی است که مخالفان جمهوری اسلامی را فلج کرده و میکند. مخالفان و منتقدان را میتوان به چند دسته اصلی تقسیم کرد: جمهوریخواهان سکولار و حقوق بشری مانند نرگس محمدی و مصطفی تاجزاده که بر دموکراسی، حقوق زنان و لغو اعدام تمرکز دارند؛ سلطنتطلبان که خواهان بازگشت نظام پادشاهی هستند، چپگرایان و سوسیالیستها، گروههای قومی مانند کردها، بلوچها و عربها که گاهی مطالبات جداییطلبانه هم از سوی برخی از آنها مطرح میشود و بالاخره سازمانهایی که ایدئولوژی خاص خود را دنبال میکنند.
تاریخ مخالفت با جمهوری اسلامی پر از تلاشهای ناکام برای اتحاد است. در سالهای اولیه انقلاب، گروههای مختلف از چپها تا ملیگرایان در برابر ساختار تازه شکل گرفته ایستادند و حتی دست به مبارزه مسلحانه زدند. اما اختلافات داخلی و سرکوب گسترده از سوی حاکمیت، بسیاری را از صحنه حذف کرد.
در دهههای اخیر، جنبش سبز 88 فرصتی برای همگرایی بود، اما شکست این حرکت و پراکندگی رهبران، شکافها را عمیقتر کرد.
اعتراضات 96، 98 و به ویژه جنبش «زن، زندگی، آزادی» در 1401، نشان داد که مردم داخل ایران میتوانند متحد شوند، اما مخالفان خارجنشین اغلب نتوانستند رهبری واحدی ارائه دهند و حتی برخی تحلیلگران با اشاره به شعارهایی چون “اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” تاکید داشتند که مردم دیگر امیدی به اثرگذاری گروهها و چهرههای شاخص سیاسی ندارند.
یکی از اصلیترین اختلافات مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی، بر سر شکل نظام آینده و پس از سرنگونی جمهوری اسلامی است. این اختلافات در شرایطی مطرح میشود که همچنان ارکان قدرت و نظام حاکمیتی در اختیار جمهوری اسلامی است. سلطنتطلبان، که اغلب در آمریکا و اروپا فعال هستند، بازگشت رضا پهلوی را به عنوان نماد اتحاد تبلیغ میکنند. آنها معتقدند نظام پادشاهی مشروطه میتواند ثبات بیاورد. در مقابل، جمهوریخواهان، هرگونه بازگشت به گذشته را رد میکنند و بر جمهوری سکولار و دموکراتیک تأکید دارند. جمهوری خواهانی مانند نرگس محمدی و مصطفی تاجزاده که تجربیات زندان و تحمل سرکوب را در کارنامه خود دارند، بر جدایی دین از سیاست و حقوق برابر برای همه اقوام و جنسیتها پافشاری میکنند.
علاوه بر این، گروههای قومی نقش مهمی در مخالفت با جمهوری اسلامی دارند. کردها، بلوچها و عربهای اهوازی، که اغلب از تبعیض سیستماتیک رنج میبرند، گاهی مطالبات فدرالی یا حتی جداییطلبانه مطرح میکنند. این امر، ملیگرایان ایرانی را نگران تجزیه کشور میکند و اتحاد را دشوار میسازد. سازمان مجاهدین خلق نیز، با سابقه همکاری با صدام حسین در جنگ ایران و عراق و جنایات و ترورهای متعدد، از سوی بسیاری از مخالفان طرد شده است، اما همچنان خود را برتر از دیگر گروههای سیاسی و محقتر از بقیه میداند. این گروه، که پایگاه اصلیاش در آلبانی است، تلاش میکند خود را آلترناتیو معرفی کند، اما گذشته تاریکی که دارد، مانع پذیرش گسترده میشود.
در افزایش اختلافات میان گروههای مخالف و منتقد جمهوری اسلامی، نقش نیروهای نفوذی یا «سایبری» را هم نباید نادیده گرفت. جمهوری اسلامی سالهاست با ایجاد حسابهای جعلی و ترویج اختلافات در شبکههای اجتماعی، به تفرقه دامن میزند. برخی حملات به چهرههایی مانند نرگس محمدی و مصطفی تاجزاده که او را به همکاری با اسرائیل متهم میکنند، از سوی این نیروها انجام میشود. اما بخش عمده اختلافات واقعی است و ریشه در تفاوتهای ایدئولوژیک دارد. بسیاری از مخالفان واقعی، به دلیل ترس از سلطه گروه دیگر بر نظام آینده، از اتحاد پرهیز میکنند و یکی از دلایل اصلی شکست تحرکاتی مانند “نشست همبستگی” همین ترس از آینده بوده است.
این تفرقه، بزرگترین هدیه به جمهوری اسلامی است. حاکمیت که با بحرانهای اقتصادی، تحریمها و نارضایتی عمومی روبروست، از نبود یک اپوزیسیون متحد بهره میبرد. سرکوبها، مانند بازداشتهای مشهد، بدون هزینه سیاسی سنگین همواره از سوی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی انجام میشود، زیرا مخالفان نمیتوانند پاسخ هماهنگی به تداوم سرکوبها و بازداشتها داشته باشند.
در حالی که مردم در اعتراضات خیابانی اتحاد خود را نشان میدهند، مخالفان خارجنشین اغلب درگیر منازعات شخصی و ایدئولوژیک هستند.
برای غلبه بر این اختلافات، مخالفان نیاز به اتحاد بر سر مشترکات دارند. توافق بر سر اصول مشترک مانند دموکراسی، حقوق بشر، جدایی دین از سیاست و تمامیت ارضی ایران، میتواند پایه اتحاد باشد. اختلافات بر سر جزئیاتی مانند شکل نظام آینده را میتوان به همهپرسی پس از گذار موکول کرد. تجربه کشورهای دیگر مانند شیلی، که مخالفان چپ و راست در برابر پینوشه متحد شدند، یا آفریقای جنوبی پس از آپارتاید، نشان میدهد اتحاد ممکن است.
در نهایت، رویدادهایی مانند مراسم خسرو علیکردی درس بزرگی برای همه ما است؛ سرکوبهای گسترده همچنانادامه دارد و تا زمانی که مخالفان متفرق باشند، ماشین سرکوب قویتر عمل میکند. اتحاد نه تنها برای سرنگونی، بلکه برای ساختن ایرانی آزاد و دموکراتیک ضروری است. اگر مخالفان بتوانند اختلافات را کنار بگذارند و بر خواستههای مشترک تمرکز کنند، شاید روزی فرا رسد که مراسم بزرگداشت قربانیان، به جشن پیروزی تبدیل شود.