اختصاصی هم وطن؛ گروه اجتماعی/ رها صدیق
به تازگی بر اساس گزارش مرکز آمار، در سال ۱۴۰۱ بیش از یک میلیون دانش آموز در مقاطع مختلف تحصیلی ترک تحصیل کرده اند. به تعبیری دیگر بیش از یکمیلیون کودک و نوجوان ایرانی در آستانهِ از دست دادن شانسِ زندگیِ آموزشیاند. رقمی که در کنار کمبود صدها هزار معلم، هشدارِ یک بحران ملی را فریاد میزند.
نقطه تلخ این وضعیت آن است که بارِ عمده این عقبگرد آموزشی بر دوش دختران افتاده است. در گزارشها و تحلیلهای میدانی آمده که بیش از نیمی از دانشآموزان بازمانده از تحصیل را دختران تشکیل میدهند؛ وضعیتی که نه صرفاً معلول کمبود مدرسه، بلکه محصولِ تلفیقِ «فقر اقتصادی»، «سنتهای جنسیتی» و سیاستگذاریهای ناتمام است. در مناطق محروم، عشایری و روستایی، بیش از نیمی از دختران پس از دوره ابتدایی ادامه تحصیل نمیدهند و در شهری که فرصتها روزبهروز کمتر میشود، خانوادههای فقیر ناچار به انتخاب کوتاهمدت بقای اقتصادیِ خانوادهاند، نه سرمایهگذاری بلندمدت بر آموزشِ دختران. فقر، البته، تنها یک واژه آماری نیست؛ قصه حذفِ هزارتایی اقلامِ ساده تحصیلی، هزینه سرویس و پوشاک، و فشارِ روانی و اقتصادی خانوادههایی است که بین گرسنگیِ امروز و درسِ فردا باید انتخاب کنند.
پژوهشها و گزارشهای میدانی نشان میدهند که اکثریت قابلتوجهی از کودکان بازمانده از تحصیل از خانوارهای دهکهای پایین درآمدی هستند؛ یعنی همان خانوادههایی که پیشازاین نیز با محرومیتِ آموزشی، بهداشتی و خدماتی دستبهگریبان بودهاند. بر این پایه، فقر نه تنها محرک ترک تحصیل است، بلکه آن را به صورت نابرابر بر جنسیت و جغرافیا تحمیل میکند؛ دخترانی که در مناطق محروم یا خانوارهای کمدرآمد رشد میکنند، بیشتر از همسنوسالان پسرشان از مدرسه بازمیمانند.
گاها این دختران برای اینکه بار اضافی به خانواده محسوب می شوند، تن به ازدواج های اجباری با مردان بیش از سن خود می دهند و این چرخه معیوب فقر همچنان ادامه دارد. این بحران وقتی نگرانکنندهتر میشود که با کمبود نیروی انسانی آموزش ترکیب میگردد؛ گزارشها از کمبود صدها هزار معلم در مقابل حجمِ فزاینده دانشآموزان بازمانده خبر میدهند، شکافی که کیفیت آموزش را هم نشانه رفته و انگیزه ماندن در مدرسه را کاهش میدهد.
در نتیجه، «بازماندگی تحصیلی» دیگر فقط یک اختلال سیستمی نیست، بلکه به فرایندی تبدیل شده که تولیدنابرابریِ بین نسلی را تسریع میکند: کودکانی که از آموزش محروم میشوند، در آینده کمتر توانِ رقابت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خواهند داشت و زنجیره فقر را بازتولید میکنند. والدینی که با فشارهای معیشتی روبهرو هستند، در برابر وسوسه سوق دادنِ فرزندان به کار یا ازدواج زودهنگام ناکام میمانند؛ بهویژه برای دختران که گزینه ازدواج یا خانهداری بهعنوان «راهحل فوری» مطرح میشود. نهادهای مدنی و گزارشهای پژوهشی تأکید دارند که تا زمانی که حمایتهای اجتماعی، بستههای معیشتی هدفمند برای خانوادههای محروم و مشوقهای مستقیم برای ادامه تحصیل دختران برقرار نشود، احتمال بازگشتِ گسترده دختران به مدرسه پایین خواهد ماند.
در چنین وضعیتی، پاسخهای فعلی سیاستگذاران که اغلب بهصورت مقطعی و واکنشی طراحی میشوند، کفافِ این بحران را نمیدهد: نیاز به برنامهای ملی، هدفمند و مبتنی بر دادههای شفاف احساس میشود؛ برنامهای که هم فقر را بهعنوان عامل بنیادین هدف بگیرد و هم سدهای ساختاری پیشِ پای دختران را حذف کند. راهحلهایی مانند پوشش هزینههای تحصیلی برای خانوارهای کمدرآمد، توسعه مدارس در مناطق روستایی و عشایری، مشوقهای مالی برای خانوادههایی که اجازه تحصیل فرزندانشان را میدهند و برنامههای بازگشت به مدرسه برای نوجوانان ترکتحصیلکرده، از جمله گامهایی است که کارشناسان پیشنهاد میکنند.
این گزارش، فراتر از شمارِ کودکانی است که آمار میگوید «از سیستم دور افتادهاند»؛ قصه هزاران دخترِ ناپیدا در خانهها و دهکدهها و محلاتِ محروم است که بهخاطرِ فقر، فرصتِ مدرسه را از دست میدهند و با خودِ جامعه، آیندهای کمتر خوانا و کمتر پایدار به ارث میگذارند. منابع رسمی و رسانههای معتبر بارها نسبت به ابعاد این بحران هشدار دادهاند؛ اکنون دیگر زمانِ کلامِ هشدار گذشته و زمانِ عملِ برنامهریزیشده و مسئولانه فرا رسیده است. همچنین طبق آمار واقعی و غیررسمی آمار ترک تحصیل در دانش آموزان بسیار بیشتر از آن چیزی است که حاکمیت اعلام می کند.


ترک تحصیل؛ بحران نادیده گرفته شده
ابراهیم سحرخیز، کارشناس حوزه آموزش و پژوهشگر مسائل اجتماعی، در گفت و گو با هموطن گفت: «این چرخه معیوب نسل آینده را تهدید میکند و سرمایه انسانی کشور را کاهش میدهد.» وی افزود: «تا زمانی که فقر و بیعدالتی آموزشی رفع نشود، دختران محروم همیشه در حاشیه خواهند ماند و شکاف آموزشی در کشور گسترش خواهد یافت.» وی افزود: «نزدیک به یک میلیون دانشآموز در ایران بازمانده از تحصیل داریم و نیمی از آنها دختر هستند. فقر اقتصادی مهمترین عامل است و خانوادهها ترجیح میدهند دختران را برای کار یا ازدواج زودهنگام بفرستند. این مسئله در مناطق محروم، شدت بیشتری دارد. نبود مدرسه متوسطه دوم دختران را مجبور به ترک تحصیل میکند، مگر خانواده توان مالی فرستادن آنها به شهر را داشته باشد.
سحرخیز ادامه داد: «ازدواج زودهنگام یکی از دلایل اصلی ترک تحصیل دختران است. در بسیاری از موارد اجباری است یا تحت فشار خانوادهها انجام میشود. نتیجه این چرخه معیوب، کاهش سرمایه انسانی، افزایش فقر و تداوم نابرابری جنسیتی است. آمار رسمی شفاف نیست، ولی دادهها نشان میدهند نرخ ترک تحصیل دختران در مقطع متوسطه دوم تا ۲۵٪ میرسد و در مناطق محروم جنوب و شرق کشور حتی بالاتر است.» روایت دختران و خانوادهها در روستای «کلاله» یکی از شهرستانهای محروم، زهرا، دختری ۱۵ ساله، به دلیل فقر خانواده و فشار والدین برای ازدواج، ترک تحصیل کرده است.
مادرش به هموطن گفت: «پدرش میگوید بهتر است او را شوهر دهیم. نمیدانم چه باید بکنیم؛ از یک طرف دوست دارم دخترم درس بخواند، از طرف دیگر توان مالی نداریم.» سحرخیز در این باره گفت: «روایت زهرا نمونهای از هزاران دختر در روستاهاست. وقتی دختران مجبور به ترک مدرسه میشوند، عملاً آینده تحصیلی و شغلی آنها از بین میرود. این مسئله تنها محدود به فرد نیست؛ نسل بعدی هم درگیر میشود. زیرا ترک تحصیل دختران، باعث تداوم چرخه فقر و نابرابری جنسیتی میشود و دختران در مناطق محروم بیشترین آسیب را میبینند.
چرا که آنها مادران آینده هستند. گاها در جامعه امروزی مادران بی سواد، توانایی پرورش فرزندان بهتر را برای آینده ایران ندارند. به دلیل فقر فرزندان آنها هم درگیر همین چرخه معیوب می شوند.»
زیرساختهای ناکافی آموزشی
وی گفت: «نبود مدرسه متوسطه دوم در روستاها و مناطق محروم، محرک اصلی ترک تحصیل دختران است. حتی خانوادههایی که توان مالی دارند، مجبورند دخترانشان را به شهر بفرستند و این فشار اقتصادی، خود عاملی برای ترک تحصیل است. اگر زیرساختها تقویت نشود و هزینهها کاهش نیابد، بحران ترک تحصیل دختران ادامه خواهد داشت و شکاف آموزشی بین مناطق محروم و توسعهیافته افزایش خواهد یافت. چه بسا این روزها رتبه های برتر کنکور در تصاحب پولداران تهرانی است و دیگر همانند گذشته درس خواندن راهی برای عبور از فقر نیست. این روزها فقیر، فقیر می ماند و ثروتمندان اوج می گیرند.»
سحرخیز تاکید کرد: «در بسیاری از روستاها، مسیر رسیدن به مدرسه امن نیست و خانوادهها نگران امنیت دخترانشان هستند. نبود حمل و نقل مناسب و فاصله طولانی مدرسهها، دختران را مجبور به ترک تحصیل میکند.»
ازدواج زودهنگام؛ قاتل خاموش تحصیل دختران
وی گفت: «ازدواج زودهنگام یکی از عوامل اصلی ترک تحصیل دختران است و در بسیاری از مناطق محروم، این ازدواجها به دلیل فشار اقتصادی و سنتهای محلی اجباری انجام میشود. بر اساس تحقیقات وزارت آموزش و پرورش و سازمان ثبت احوال، بیش از ۱۵٪ دختران زیر ۱۸ سال در مناطق محروم ازدواج کردهاند و بسیاری از آنها قبل از ورود به مقطع متوسطه دوم ترک تحصیل کردهاند.»
سحرخیز ادامه داد: «وقتی دختران مجبور به ترک مدرسه میشوند، نه تنها فرصت تحصیل از بین میرود، بلکه سلامت جسمی و روانی آنها نیز به خطر میافتد. ازدواج زودهنگام میتواند منجر به زایمانهای پرخطر، افسردگی و محدودیت اقتصادی شود.»
وی گفت: «ترک تحصیل دختران، نسلسوز است. سرمایه انسانی از دست میرود، بهرهوری اقتصادی کاهش مییابد، نابرابری جنسیتی تشدید میشود و توسعه پایدار آسیب میبیند. کودکانی که آموزش نمیبینند، فردا توانمندی کمتری برای زندگی و کار خواهند داشت و همین امر به چرخه فقر و محرومیت دامن میزند.»
سحرخیز ادامه داد: «هزینههای اقتصادی ترک تحصیل شامل کاهش بهرهوری نیروی کار، افزایش فقر خانوارها و وابستگی بیشتر به کمکهای دولتی است. این مسئله بهویژه در مناطق محروم که امکانات محدود است، اثرگذاری شدیدتری دارد.
اقدامات ناکافی و پیشنهادها
وی گفت: «برنامههای مقطعی وجود دارد، اما تمرکز روی مناطق محروم یا دختران در معرض ازدواج زودهنگام نیست. همچنین آمار دقیق و شفاف ارائه نمیشود و بدون دادههای قابل اعتماد، سیاستگذاری محدود میماند. دولت باید برنامه ملی جامع برای تحصیل دختران، سرمایهگذاری در مدارس مناطق محروم، حمایت مالی مستقیم به خانوادهها، فرهنگسازی درباره افزایش سن ازدواج و اصلاح قوانین حمایتی ارائه کند.
متاسفانه دولت به طورکلی مردم را رها کرده است
سحرخیز تاکید کرد: «اگر بحران ترک تحصیل دختران نادیده گرفته شود، به وضعیتی دائمی تبدیل خواهد شد که نسلهایی را به حاشیه میفرستد و سرمایه انسانی و اجتماعی کشور را کاهش میدهد.»
وی ادامه داد: «با توجه به تحقیقات بینالمللی، تحصیل دختران باعث افزایش بهرهوری، کاهش فقر و بهبود سلامت نسل بعد میشود. هر دختر تحصیل کرده، به طور متوسط سه تا پنج نفر از اعضای خانواده خود را از فقر خارج میکند. وقتی دختران از مدرسه رانده میشوند، علاوه بر خسارت فردی، جامعه نیز دچار عقبماندگی و کاهش توسعه انسانی میشود.
وی ادامه داد: «تحصیل دختران تنها مسئله آموزشی نیست؛ مسئله عدالت اجتماعی و اقتصادی است. دولت با نادیده گرفتن این بحران، سرمایهگذاری در نسل آینده را متوقف میکند.» سحرخیز گفت: «اگر بحران ترک تحصیل دختران نادیده گرفته شود، به وضعیتی دائمی تبدیل خواهد شد که نسلهایی را به حاشیه میفرستد و سرمایه انسانی و اجتماعی کشور را کاهش میدهد. تنها با استراتژی ملی، حمایت اقتصادی، توسعه مدارس و اصلاح قوانین میتوان این روند را متوقف کرد و فرصت تحصیل برابر برای دختران فراهم آورد.».
بحران در آموزش و پرورش
محمدرضا نیکنژاد، کارشناس آموزش نیز به هموطن می گوید: نقدی که به دوره آقای روحانی برمیگردد تعدیل نیرو بود. آن روزها با یک محاسبه خیلی ساده تعدیل نیرو کردند، در حالی که در محاسبات، نیروی ستادی نباید محاسبه شود که تعدادشان هم حدود ۳۰۰هزار نفر است. نیروهای مدرسه از ۶۰۰هزار نفر بیشتر نمیشود که از این تعداد بخشی از آنها ناظم و مدیر هم هستند، تعداد معلمهای ما شاید به ۴۵۰هزار نفر برسد. با این وضعیت در سال ۱۴۰۱ – ۱۴۰۰ در دوره دبستان به ازای هر معلم ۴/۳۳دانشآموز داشتیم. در سطح جهانی این آمار ۲۳دانشآموز است، همین نسبت برای کشورهای پر درآمد یک به ۱۸ است.
این در حالی است که در استان تهران این نسبت (تعداد دانشآموز به یک معلم) ۶۷/۴۹دانشآموز است، در قم ۷۵/۴۴ و در اصفهان ۹۸/۴۴دانشآموز است، یعنی ما به شدت با کمبود معلم مواجه هستیم.
وی افزود: امروزه بازنشستهها از سر ناچاری تدریس میکنند. سال گذشته برای معلم ۸۰ ساله پیام فرستادهاند که سر کار برگردد، اگر هم تدارکی دیدهاند به این شکل تدارک دیدهاند، تغییر رسته میدهند یعنی بهکسیکه راننده تاکسی بوده و ۱۵ سال قبل حقالتدریس داشته پیام دادهاند که برگرد و تدریس کن. همین آقای دکتر بطحایی قبلا مصاحبه کرد و گفت من متاسفم از اینکه معلمی که فقط معلمی کند، نداریم. حداقل در معلمهای مرد این شکلی است، یا باید در اسنپ کارکنند یا در بنگاه املاک.
وی افزود: چند سال قبل برای جذب معلم آزمون استخدامی برگزار شد، میان مردها که حدود ۵۰۰نفر اعلام نیاز کرده بودند فقط ۲۰۰نفر ثبتنام کردند، یعنی حدود ۳۰۰نفر ثبتنام نکردند چرا باید این روزگار برای معلمی ایجاد شود که کسی برای معلمی ثبتنام نمیکند. کمبود معلم امروز بحران بزرگ آموزشوپرورش است که با روشهای مختلف میخواهند جبرانش میکنند.