اختصاصی هموطن/ رها صدیق
الهه؛ زنی که تصویرش این روزها آرام و بیصدا در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود، اما داستانش مانند فشردهای از هزاران زندگی زخمی دیگر است. در نگاه اول همگان مبهوت آن ریش و سیبیل می شوند و مرز جنسیت و هویت او به سختی قابل تشخیص است، اما وقتی صدایش به گوش میرسد، همه چیز روشن میشود؛ الهه، زن سیوچهار سالهای است که هشت سال از جوانیاش را در اعتیاد سپری کرده و هر روزش با ترس، تنهایی و نیاز به بقا میگذرد.
او نه تنها از حمایت خانواده محروم است، بلکه فرزندش را در بیمارستانی میبیند که حتی یکبار هم از نزدیک او را ندیده؛ کودکی که بار فقدان مادر و رنج جامعهای که او را طرد کرده، بر دوش دارد. همسر الهه نیز مصرفکننده مواد بوده است. زندگی الهه تنها قصه اعتیاد نیست؛ زندگی او قصه طرد اجتماعی است، قصه زنانی که در خیابانها ناامن، در کنار مردانی که تهدیدی برای جان و جسمشان هستند، مجبور به ادامه زندگی میشوند. خشونت خیابانی، تهدید به تجاوز، تحقیر و سوءاستفاده، تجربه روزمرهای است برای زنان بیپناه و بدون حمایت. هیچ قانون مشخصی وجود ندارد که آنان را از تجاوز، سوءاستفاده یا تهدیدهای اجتماعی محافظت کند و سیستمهای حمایتی موجود یا ناکارآمدند، یا محدود و تبعیضآمیز.
این زنان نه تنها از خانوادههای خود طرد میشوند، بلکه جامعه نیز به آنها به چشم «مسئله» نگاه میکند؛ مسألهای که باید دیده نشود، حل نشود و از جریان اصلی زندگی اجتماعی حذف شود. نگاه فرهنگی و قضاوتی که زنان معتاد را مجرم و سقوط کرده میداند، دسترسی آنها به مسکن، شغل و حمایت اجتماعی را محدود میکند و آنها را در چرخهای از فقر، انزوا، آسیبهای روانی و جسمی گرفتار میکند. حتی زنان باردار گاهی مجبورند فرزندان خود را به بهزیستی بسپارند یا در شرایط ناخواسته از دست بدهند، تا تنها «راه زندگی» باقی مانده را انتخاب کنند.
چشمهای الهه اما تمام حقیقت را فریاد میزنند. در همان لحظه اول میشود فهمید زن است؛ زنی که زیر انبوه زخمها، مادربودنش هم محو شده و هویتش در چشم نداشتن حمایتها و فرصتها گم شده است.
نگاهش همزمان ترس دارد و التماس؛ نه التماس برای پول، بلکه برای دیدهشدن، برای اینکه کسی بپرسد «چه شد که به اینجا رسیدی؟» برای اینکه کسی، هر کسی، دستش را بگیرد و از این چرخه بیپایان بیرون بکشد. مشکل الهه، مشکل زنان بسیاری است؛ زنانی که در هیچ نقطهای از مسیر زندگیشان پشتوانهای نداشتهاند. سیستم حمایتی برایشان وجود ندارد، خانوادهها اغلب طردشان میکنند، جامعه قضاوتشان میکند و نهادهای حمایتی برای زنان آسیبدیده، ناکافی، ناهماهنگ یا فقط روی کاغذند.
زنانی مثل الهه حتی وقتی میخواهند درمان شوند، جایی برایشان نیست؛ مراکز ترک اعتیاد مخصوص زنان کم است، سرپناه امن برایشان وجود ندارد، و بسیاری از آنها مجبورند در خیابان یا در کنار مردانی بمانند که تنها «امنیت»شان همان مصرف دوباره است. این شرایط نتیجه ترکیبی از ساختارهای اجتماعی، تبعیض جنسیتی و نابرابری اقتصادی است. جامعه از زنان انتظار دارد نقش زن خوب را ایفا کنند؛ مادری کنند، مراقبت کنند، و خدمت کنند. اعتیاد، هرچند بیماری است، به عنوان خروج از این نقشها تلقی میشود و زنان را بیشتر از مردان طرد میکند. نگاه فرهنگی و قضاوتمحور، زنان معتاد را از شغل، مسکن و حمایت اجتماعی محروم میکند و آنها را در چرخهای از فقر، انزوا و آسیبهای روانی گرفتار میسازد. علاوه بر آن، نبود قوانین حمایتی کافی در حوزه طلاق، حضانت، مهریه و نفقه، زنان را به سوی فقر ساختاری سوق میدهد و حتی فرصتهای بازتوانی و بازگشت به جامعه را محدود میکند.
تنها راه واقعی برای تغییر این چرخه، ایجاد شبکههای حمایتی، مهارتآموزی اقتصادی و بازنگری در نگاه فرهنگی به زنان آسیبدیده است. معرفی نمونههای موفق بازتوانی نیز میتواند تصویر کلیشهای و تحقیرآمیز را تغییر دهد و به زنان امید بدهد. الهه فقط یک زن نیست؛ نمادی از هزاران زن بیصدایی است که در این سرزمین با اعتیاد، طردشدگی، فقر و بیپناهی میجنگند. داستان او فریادیست برای دیده شدن و یادآوری این که زنان آسیبدیده سزاوار حمایت، فرصت و بازگشت به زندگی هستند، نه سرزنش و طرد دائمی. در همین خصوص، نظر سیمین کاظمی پزشک و جامعه شناس را جویا شدیم. او در گفتگو با «هموطن» از الهه ها گفت: « در سیاست های فعلی زن معتاد بی خانمان به عنوان “پسماند اجتماعی” صورت بندی می شود و برخورد رسمی با زنان معتاد تبعیض آلود و تحقیرآمیز است. امکانات کافی برای درمان و مراقبت و بازتوانی آنها وجود ندارد.»
الهه ها و واقعیت زنان معتاد در ایران
کاظمی با اشاره به اینکه الهه ها در ایران کم نیستند؛ بیان کرد: زنانی که به دلیل اعتیاد از خانواده طرد می شوند و بسیاری از آنها در خیابان ها زندگی می کنند. اعتیاد هم به عنوان بیماری و هم آسیب اجتماعی و انحراف برای زنان تبعات سنگینی دارد. جامعه کجروی زنان و خروج از نقش زن خوب را کمتر تحمل می کند و آنها را طرد و از جریان اصلی زندگی کنار می گذارد. برای همین زنانی که حمایت خانواده را از دست می دهند به احتمال کمتری می توانند از اعتیاد و پیامدهای آن نجات یابند و روند سقوط و تباهی برای آنها سربع تر و شدیدتر است.چه سازوکارهای پنهان و آشکار اجتماعی باعث میشود زنان درگیر اعتیاد از شبکههای حمایتی خانواده و جامعه طرد شوند؟
ساز و کارهای طرد اجتماعی
وی افزود: جامعه از زنان انتظاراتی دارد که خود را با ارزش ها و هنجارهای اجتماعی منطبق کنند و با تعریف زن خوب سازگار شوند. زن خوب از دید جامعه نقش های جنسیتی را درونی کرده و مادری و مراقبت و خدمت در خانواده مهمترین نقش زن شمرده می شود.
اعتیاد تهدیدی برای ایفای چنین نقش هایی است از طرف دیگر اعتیاد عمدتا یک انحراف مردانه است که تا حدودی برای مردان پذیرفته شده است و حتی در مواردی نسبت به بعضی شیوه های سوءمصرف مواد توسط مردان نگرش مثبت وجود دارد. اما وقتی زنان دچار این انحراف شوند به علت تبعیض جنسیتی موجود در جامعه و تفاوت هایی که بین مرد و زن قایل هستند اعتیاد زنان بیشتر نکوهش می شود و داغ ننگ عمیق تری بر پیشانی او زده می شود. برای همین طرد زنان با شدت و حدت بیشتری صورت می گیرد و ممکن است از خانواده و کار و جامعه طرد شوند و با تبعیض های متعدد مواجه شوند.
سیاستهای رفاه اجتماعی و شکافها
این جامعه شناس با اشاره به برخورد تحقیرآمیز حاکمیت با زنان اظهار کرد: در سیاست های فعلی زن معتاد بی خانمان به عنوان “پسماند اجتماعی” صورت بندی می شود و برخورد رسمی با زنان معتاد تبعیض آلود و تحقیرآمیز است. امکانات کافی برای درمان و مراقبت و بازتوانی آنها وجود ندارد. به طور کلی رویکرد رسمی در مواجهه با معتادان فقیر و بی خانمان دور کردن آنها از میدان دید جامعه است که در مورد معتادان زن بی خانمان هم هدف نامرئی کردن شان بوده و نه بازگرداندنشان به زندگی عادی و معمولی.
تبعیض فرهنگی و اجتماعی
او ادامه داد: وقتی فرهنگ بر پایه نابرابری های اجتماعی شکل گرفته باشد، آن وقت تبعیض بین طبقات، افراد و گروه های اجتماعی موجه به نظر می رسد. در چنین فرهنگی رفاه اجتماعی، مسکن، شغل و هر حمایتی باید برای کسانی باشد که از نظر اجتماعی به اصطلاح سالم هستند و از ارزش ها و هنجارهای اجتماعی منحرف نشده اند. اعتیاد به خصوص اعتیاد زنان یک انحراف مضاعف است و زن معتاد به عنوان شخصی نگریسته می شود که سقوط کرده و بازگشتش به جریان اصلی زندگی اجتماعی غیرممکن است. برای همین زنان معتاد شایسته حمایت و بازتوانی شمرده نمی شود و حمایت از آنها کاری عبث و به هدر دادن فرصت ها و امکانات شناخته می شود. از این رو در حال حاضر مثبت ترین نوع مواجهه با زنان معتاد رویکرد خیریه ای و صدقه ای و موقتی است و نه کمک واقعی به آنها.
پیامدهای طرد خانوادگی
کاظمی با اشاره به اینکه در ایران مهمترین نقش و پایگاه حمایتی زنان در خانواده است، گفت: اگر زنی حمایت خانواده را از دست بدهد و طرد شود، رنج و عذاب غیرقابل تخمینی را متحمل خواهد شد. دوری و جدایی از فرزند خود می تواند ترومایی برای هر دو، هم مادر و هم فرزند باشد. فرزند علاوه بر سنگینی بار فقدان مادر، حس ناامنی و اضطراب و افسردگی خواهد داشت و علاوه بر آن استیگمای اجتماعی مادر معتاد و مطرود را با خود حمل خواهد کرد. از آن سو مادری که از فرزند خود جدا شده برچسب مادر بد بر او الصاق شده و همواره مورد شماتت چه از سوی خودش و چه دیگران است. اگر مادر به همراه فرزند طرد شود که فرزند هم به ناچار بار فقر و انزوا و محرومیت از رفاه و تغدیه و تحصیل و بهداشت را متحمل خواهد شد و ممکن است دچار اعتیاد و آسیب های ناشی از آن شود.
مسوولیت دولت، نهادهای مدنی و رسانهها
وی افزود: برای آنکه تصویر کلیشه ای از زنان معتاد تغییر کند، لازم است زمینه های اجتماعی اعتیاد زنان شناسایی و به جامعه معرفی شود تا مشخص شود اعتیاد زنان محصول ساختار اجتماعی است و نکوهش و طرد قربانی نه تنها واقع بینانه نیست که غیرمنصفانه است. علاوه بر آن نمونه هایی از زنان دارای سابقه اعتیاد که توانسته اند به زندگی اجتماعی بازگردند و کار و حرفه مفیدی داشته باشند با حفظ حریم خصوصی آنها معرفی شود. البته این معرفی نمونه باید با سنجیدگی توام باشد و رنج ها و مشقات آنها در راه بازتوانی گفته شود تا مخاطبان گمان نبرند، رهایی از اعتیاد آسان و به راحتی امکان پذیر است.
فقدان قوانین حمایتی و فقر ساختاری
کاظمی درباره فقر زنانه بیان کرد: در ایران میزان بیکاری زنان بسیار بالاست و اکثریت قاطع زنان خانه دار و برای گذران زندگی به درآمد شوهر یا پدر متکی هستند. همین وضعیت فقر زنان را آشکار می کند. اگر زنان حمایت پدر یا شوهر را از دست بدهند دچار فقر مطلق می شوند. مهریه پشتوانه ای است که می تواند بعد از طلاق زنانی را که شاغل نیستند از فقر برهاند، حالا با محدودیت هایی که وضع شده کارایی مهریه برای حل مشکل اقتصادی زنان بعد از طلاق کاهش یافته است. سایر قوانین که اشتغال زنان را چه توسط شوهر و چه در فرایند استخدام محدود می کنند هم از علل فقر زنان هستند. همین طور قانون ارث که زنان با احتمال بیشتری از آن محروم یا سهم کمتری می گیرند زنان را به فقر و محرومیت سوق می دهد.
نقش آموزش و توانمندسازی اقتصادی
او ادامه داد: اگر نابرابری جنسیتی در اشتغال برداشته شود زنان کمتر به وادی آسیب های اجتماعی سقوط می کنند و اشتغال نقش پیشگیرانه خواهد داشت. در مورد زنانی که فاقد تحصیلات و مهارت هستند، مهارت آموزی و آموزش که با روحیات و توانایی ها و سلیقه آنها و نیازهای بازارکار متناسب باشد بسیار کمک کننده است و زنان را از فقر نجات می دهد و می توانند زندگی بهتری داشته باشند.
شبکههای حمایت محلی و شهری این جامعه شناس در پایان بیان کرد: اعتیاد زنان مساله ای است که ریشه در ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دارد. وقتی این ساختارها دست نخورده باقی بمانند مساله اعتیاد زنان نه تنها حل نمی شود بلکه تشدید هم خواهد شد. شبکه های محلی یا شهری و مردمی هر چند می تواند کمک کننده باشد اما تاثیرشان محدود و موقتی است و نمی توان چندان به آن متکی بود.