خبر کوتاه و سنگین بود: در آبادان، پیرمردی ماهها زیر دست پسرش کتک میخورد تا بالاخره همسایهای صدایش را شنید، فیلم گرفت و اورژانس اجتماعی وارد شد. پسر، بازداشت شد و پدر، به بهزیستی سپرده شد. اما مسئله فقط یک پرونده نیست؛ هشدار است. هشداری درباره جامعهای که دارد بیصدا نسبت به سالمندانش بیرحم میشود.
در فرهنگی که روزی موسفیدی نشانه دانایی و حرمت بود، حالا سالمند بودن گاهی معادل ناتوانی و دردسر است. طبق آمارها، جمعیت بالای ۶۵ سال ایران از مرز ۶ میلیون گذشته، اما زیرساختها هنوز در حد وعده ماندهاند. مراقبت از سالمندان پرهزینه است، پرستار کم است و خانهها کوچکتر از آناند که برای نگهداری از کهنسالان جایی باشد.
اما ریشه این خشونت فقط فقر نیست؛ گاهی فقرِ عاطفه است. نسلی که عشق، احترام و گفتوگو را در کودکی تجربه نکرده، حالا بلد نیست سالمندانش را دوست بدارد. همان خشمی که در کودکی فروخورده، در بزرگسالی با مشت بیرون میزند.