گروه سیاسی / ماهور ایرانی
احمد علم الهدی، امام جمعه مشهد و پدر زن ابراهیم رئیسی، رییس دولت سیزدهم روز ۳۰ آذر ماه با اعلام اینکه بخشی از خطبه دوم نماز جمعه مشهد در روز جمعه ۲۸ آذر سانسور شده، متن قسمتهای حذف شده را در کانال ایتا منتشر کرد. علم الهدی در این سخنرانی گفت علت مرگ سیدابراهیم رئیسی رئیس جمهور پیشین جمهوری اسلامی سانحه نبوده بلکه او ترور شده است.
متن جملات احمد علم الهدی امام جمعه مشهد در روز ۲۸ آذر به شرح زیر است:
«برادران و خواهران، ۴۷ سال از پیروزی این انقلاب میگذرد. در این ۴۷ سال، قدرت استکباری جهان هیچ جنایتی را علیه ملت ایران فروگذار نکرده است؛ از ترورهای ناجوانمردانه و کودتاهای شکستخورده گرفته تا تحمیل جنگ نابرابر هشتساله، تحریمهای فوقالعاده فلجکننده و بالاتر از همه تلاش برای ایجاد انزوای سیاسی و قطع ارتباط ما با جهان؛ تمام توان، نفوذ و سلطه جهانی استکبار بهمدت ۴۷ سال علیه این ملت بهکار گرفته شد، اما نتیجه چه شد؛ امروز، پس از ۴۷ سال، انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسیده است… : امروز عظمت این مقاومت را در پایداری مردم یمن در برابر آمریکا میبینید؛ در حزبالله لبنان مشاهده میکنید؛در گروههای مقاومت عراق و دیگر ملتهای مسلمان میبینید. این جریان مقاومت چنان گسترش پیدا کرده که حتی در دل آمریکا نفوذ کرده و در غرب نیز جریان مقاومت در حال صفآرایی است…. دشمن راهبرد خود را تغییر داده است. اکنون ناامید از فشارهای مستقیم، بهدنبال تسخیر دلهاست. دشمن میداند اگر دل مردم را تسخیر کند، در همه میدانها پیروز میشود؛ اما اگر حتی سرزمین را بگیرد و دلها را تسخیر نکند، باز هم شکست خورده است؛ به همین دلیل، تسخیر«سرزمین دلها» برای دشمن از تسخیر خاک کشور مهمتر است…. دشمن برای تسخیر دل مردم، دو کار اساسی انجام میدهد، نخست، ایجاد تردید نسبت به پیشرفتها، عملیاتها و پایداریهای خودمان و تلاش برای تخریب چهرههایی که در جبهه مقاومت، قبله دلهای مردم هستند. اینکه عدهای نسنجیده و ناآگاه میگویند«موشکهای ما دقیق نبود، اما موشکها و پهپادهای اسرائیل دقیقتر بود»، دقیقاً در همین راستاست. کدام موشک غیر دقیق بود؟ موشکی که قلب توان و ثروت اسرائیل را در مرکز وایزمن هدف قرار داد و هستی آن را خاکستر کرد؟ یاآن موشکهایی که کورکورانه به چهارراهها اصابت کردند و مردم بیدفاع را کشتند؟ اگر دشمن از ما قویتر بود، چرا تقاضای آتشبس کرد؟ اگر برتری با آنها بود، چرا عقب نشستند؟… هدف از این شبههسازیها، تضعیف باور مردم و چرخاندن دلها از چهرههای مقاومت است. در همین مسیر، وقتی مردم کشور ما دل هایشان به واسطه مقاومت و ایستادن در مقابل دشمن متوجه رئیس جمهور شهید آیت الله رئیسی شد، ایشان را متاسفانه با یک حرکت ناجوانمردانهای ترور کردند و در کتابی که اخیرا منتشر کردند، جزییات ترور این شهید خدمت را با جزییات توضیح دادند. امروز نیز مزدوران خود را در مناطقی مانند خراسان جنوبی ـ که کانون محبت و ارادت به آن رئیسجمهور شهید بود ـ فرستادند که با توهین و سمپاشی، محبوبیت او را بشکنند. این، همان سیاست دشمن برای شکستن قبله دلهاست.»
اما اشاره احمد علم الهدی امام جمعه مشهد به کتابی که درباره ترور داماد او صبحت کرده کدام است؟ اخیرا کتابی با نام «رایحه مرگ؛ کتابچه راهنمای عملیات مهلک موساد داخل ایران منتشر شده که مدعی است به جزئیات فنی، اطلاعاتی و اجرایی عملیات موساد در ایران، از جمله جنگ ۱۲ روزه پرداخته است.
فصل نخست کتاب «رایحه مرگ؛ کتابچه راهنمای عملیات مهلک موساد داخل ایران» با عنوان «آبشاری از اتفاقات در ارتفاعات ایران» به سانحه سقوط هلیکوپترو کشتهشدن ابراهیم رئیسی اختصاص دارد.
در بخشی از آن آمده است: «در راهروهای خاموش موساد محاسبهای دیگر در حال انجام بود. مرگ یک رئیسجمهوری مستقر هرگز اتفاقی ساده نیست و مرگ ابراهیم رئیسی ردپای ظریف و تقریبا نامحسوس اقدام فعالانهای که استادانه اجرا شده است را با خود داشت. عملیات طوری طراحی شده بود که به عنوان خواست خدا یا بدشانسی جلوه کند.» موساد احتمالا ماهها یا سالها تمرکز بیوقفهای بر حلقه درونی جمهوری اسلامی داشته و بر آسیبپذیری تیم امنیتی، واحد هوانوردی و برنامهریزی لجستیکی رئیسجمهوری ایران آگاه بوده است. موساد میدانست که ابراهیم رئیسی اغلب با وجود هوای نامساعد بر پروازها اصرار داشته و به پروتکلها بیاعتنایی میکرده است.
در بخشی از این این کتاب آمده است: «مساله کلیدی یافتن تلاقی روال عادی،دارایی شکننده و آبوهوای نامساعد بود. سفر آقای رئیسی به مرز ایران و آذربایجان برای افتتاح سد چنین فرصتی را فراهم کرد.
پرواز برگشت بر فراز منطقهای ناهموار و مرتفع بود که به تغییرات سریع آبوهوایی معروف بود. این شرایط زمینه بینظیری برای عملیات بود.»
و همچنین این کتاب نوشته است: «خرابکاری مستقیم روی هلیکوپتر راهبرد پرخطر و با احتمال کم موفقیت بود. زیرا هلیکوپتر حفاظت میشد و هرگونه دستکاری فیزیکی که ردی بر جا میگذاشت، حکم اعلان جنگ را داشت و میتوانست تلافی فوری را در پی داشته باشد. روش ترور طوری طراحی میشد که رد پزشکی قانونی برجای نگذارد و به جای کار گذاشتن یک بمب فیزیکی از ضعفهای سیستمی بهره ببرد.»
به گفته کتاب، دو احتمال اصلی درباره شیوه عملیات موساد وجود دارد. یکی اینکه «يک بازيگر دولتی بسيار پيشرفته میتوانست دستکاری نرمافزاری يا نفوذ به زنجيره نگهداری و تامين، دادههای ناوبری را به شکل نامحسوس دچار اختلال کند. این اختلال در شرايط ديد محدود، خطر گم کردن وضعيت فضايی را بالا می برد و میتواند به برخورد کنترل شده با زمينCFIT منجر شود.»
احتمال دوم این که «با اتکا به جنگ الکترونيک، سامانه های موقعيت يابی و ارتباطی هليکوپتر به گونهای هدف گرفته شوند که خدمه، در مه تصويری نادرست از موقعيت خود دريافت کنند و هم زمان ارتباط موثر با کنترل زمينی مختل شود. نتيجه این امر انزوا و سردرگمی در شرايط اضطراری است.»
این کتاب همچنین آورده است که هلیکوپترهای «بل ۲۱۲» که همان هلیکوپترآقای رئیسی بود، به مجموعهای از سیستمهای الکترونیکی ناوبری هوایی و حسگرها متکی هستند و یک عامل دولتی میتوانست با طراحی یک بدافزار که از قبل به سیستم نفوذ کند و آن را تا زمان عملیات در حالت غیرفعال نگه دارد. عملکرد این بدافزار نامحسوس است و موتورها را ناگهان خاموش نمیکند، بلکه در دادههایحسگرهای حیاتی به صورت «خاموش» اختلال ایجاد میکند. یعنی ارتفاعسنج خلبان، که برای ناوبری در دید کم بسیار مهم است، میتواند دادههای نادرستی را دریافت کند و هلیکوپتر را صد متر بالاتر از آنچه واقعا بود نشان دهد. نشانگر افق مصنوعی، که جهت هلیکوپتر را نسبت به زمین را نشان میدهد، میتواند به آرامیچند درجه منحرف شود.
در این شرایط، اگرچه روی نشانگرهای هلیکوپتر همهچیز عادی است، اما در واقعیت اوضاع شکل دیگری اتفاق میافتد. «یک خلبان ماهر در هوای صاف ممکن است متوجه این اشتباهات شود و آن را اصلاح کند، اما در هوای مهآلود منطقه، اطلاعات متناقض حسگرها سردرگمی مکانی فاجعهباری ایجاد میکند و خلبانان، با اعتماد به ابزارهای معیوب خود، هلیکوپتر را مستقیما به سمت عوارض زمین پرواز میدهند.»
به گفته این کتاب، در این روش، یک واحد عملیاتی موساد در مکانی مخفی در آذربایجان یا از طریق پهپادی بر فراز دریای خزر میتوانست یک سامانه جعل سیگنال جیپیاس در فاصله عملیاتی مستقر کند. این فناوری سیگنال را مختل نمیکند، بلکه آن را جعل میکند. این سامانه با پخش سیگنال جیپیاس قویتر و جعلی بر سیگنال واقعی دریافتی هلیکوپتر غلبه میکرد و به تدریج باعث انحراف از مسیر میشد.
همزمان، یک الکترونیکی تهاجمیتر میتوانست سیستمهای ارتباطی هلیکوپتر را هدف قرار دهد. با مختل کردن فرکانسهای خاص مورد استفاده برای تماس رادیوییبا کنترل زمینی، ماموران ضمن منزوی کردن هلیکوپتر اطمینان حاصل میکردند که هیچگونه تماسی از سوی خلبانان دریافت نشود. در این صورت، خلبانان در مه گم میشدند. سامانههای ناوبر هلیکوپتر نادرست عمل میکرد و وسایل ارتباطی نیز از کار افتاده بود. درنتیجه آنها کاملا تنها بودند و سرنوشتشان رقم میخورد.
به گفته کتاب، عنصر نهایی این عملیات محیط بود. بخش هواشناسی موساد میتوانست پیشبینی دقیقی از مسیر و بازه زمانی ارائه دهد و وضعیتمهآلود را پیشبینی کند. سپس دستکاری سایبری یا الکترونیک میتوانستطوری زمانبندی شود که در این پرواز عمل کند.
در این کتاب آمده است: «بلافاصله پس از سانحه، کار موساد نه پذيرش مسئوليت، بلکه تقويت روايت سانحه بود. اشارههای ظريفی از طريق کانالهای اطلاعاتی و رسانههای همسو میتوانست پخش شود؛ گزارشهایی درباره سن ناوگان هليکوپتری،کمبود قطعات يدکی به دليل تحريمها، ترديد خلبان برای پرواز و خطرهای ناشی از وضعیت آبوهوای منطقه. عمليات طوری طراحی شده بود که خود را پنهان کند.»
به گفته این کتاب، در این شرایط تمام تحقیقات انجامشده از سوی ایران ناگزیربه شواهدی از نگهداری ضعیف از هلیکوپترها و وضعیت بد آبوهوایی میرسید،زیرا اینها تنها عناصر واقعی بودند. اما لایههای پنهان دستکاری دیجیتال یاالکترونیک تقریبا از همه پنهان میماند. کسانی هم که به آن تردید داشتند، هیچگاه نمیتوانستند با قطعیت از آن صحبت کنند.
با همه وجود این کتاب با غلطهای املایی و ساختاری زیاد و بدون ویرایشتخصصی منتشر شده و فاقد ناشر معتبر است.
«آیزاک گلدستین»، نویسندهکتاب هم سابقه شناختهشدهای در حوزه اطلاعات، امنیت، پژوهش دانشگاهی یاروزنامهنگاری تحقیقی ندارد و ممکن است نامی مستعار باشد. آنچه این کتاب مطرح میکند مجموعهای از سناریوهای احتمالی، فرضیهسازی و گمانهزنی است و کتاب معتبری تلقی نمیشود.
اما ادعای علم الهدی مبنی بر ترور دامادش توسط اسرائیل تنها ادعای مطرح شده درباره این موضوع نیست به طوری که علی شمخانی، دبیر پیشینشورایعالی امنیت ملی، ۲۰ مهر گفت: «ستاد کل نیروهای مسلح تا لحظه آخر با توجه به هیاتهای بررسیکننده اعلام کرد که هیچ اتفاقی در داخل پرواز رخ نداده است. پس از جنگ ۱۲ روزه، این سوال قوت گرفت که آیا ترور رئیسی میتواند به اسرائیل مرتبط باشد؟»
بهگفته شمخانی با توجه به توان فنی بررسیکنندگان، هیچ نشانهای از دخالت خارجی در پرونده کشته شدن رئیسی مشاهده نشده، اما احتمال دارد این اتفاقات فراتر از توان فنی ما باشد.»
کمی پس از پایان جنگ ۱۲ روزه، محمد صدر، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در مصاحبهای گفت که ابراهیم رئیسی توسط اسرائیل ترور شده است. او گفت: «لحظهای که آقای رئیسی را زدند، اگرچه تئوریهای مختلفی وجود داشت، من از همان لحظه اول گفتم که این کار اسرائیل بود و دارد زمینهسازی میکند.» او درباره علت این ادعای خود گفت که از طریق ارتباطاتی که با حزبالله دارد، میداند که حزبالله و اسرائیل از روشی به نام «ارسال پیام در صحنه عمل» استفاده میکنند. «یعنی یک عملیات انجام میدادند که میفهمیدند طرف مقابل از این عملیات چه برداشتی میکند، در نتیجه پیام منتقل شده بود.»
آقای صدر گفت: «من روزی که آقای رئیسی را زدند، گفتم که این کار اسرائیلبود و دارد پیام میدهد.» او در واکنش به اشاره مجری برنامه به رد دخالت اسرائیلدر مرگ رئیسی در گزارش رسمی ستاد کل نیروهای مسلح، گفت: «من همهجا بدون استثنا نظرم را گفتهام. اسرائیل در صحنه عمل پیام داد که اگر بخواهیدادامه دهید، ما هم ادامه خواهیم داد.»
میثم نیلی، برادر داماد رئیسی ۲۵ مرداد او را «شهید ترور و مبارزه با اسرائیل» خواند و با اشاره به مراسم اربعین، نوشت: «امسال زیارت اربعینبسیاری از مردم به نیابت شهید مظلوم، رئیسی قدم برداشتند، شهیدی که فقط شهید خدمت نبود… شهید مبارزه با اسرائیل، شهید مقاومت و شهید ترور بود.»
فواد ایزدی کارشناسِ سیاست خارجی در رسانه صداوسیما ، پیش از اعلام رسمی مرگ رئیسی در گفتوگو با شبکه خبر به «حضور صهیونیستها و موساد» در جمهوری آذربایجان اشاره و ابراز امیدواری کرد که «نهادهای مرتبط این موضوع را بررسی کنند.»
حمید رسایی، نماینده مجلس شورای اسلامی گفت: «اتفاقی که برای رئیسجمهورافتاد با یک علامت سوال مواجه است؛ هیچکس نتوانسته این علامت سوال را تا الان پاک کند.باید یک مانعی در داخل ایران ایجاد میشد تا آن اتفاقات منطقه بتواند یکی یکی پیشروی کند. آن اتفاق داخل حذف یک رئیسجمهور مکتبی و انقلابی بود.»
مجتبی موسوی، برادر مهدی موسوی، سرتیم حفاظت ابراهیم رئیسی نیز در گفتوگو با وبسایت ایران۲۴ گفت که برادرش با سفر هیات دولت به مرز جمهوریآذربایجان «کاملا مخالف بود اما با اصرار دفتر رییسجمهوری در نهایت به وظیفهذاتی خود عمل کرد.» او همچنین گفت که ابتدا قرار بود هیات دولت به سیستان و بلوچستان سفر کند اما برنامه بهطور ناگهانی تغییر کرد و برادرش از اینکه زمان کافی برای بررسی مقصد تازه نداشت «خیلی ناراحت بود»
موسوی در این مصاحبه به نگرانی برادرش بابت وجود «پایگاه اسرائیل در جمهوری آذربایجان» و «اشراف اسرائیل به آن منطقه» اشاره کرد.
در ادامه کامران غضنفری، نماینده مجلس، هم در این باره گفته بود: «آقایانمصلحت نمیدانند اعلام کنند که آمریکا و اسرائیل با همکاری رژیم علیاف در آذربایجان، رییسجمهوری را به شهادت رساندند و آن را نسبت میدهند به یک توده ابر متراکم که فقط با هلیکوپتر وسطی کار داشت.»
اما در روایت اصلی که از سوی جمهوری اسلامی منتشر شده، ستاد کل نیروهایمسلح جمهوری اسلامی در بیانیهای هرگونه گمانهزنی مبنی بر «ترور یاخرابکاری» در سقوط بالگرد رئیسی را رد کرد. این بیانیه، گمانهزنیهای مورد اشاره را «دور از حقیقت» خواند، رسانهها، اشخاص حقیقی و حقوقی و نمایندگان مجلس را از اظهارنظرهای «غیرکارشناسی، احساسی و غیرمسئولانه»درباره این موضوع بر حذر داشت و از دستگاه قضایی خواست که «برایپیشگیری از هرگونه شائبه» وارد عمل شود.
اما سوالی که وجود دارد آیا با همه روایتهایی که مطرح شده ترور ابراهیمرئیسی در کدام دسته بندی قرار میگیرد آیا او قربانی جنگ قدرت برایجانشینی رهبری جمهوری اسلامی شده یا واقعا اسرائیل بعد از ماجرای هفت اکتبر که فرماندهان دخیل در آن حادثه را به اشکال گوناگون از دم تیغ گذراند او را هم به شکل دیگری ترور کرده است؟
مرگ ناگهانی ابراهیم رئیسی در سانحه سقوط، فراتر از یک حادثه هوایی ساده، به زلزلهای سیاسی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی تبدیل شد. در حالی که روایت رسمی بر شرایط جوی و نقص فنی تاکید دارد، طرح ادعاهایی مانند دخالت اسرائیل یا تئوریهای توطئه داخلی، نشاندهنده عمق بیاعتمادی و جنگ قدرت پنهان در لایههای زیرین نظام است.
ابراهیم رئیسی برای سالها به عنوان جدیترین و محتملترین گزینه برایجانشینی علی خامنهای مطرح بود. او تمام ویژگیهای مورد نظر هسته سخت قدرت را داشت: اطاعت محض، سابقه امنیتی قضایی طولانی، نداشتن پایگاه رایمستقل مردمی و تایید کامل توسط نهادهای نظامی. اما چرا چنین مهرهای بایدحذف شود؟
رئیسی در دوران ریاست جمهوری خود با بحرانهای اقتصادی و اجتماعیبیسابقهای روبرو شد. تورم افسارگسیخته و ناکارآمدی دولت، حتی صدایحامیان سنتی نظام را نیز درآورد. شاید اتاق فکر نظام به این نتیجه رسید که رئیسی توانایی اداره کشور در دوران گذار را ندارد و حضور او به عنوان رهبر آینده، میتواند به فروپاشی سیستم منجر شود. حذف او، راه را برای آوردن گزینهای عملگراتر یا متفاوت باز کرد.
تئوری جانشینی موروثی از جمله مجتبی خامنهای همواره به عنوان رقیب اصلیسناریوی رئیسی مطرح بوده است. حضور رئیسی به عنوان رئیسجمهور و عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان، مانعی بزرگ برای هر گزینه دیگری محسوب میشد. حذف فیزیکی رئیسی، صحنه شطرنج جانشینی را کاملاً دگرگون کرد و بزرگترین مانع را از سر راه سایر مدعیان برداشت. در سیاست قدرت، حذف رقیب در اوج قدرت، کمهزینهترین راه برای تثبیت آینده است.
اگرچه مقامات رسمی ایران دخالت اسرائیل را رد کردهاند، اما طرح این موضوع توسط افرادی مانند علمالهدی یا حتی کامران غضنفری نماینده تندرو مجلس شورایاسلامی نشاندهنده یک ترس عمیق امنیتی است. اگر فرض کنیم دست خارجیدر کار بوده است، پیامدهای آن فاجعهبارتر از سناریوی داخلی است، اگر اسرائیل توانسته باشد رئیسجمهور ایران را در خاک خودش ترور کند، این به معنای نفوذ در بالاترین ردههای امنیتی و گارد حفاظت است. این سناریو نشان میدهد که سیستم امنیتی جمهوری اسلامی که مدام از اقتدار صحبت میکند،حتی قادر به حفظ جان دومین مقام رسمی کشور نیست.
حذف رئیسی باعث شد تا ساختار قدرت مجبور به تغییر آرایش شود. برگزاریانتخابات زودهنگام و روی کار آمدن مسعود پزشکیان، سوپاپ اطمینانی بود برایکاهش فشار اجتماعی، اما مسئله اصلی یعنی جانشینی همچنان در هالهای از ابهام و جنگ قدرت باقی ماند.
احتمال اینکه رئیسی قربانی جنگ جانشینی شده باشد، سناریویی است که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت. در تاریخ نظامهای ایدئولوژیک، حذفهایدرونگروهی برای هموار کردن مسیر قدرت، امری بیسابقه نیست. رئیسی شایدبرای مرحلهای از نظام (پاکسازی و یکدستسازی) لازم بود، اما برای مرحله نهاییتثبیت رهبری آینده به یک بار اضافی یا مانع خطرناک تبدیل شده بود. مرگ او، گره کور جانشینی را باز نکرد، بلکه آن را پیچیدهتر کرد.
اما در این میان صحبتهای علی آقامحمدی مشاور سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی درباره مرگ زودهنگام و انتخاب جانشین پر سر و صدا ظاهر شده است: «بخواهیم یا نخواهیم عدهای در حال رفتناند (فوت میکنند) به دلیل عمر. و بالاخره باید کار را واگذار کنند. گرچه خوب است آدم تا آخر تلاش بکند ولی بالاخره خوب است که آدم جانشین خودش را هم ببیند و لذت جانشینش را ببرد و حس کند آن چیزی که دوست دارد کار به دست میگیرد.»
با توجه به صحبت آقامحمدی، وقتی نزدیکترین افراد به هسته سخت قدرت، بیپردهاز رفتن و لذت دیدن جانشین سخن میگویند، یعنی کار از هشدار گذشته و به مرحله اقدام اضطراری رسیده است. اظهارات عضو مجمع تشخیص مصلحت و از معتمدین اقتصادی رهبر جمهوری اسلامی، تنها یک نصیحت اخلاقی نیست؛ بلکه اعلام رسمی آغاز پروژه انتقال قدرت و اعتراف به وحشت سیستم از فردای بدون علیخامنهای است.
اینکه آقامحمدی میگوید: «خوب است آدم جانشین خودش را هم ببیند و لذت جانشینش را ببرد و حس کند آن چیزی که دوست دارد کار به دست میگیرد.» یعنی یک تیر خلاص بر پیکر نیمهجان مجلس خبرگان. در قانون اساسیجمهوری اسلامی، رهبر باید توسط خبرگان کشف و انتخاب شود. اما ادبیاتآقامحمدی، به گونهای است رهبر یک کشور به دنبال آن است که ولیعهدش را شخصا بر تخت بنشاند.
رمز گشایی از عبارت «آن چیزی که دوست دارد» نشان میدهد که ملاک جانشینی،صلاحیت فقهی، رای مردم و حتی نظر خبرگان نیست؛ بلکه ملاک، تنها میلشخصی است. کلمه «لذت» در این متن، اوج خودکامی و مالکیتانگاری بر کشور را نشان میدهد. گویی ایران و سرنوشت ۸۵ میلیون نفر، اسباببازی شخصی رهبر است که باید پیش از مرگش، از انتقال آن به فرد مورد علاقهاش لذت ببرد!
وقتی این اظهارات را در کنار مرگ ناگهانی ابراهیم رئیسی قرار میدهیم، پازل تکمیل میشود.
رئیسی آن چیزی که دوست داشتند نبود؛ او تنها یک کارگزار بود. آقامحمدی با زیرکی دارد زمینه را برای سناریوی «نصب در زمان حیات» آماده میکند. اتاق فکر نظام به این نتیجه رسیده که اگر رهبر جمهوری اسلامی بمیرد و جانشین او تثبیت نشده باشد، جنگ تصاحب قدرت و فروپاشی اجتماعی، نظام را نابود خواهد کرد. بنابراین آنها میخواهند خامنهای زنده باشد و با دست خود قدرت را به نزدیکترین فرد بدهد تا مخالفین توانایی مخالفت با آن را نداشته باشند.
بنابراین سخنان علی آقامحمدی را نباید دستکم گرفت بلکه این استراتژی جدیدنظام است. جمهوری اسلامی با عبور از جمهوریت و انتخابات، رسماً وارد دورهایشده که دیگر حتی تظاهر به انتخاب شدن جانشین توسط نهادهای قانونینمیکنند.
اما این صحبتها برای مردم ایران، معنای دیگری دارد، نظام در شکنندهترینوضعیت تاریخ خود قرار دارد و سرنوشت کشور نه در صندوقهای رای، بلکه در جدال بیولوژیک مرگ و زندگی در بیت رهبری رقم میخورد.
جمهوری اسلامی اکنون به یک نظام پیرسالار تبدیل شده که رهبرش ۸۵ ساله است و ستونهای اصلیاش مانند جنتی و دیگر فسیلهای سیاسی یکییکی فرو میریزند. سیستم عصبی نظام در حال از کار افتادن است. این شتابزدگی برایتعیین جانشین و صحبت علنی درباره آن، نشاندهنده یک هراس وجودی در لایههای بالای قدرت است. آنها میدانند که کاریزمای مصنوعی خامنهای قابل انتقال نیست و جانشین او هرکس که باشد روی بشکهای از باروتِ خشم مردم خواهد نشست.