اختصاصی هموطن؛ گروه سیاسی/ نیکان توحیدی
در خیابانهای تهران، اهواز، کرمانشاه و سنندج و دهها شهر دیگر، جایی که آسمان زمستانی ایران با دود و آلودگی آمیخته است، صدایی تکراری اما مصمم هر هفته شنیده میشود. بازنشستگان، آنهایی که دههها از جوانی و سلامتیشان برای ساختن این سرزمین مایه گذاشتند، حالا با دستهای لرزان پلاکاردهایی برمیدارند و فریاد میزنند: “وعده وعید کافیه، سفره ما خالیه!”
این تجمعات هفتگی، که اغلب یکشنبهها و دوشنبهها در مقابل ادارات تأمین اجتماعی یا برخی از نهادها مانند مخابرات شکل میگیرد، دیگر نه فقط یک اعتراض صنفی، بلکه نمادی از خشم انباشتهشده یک جامعه است.
در سالهای اخیر، این حرکتها از حاشیه به متن آمده و به یک جنبش مداوم تبدیل شده است. طبق گزارشهای غیررسمی، چند میلیون بازنشسته درگیر بحران معیشت هستند. اما چرا این اعتراضات شکل گرفته و چه تأثیری بر ساختار قدرت و بافت اجتماعی ایران دارد؟
در روزهایی که تورم رسمی بیش از ۴۰ درصد است، بازنشستگان نه تنها با فقر دستوپنجه نرم میکنند، بلکه با یک سیستم حمایتی ورشکسته و حکومتی بیتفاوت روبرو هستند.
از همسانسازی حقوقها تا هزینههای سنگین درمان؛ فریادی برای بقا
مهمترین مطالبات بازنشستگان، مانند نخ تسبیحی که رشتههای پراکنده زندگیشان را به هم میچسباند، حول محور معیشت، درمان و عدالت میچرخد. در قلب این خواستهها، «همسانسازی حقوق» قرار دارد. بازنشستگان تأمین اجتماعی، که حقوق پایهشان اغلب حدود ۱۰ میلیون تومان است، میگویند افزایش سالانه ۲۰ تا ۳۰ درصدی حقوقها با تورم بیش از ۴۰ درصدی همخوانی ندارد. طبق قانون تأمین اجتماعی، مستمریها باید با نرخ واقعی تورم تنظیم شود، اما اجرای ناقص آن، هزاران میلیارد تومان کسری ایجاد کرده است.
مطالبه همسازی حقوقها نه تنها اقتصادی، بلکه نمادی از تبعیض است؛ جایی که بازنشستگان کشوری (وابسته به دولت) حقوق بالاتری دریافت میکنند، در حالی که بازنشستگان تأمین اجتماعی، که از حق بیمههای کارگری تأمین میشوند، نادیده گرفته میشوند.
دومین مطالبه کلیدی، حمایت دولت از درمان آنها است. بازنشستگانی که تحت پوشش صندوقهای بازنشستگی هستند، از هزینههای سنگین درمان و ناکافی بودن بیمههای تکمیلی گلایه دارند.
طبق آمارهای داخلی، بیش از ۷۰ درصد بازنشستگان با مشکلات جدی در تامین هزینههای درمانی روبرو هستند. این بحران، با شیوع بیماریهای مزمن در میان سالمندان که امید به زندگی را به کمتر از ۷۵ سال رسانده، دو چندان میشود.علاوه بر این، پرداخت معوقات مزدی و وامهای ضروری، از دیگر خواستههای آنان است.
این مطالبات، ریشه در یک حس نادیده گرفته شدن دارد؛ بازنشستگانی که سالها حق بیمه پرداخت کردهاند، حالا احساس میکنند سرمایههای آنها در صندوقهای بازنشستگی به جیب دیگران میروند و آنان از ثمره سالها کار و تلاش و زحمت خود بیبهره هستند. در مجموع، این خواستهها نه تنها اقتصادی، بلکه اجتماعیاند؛ تقاضایی برای احترام به حقوق انسانی کسانی که ستون فقرات اقتصاد ایران را ساخته بودند.
وضعیت صندوقهای بازنشستگی؛ ورشکستگی ساختاری یا غارت سیستماتیک؟
صندوقهای بازنشستگی ایران در آستانه فروپاشی قرار دارند. سازمان تأمین اجتماعی، بزرگترین صندوق کشور است. اما بدهی دولت به آن تا پایان ۱۴۰۳ به ۹۵۰ هزار میلیارد تومان رسیده میرسید. این بدهی، ناشی از معافیتهای بیمهای، بازنشستگیهای پیش از موعد و کسری بودجه مزمن است.
در همین ارتباط، جواد اکبری، عضو هیأت رئیسه کانون بازنشستگان میگوید: دولت سهم خود در پرداخت حق بیمهتکمیلی بازنشستگان را از ۵۰ درصد در سال گذشته به ۳۰ درصد در سالجاری کاهش داده است. این کاهش، در کنار تورم بیسابقه، عملا زندگی بازنشستگان را تحتالشعاع قرار داده است.
علی دهقان کیا، رئیس کانون کارگران بازنشسته تامین اجتماعی تهران نیز در این ارتباط با انتقاد شدید از وضعیت مالی سازمان تامین اجتماعی، اعلام کرده که دولت هشتصد هزار میلیارد تومان به این سازمان بدهکار است و تامین اجتماعی در شرایط بسیار وخیمی قرار دارد.
اعتراضات مداوم؛ از تجمعات محلی تا جنبشهای ملی
تجمعات هفتگی بازنشستگان، از یکشنبههای تأمین اجتماعی تا دوشنبههای مخابرات، به یک روتین اعتراضی تبدیل شده است. از ۱۴۰۲، این حرکتها از ۱۰ شهر به بیش از ۳۰ شهر گسترش یافته است. در ۱۴۰۳، با تورم ۴۵ درصدی، تجمعات بازنشستگان با شعار «روسری رو رها کن، فکری به حال ما کن» به مسائل اجتماعی پیوست. در ۱۴۰۴، با افزایش قیمت داروها، اعتراضات به درمان گره خورد. این اعتراضات، با وجود سرکوب (ضربوشتم در اصفهان)، همچنان تداوم یافته است. دلیل این استمرار در اعتراض هم وجود فقر مطلق است. ۷۶ درصد بازنشستگان زیر خط فقرند و حقوقشان (میانگین ۱۰ میلیون تومان) با سبد معیشت ۲۵ میلیونی همخوانی ندارد.
پیامدها برای حکومت؛ تهدید مشروعیت و فشار اقتصادی
این اعتراضات، برای حکومت ایران، مانند زخمی عفونی است که هر هفته بزرگتر میشود.
نخست از نظر مشروعیت؛ شعارهایی مانند «دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست» و «حسین حسین شعارشون، دروغ و دزدی کارشون» مستقیما مشروعیت حاکمیت را هدف میگیرد.
موضوع دوم فشارهای اقتصادی است؛ کسری چند صد هزار میلیاردی سالانه کشور، دولت را به استقراض وامیدارد. اعتراضات، هزینه سرکوب (نیروهای امنیتی) را افزایش میدهد و سرمایهگذاری خارجی را فراری میدهد.
و بالاخره از منظر سیاسی نیز پیوند با جنبشهای دیگر (مانند پرستاران و کشاورزان) میتواند به گسترش اعتراضات عمومی منجر شود. جمهوری اسلامی، با وعدههای موقتی زمان میخرد، اما بدون اصلاح ساختاری، بحران عمیقتر میشود. در نهایت، این اعتراضات میتواند جرقهای برای ناآرامیهای بزرگتر باشد، به ویژه در آستانه تشدید بحرانهای داخلی و خارجی.
تبعات برای جامعه؛ اتحاد طبقاتی یا شکاف عمیقتر؟
برای جامعه ایران، این اعتراضات دو لبه دارد. نکته مثبت آن میتواند اتحاد طبقات مختلف جامعه برای دستیابی به حقوق خود باشد. بازنشستگان، به عنوان قشری محترم، پلی بین نسلها و طبقات مختلف هستند. شعار «شاغل و بازنشسته، اتحاد اتحاد» در برخی از شهرها، کارگران جوان را به سالمندان پیوند میزند. این امر، حس همبستگی ایجاد میکند و جنبشهای مدنی را تقویت میکند. مانند روزی که زنان بازنشسته، با شعارهای ضد حجاب، به جنبش زن زندگی آزادی وصل شدند. اما نکته منفی آن هم این است که شکاف اجتماعی را در جامعه تشدید میکند. فقر بازنشستگان هشداری برای نسل جوان است و آنها را به به مهاجرت تشویق کرده و یا موجب افسردگی جمعی میشود.
اعتراضات بازنشستگان، بیش از یک شکایت اقتصادی، فریادی برای عدالت است. مطالباتشان – همسانسازی، درمان، پرداخت معوقات – ریشه در معضلات و بحرانهای صندوقهای ورشکسته و غارتشده دارد. برای حکومت، این یک تهدید وجودی است؛ برای جامعه، فرصتی برای اتحاد.
در ۱۴۰۴ ، با تورم رو به رشد و بحران انرژی، این جنبش میتواند به نقطه عطفی تبدیل شود. بازنشستگان، با شعار «میجنگیم، ذلت نمیپذیریم»، نشان میدهند که دوران سکوت تمام شده است. ایران، غنی از منابع، فقیر از عدالت، منتظر پاسخ حکومت است. یا اصلاح، یا انفجار. زمان، دیگر به سود دولت و حاکمیت نیست.