اختصاصی هموطن؛گروه سیاسی / ماهور ایرانی
جنبش دانشجویی ایران همواره نبض حساس تحولات سیاسی و اجتماعی کشور بوده است. اگرچه رویدادهای تاریخی بزرگی چون انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت، دانشجویان را به صحنه آورد، اما حادثهای که هویت ماندگار این جنبش را شکل داد، روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ است. این واقعه نه یک اعتراض ناگهانی،بلکه نقطۀ جوش تنشی عمیق بود که حدود چهار ماه پیش از آن، با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، علیه دولت ملی محمد مصدق آغاز شده بود. روز دانشجو، در حقیقت،فریاد خشم، ناامیدی و مقاومت نسل تحصیلکرده در برابر استبداد داخلی و سلطۀخارجی بود؛ استبدادی که با حمایت خارجی بازگشته بود و سلطهای که با حضور سمبلیک ریچارد نیکسون، معاون رئیسجمهور وقت آمریکا، به تهران، تثبیت میشد. تحلیل دقیق ۱۶ آذر بدون فهم زمینۀ کودتای ۲۸ مرداد، تنها نگاهی سطحی به یک فاجعه است.
برای درک ۱۶ آذر، باید ابتدا فضای سیاسی پس از کودتای ۲۸ مرداد را ترسیم کرد. این کودتا که با طراحی و حمایت مشترک سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا با نام رمز عملیات آژاکس به نتیجه رسید، نه تنها دولت قانونی و مردمی مصدق را سرنگون ساخت، بلکه تأثیرات عمیق و مخربی بر ساختار سیاسی و روانی جامعه ایرانی گذاشت.
کودتا، خط بطلانی بر یک دهه تجربۀ نسبی دموکراسی و فضای باز سیاسی دوران پس از شهریور ۱۳۲۰ کشید. بازگشت محمدرضا شاه پهلوی به قدرت، همراه با انحلال مجلس ملی و تشکیل دولت نظامی سرلشکر زاهدی، به معنای آغاز دوران استبداد مطلق بود. دولت کودتا بلافاصله سرکوب مخالفان، بهویژه احزاب و سازمانهایی را که از دولت مصدق حمایت کرده بودند (از جمله جبهه ملی و حزب توده) را در دستور کار قرار داد. دستگیریهای گسترده، محاکمات نظامی و لغو آزادی مطبوعات، فضای سنگین خفقان و ناامیدی را بر جامعه حاکم کرد. در این فضا، دانشگاه تهران، که از سرکوبهای مستقیم نظامی در امان بود، به تنها کانون مقاومت و بیان اعتراضات تبدیل شد.
هدف اصلی کودتا، پایان دادن به نهضت ملی شدن صنعت نفت و بازگرداندن ایرانبه حوزۀ نفوذ غرب بود. پیروزی کودتا به معنای پذیرش مجدد دخالت آمریکا و بریتانیا در امور داخلی ایران بود. آمریکا که پیش از کودتا از مصدق حمایت ضعیفی میکرد، اکنون به عنوان قدرت اصلی حامی دولت پهلوی جدید ظاهر شد. دانشجویان، که از ملی شدن نفت دفاع میکردند، این وضعیت جدید را خیانت به آرمانهای ملی و بازگشت به عصر استعمار میدیدند.
اعتراضات ۱۶ آذر ۱۳۳۲ مستقیماً به دلیل دو رویداد مهم دیپلماتیک برنامهریزی شده در آستانۀ سفر مقام عالیرتبه آمریکایی بود که برای دانشجویان و افکار عمومی مفهوم تثبیت رژیم کودتا و قدردانی از حامیان خارجی آن را داشت. در ۱۳ آذر ۱۳۳۲، خبر از سرگیری روابط دیپلماتیک ایران با بریتانیا منتشر شد. این خبر برای دانشجویان که بریتانیا را عامل اصلی بحران ملی شدن نفت و یکی از طراحان کودتا میدانستند، یک تحقیر ملی بود. چند روز بعد، اعلام شد که ریچارد نیکسون، معاون رئیسجمهور وقت آمریکا (دوایت آیزنهاور)، در ۱۸ آذر ۱۳۳۲ به تهران سفر خواهد کرد تا ۵ میلیون دلار کمک مالی جدید آمریکا را به رژیم کودتا اهدا کند و به رسمیت شناختن بینالمللی رژیم شاه را تقویت کند.
اما حمایت بیقید و شرط آمریکا از کودتا و ورود نیکسون به تهران مهر تأییدی بر دخالت آمریکا در سرنگونی دولت مصدق بود. کمک مالی او به رژیم شاه، پاداش آمریکا به حکومتی تلقی میشد که حاضر بود از آرمانهای ملی دوری کند. به همین دلیل دانشجویان تصمیم گرفتند با برگزاری تظاهراتی گسترده در داخل دانشگاه، نه تنها به سفر نیکسون اعتراض کنند، بلکه به طور کلی مخالفت خود را با کودتا و بازگشت استبداد اعلام دارند.
فضای دانشگاه در ۱۵ آذر به شدت ملتهب بود. پس از تظاهرات روز قبل، حکومت نظامی تصمیم به سرکوب قاطعانه گرفت. در روز ۱۶ آذر، نیروهای تیپ ۲ زرهی وارد محوطه دانشگاه تهران و دانشکده فنی شدند. این اقدام، که به خودی خود نقض حریم دانشگاه بود، آتش خشم دانشجویان را شعلهورتر کرد. گزارشها حاکی از آن است که نیروهای نظامی با سرنیزه و سپس تیراندازی مستقیم، دانشجویان را مورد حمله قرار دادند. در این حمله خونین، سه دانشجوی دانشکده فنی به نامهای مصطفی بزرگنیا (عضو حزب توده)، احمد قندچی (عضو جبهه ملی / نهضت مقاومت ملی) و مهدی (آذر) شریعترضوی (عضو حزب توده) به ضرب گلوله یا سرنیزه به شهادت رسیدند. شهادت این سه نفر از دو گروه سیاسی متفاوت (مصدقی و تودهای) در یک روز و با هدف مشترک مبارزه با سلطه و استبداد، نماد وحدت و همبستگی جنبش دانشجویی در مقابل قدرت بود. کشته شدن آنها به عنوان نقطۀ عطف، هویت مبارزاتی ۱۶ آذر را برای همیشه تثبیت کرد.
نیکسون در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۳۲ دو روز پس از کشته شدن سه دانشجو، همانطور که برنامهریزی شده بود، وارد تهران شد. اصلیترین تأثیر این سفر بر مشروعیت و بقای رژیم کودتا و شاه بود. نیکسون به ایران آمده بود تا نتیجه «پیروزی سیاسی امیدبخشی» را که به گفته آیزنهاور رئیسجمهور آمریکا نصیب نیروهای طرفدار تثبیت اوضاع در ایران شده بود، ببیند. این سفر، حمایت رسمی و علنی دولت آمریکا از دولت نظامی سرلشکر زاهدی و رژیم بازگشته شاه را تأیید کرد و در عمل، پیروزی کودتای ۲۸ مرداد را در سطح بینالمللی تثبیت کرد.
نیکسون در این سفر حامل یک بسته کمک مالی ۵ میلیون دلاری از آمریکا برای رژیم کودتا بود. این کمک در شرایط سخت اقتصادی پس از ملی شدن نفت، برای رژیم بسیار حیاتی بود و نشان داد که پاداش همکاری با آمریکا و سرکوب مخالفان، تأمین مالی است. نیکسون در جریان سفر، در دانشکده حقوق دانشگاه تهران همان دانشگاهی که دو روز پیش به خون آغشته شده بود، سخنرانی کرد و دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد. این اقدام، تلاشی از سوی رژیم و برخی از مسئولان دانشگاهی برای عادیسازی اوضاع و تطهیر وجهه نیکسون پس از فاجعه ۱۶ آذر بود.
اگرچه دانشجویان پیش از فاجعه نیز به دلیل نقش آمریکا در کودتا با نیکسون مخالف بودند، اما سفر او دو روز پس از کشتار، تأثیری عمیقتر و ماندگارتر بر ذهنیت عمومی و جنبش دانشجویی گذاشت. کشته شدن دانشجویان در اعتراض به سفر فردی که نماد دخالت خارجی بود و سپس ورود بیاعتنای همان فرد، صدق و شجاعت دانشجویان را در ذهن مردم ثابت کرد. این واقعه، آمریکا را به نماد بلامنازع سلطه و استعمار جدید در ایران تبدیل کرد و باعث شد مبارزه با شاه و مبارزه با آمریکا در یک راستا قرار گیرند.
به کار بردن عبارت «اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می زدم. همانجایی که ۲۲ سال پیش “آذرمان” (شهید مهدی شریعت رضوی) در آتش بیداد سوخت. او را پیش پای نیکسون قربانی کردند. این سه قطره خون بر چهره دانشگاه ما تازه و گرم است. کاش می توانستیم این سه آذر اهورایی را با تن خاکستر شده ام بپوشانم.» که از سوی علی شریعتی در مورد شریعترضوی یکی از دانشجویان کشته شده در روز دانشجو به کار رفت، به سرعت به یک انگاره ملی تبدیل شد که نشان میداد حکومت برای جلب رضایت و تثبیت حامیان خارجی خود، حاضر است نخبهترین جوانان کشور را قربانی کند.
اما در این حادثه محمدرضا پهلوی به عنوان فرد اول کشور، در روز ۱۶ آذر در ایران حضور داشت، اما پس از کودتا، اختیار اجرایی و امنیتی کشور را به دولت نظامی سرلشکر زاهدی سپرده بود. شاه شخصاً هیچ بیانیهای صادر نکرد و واقعه را به طور مستقیم محکوم یا تأیید نکرد. سکوت شاه و عدم برکناری فرماندهان نظامی یامسئولان امنیتی دخیل، در عمل به معنای تأیید ضمنی اقدامات سرکوبگرانه و تأمین امنیت مورد نیاز برای تثبیت رژیم پس از کودتا بود.
اولویت اصلی محمدرضا شاه در آن روزها، آمادهسازی برای استقبال موفق از ریچارد نیکسون، معاون رئیسجمهور آمریکا، در ۱۸ آذر بود. هرگونه واکنش تند علیه نظامیان میتوانست ثبات را خدشهدار کرده و برنامههای دیپلماتیک را به خطر اندازد. اما واکنش رسمی به کشتار توسط دولت نظامی زاهدی اعلام شد و نه شخص شاه. رسانههای دولتی و مسئولان نظامی مدعی شدند که دانشجویان کشته شده، عوامل محرک حزب توده و عناصر خرابکار بودند که قصد داشتند نظم عمومی را به هم بزنند و سفر نیکسون را مختل کنند. هدف از این توجیه، سلب مسئولیت از نیروهای امنیتی بود. همچنین اعلام شد که نیروهای نظامی چارهای جز ورود به دانشگاه و برخورد قاطع برای حفظ امنیت و جلوگیری از گسترش اعتراضات رانداشتهاند.
بیشترین واکنش شاه و دربار در این مقطع، در جریان سفر نیکسون اختصاص یافت. سفر نیکسون در ۱۸ آذر طبق برنامه انجام شد و شاه با کمال میل از او استقبال کرد. این اقدام، به طور ضمنی نشان داد که رژیم ارزشی برای جان باختن دانشجویان قائل نیست و روابط خارجی و کسب حمایت آمریکا اولویت اصلی است. همچنین برگزاری مراسم اعطای دکترای افتخاری حقوق به نیکسون در دانشکده حقوق دانشگاه تهران، در واقع نوعی دهنکجی به دانشجویان و تطهیررسمی واقعه توسط نهادهای وابسته به حکومت تلقی میشد.
این سفر در نهایت، فاجعه ۱۶ آذر را به یک نقطهعطف تاریخی تبدیل کرد که هر ساله معیار سنجش میزان آزادی و مقاومت در برابر استبداد داخلی و سلطه خارجی است. جنبش دانشجویی تا سالها از ۱۶ آذر برای یادآوری پیوند استبداد و استعمار استفاده کرد. این واقعه تنها یک رویداد خشونتآمیز نبود، بلکه سنگ بنای یک جریان تاریخی شد که پیامدهای عمیقی را به دنبال داشت از جمله آنکه، درحالی که رژیم کودتا انتظار داشت با کشتار ۱۶ آذر، مقاومت دانشجویان را برای همیشه در نطفه خفه کند، اما نتیجه معکوس بود.
دانشگاه تهران و روز ۱۶ آذر به عنوان سمبل مقاومت و عدم تسلیم در برابر استبداد و سلطۀ بیگانه شناخته شدند. این واقعه، موتور محرک جنبش دانشجویی در دهههای بعد (مانند دهه ۴۰ و ۵۰) شد که در نهایت در انقلاب ۱۳۵۷ نقش مهمی ایفا کرد.
کشتار ۱۶ آذر در آستانۀ ورود نیکسون، عملاً انگاره آمریکا به مثابۀ دشمن ملت ایران و حامی دیکتاتوری را در میان دانشجویان و روشنفکران تثبیت کرد. اینبرداشت، سالها در ناخودآگاه سیاسی جامعه باقی ماند و یکی از ریشههای اصلی شعارهای ضد آمریکایی در انقلاب ۵۷ شد. ۱۶ آذر نشان داد که استبداد داخلی (رژیم شاه) و سلطۀ خارجی (سفر نیکسون) دو روی یک سکهاند. از این رو، جنبش دانشجویی ایران همواره کوشید تا مبارزه خود را در این دو جبهه حفظ کند؛ هم در برابر دیکتاتوری داخلی، و هم در برابر دخالت قدرتهای بزرگ.
روز ۱۶ آذر، یک تحلیل تاریخی جامع و خودآموز است. این واقعه سهگانه، کودتای۲۸ مرداد (به عنوان علت)، سفر نیکسون (به عنوان محرک) و شهادت سه دانشجو (به عنوان نتیجه) به طور محکم به هم گره خوردهاند.
اما در اولین سالگرد فاجعه یعنی ۱۶ آذر ۱۳۳۳، فضای سیاسی کشور تحت تأثیرچند عامل اصلی بود، حکومت نظامی سرلشکر زاهدی کاملاً مستقر و تثبیت شده بود و هرگونه تجمع یا اعتراض سیاسی به شدت سرکوب میشد. دستگاههای امنیتی و پلیسی، به ویژه در اطراف دانشگاه تهران، در حالت آمادهباش کامل قرار داشتند تا از هرگونه تکرار فاجعه جلوگیری کنند.
محاکمۀ جنجالی مصدق و یارانش در جریان بود که خود بر التهاب فضای سیاسیمیافزود. بحثها و توافقات نهایی برای امضای قرارداد کنسرسیوم نفتی بین دولت ایران و شرکتهای خارجی (که عملاً جایگزین شرکت نفت انگلیس شد و سهم ۷۵درصد به طرفهای خارجی میداد) در جریان بود. این قرارداد، آرمان ملی شدن نفت را زیر سؤال میبرد و خشم دانشجویان را برانگیخته بود. جنبش دانشجویی میدانست هرگونه اقدام علنی و تند، با سرکوب شدید و کشتار جدید مواجه خواهد شد. بنابراین، اولین سالگرد با وجود ممنوعیتها، به شیوههای نمادین و زیرزمینی برگزار شد. در آن روز به دعوت فعالان دانشجویی (بهویژه جبهه ملی و بقایای حزب توده)، تعداد زیادی از دانشجویان به شکل اعتراضی از حضور در کلاسهای درس خودداری کردند. این غیبت گسترده، یک اعتصاب خاموش و نمادین برای گرامیداشت شهدای سال قبل بود و نشان داد که دانشگاه خود را از این واقعه جدا نمیداند.
همچنین با وجود اختناق، اعلامیههای کوچکی به صورت مخفیانه در محیط دانشگاه، بهویژه در دانشکده فنی، پخش شد. این اعلامیهها یاد شهدای ۱۶ آذر ۱۳۳۲ را گرامی میداشتند و به قرارداد کنسرسیوم و ادامه دیکتاتوری اعتراض میکردند. دانشجویان، به جای تجمعهای بزرگ عمومی، مراسمهای یادبود کوچکی را به صورت خصوصی و مخفیانه در خوابگاهها یا خانههای شخصی برگزار کردند تا یاد و خاطره مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی، و آذر شریعترضوی را زنده نگه دارند. حکومت نظامی در پاسخ به این اقدامات، گشتهای امنیتی را در داخل و اطراف دانشگاه به شدت افزایش داد و هرگونه تجمع کوچک یا مشکوک را متفرق میکرد. بسیاری از دانشجویانی که در تکثیر اعلامیهها نقش داشتند، شناسایی و مورد بازجویی یا تهدید قرار گرفتند.
اولین سالگرد ۱۶ آذر، اهمیت سیاسی و تاریخی ویژهای داشت چرا که با وجود کشتار سال قبل و فضای سرکوب، این سالگرد ثابت کرد که جنبش دانشجویی مرده نیست و حتی در شدیدترین شرایط اختناق نیز میتواند اعتراض خود را به شکلی نمادین و تأثیرگذار ابراز کند و برگزاری این مراسم در شرایط ممنوعیت،عملاً ۱۶ آذر را به عنوان روز رسمی مقاومت دانشجویان در تاریخ ایران تثبیت کرد و این روز را به تقویم مبارزاتی جامعه افزود. همچنین اعتراضات پنهان این روز به قرارداد کنسرسیوم (سلطه خارجی) و سرکوب (استبداد داخلی)، پیوند عمیق ایندو موضوع را از دیدگاه دانشجویان بار دیگر تأیید کرد.
در مجموع، ۱۶ آذر ۱۳۳۳، یک پیروزی روانی و نمادین برای دانشجویانی بود که ثابت کردند خون شهدایشان به فراموشی سپرده نخواهد شد.
اما بعد از فاجعه ۱۶ آذر ، محاکمۀ مصدق از سوی دولت کودتا آغاز شد. این دادگاهدر شرایطی پس از ۱۶ آذر برگزار شد که دولت نظامی سرلشکر زاهدی کاملاً بر کشور مسلط بود. محاکمۀ مصدق و سرتیپ ریاحی (رئیس ستاد ارتش دولت مصدق) در آبان ۱۳۳۲ آغاز شد و تا دی ۱۳۳۲ به طول انجامید. دادگاه ویژهای که برای محاکمه مصدق تشکیل شد، یک دادگاه نظامی بود که تحت قوانین حکومت نظامی عمل میکرد، نه یک دادگاه عادی کیفری. این انتخاب به رژیم اجازه میدادتا بدون پایبندی کامل به تشریفات حقوقی و سیاسی، حکم مورد نظر خود را صادر کند. اتهام اصلی مصدق «تلاش برای برهم زدن اساس سلطنت مشروطه» و «خیانت به کشور» از طریق نافرمانی از فرمان شاه در عزل خود بود.
مصدق این اتهامات را رد کرد و اعلام کرد شاه طبق قانون اساسی حق عزل نخستوزیر را ندارد، و کودتا اساساً غیرقانونی بوده است.
اگرچه کودتا در مرداد رخ داده بود، اما محاکمۀ مصدق در دادگاه نظامی پس از سرکوب ۱۶ آذر آغاز شد و فضایی از تثبیت قدرت رژیم پهلوی و سرکوب شدید مخالفان را بازتاب میداد و دارای پیامدهای سیاسی و روانی مهمی بود. از جمله آنکه محاکمه به ابزاری برای قانونی جلوه دادن کودتای ۲۸ مرداد و اقدامات رژیم نظامی تبدیل شد. دادگاه نظامی با هدف محکومیت مصدق، میخواست به افکار عمومی القا کند که مصدق یک مجرم و خائن بوده است، نه یک رهبر ملی.
همچنین در حالی که محاکمه ادامه داشت، فضای اختناق و سانسور در کشور شدت گرفت. این فضا پس از کشتار ۱۶ آذر، به وضوح نشان میداد که رژیم جدید هیچ تسامحی را تحمل نخواهد کرد. به رغم حکم دادگاه، محاکمۀ علنی مصدق دفاعیات شجاعانه و مستدل او، باعث شد که در دیدگاه بسیاری از مردم و نیروهای ملی، او به یک قهرمان ملی و نماد مقاومت در برابر استبداد تبدیل شود. این امر، روحیه مقاومت را در میان مخالفان، از جمله دانشجویانی که در ۱۶ آذر کشته شده بودند، حفظ کرد.
در نهایت دادگاه نظامی، مصدق را به سه سال زندان انفرادی محکوم کرد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر نیز تأیید شد. اگرچه بسیاری از هواداران شاه انتظار حکم اعدام برای مصدق را داشتند، اما به دلیل جایگاه ملی و بینالمللی مصدق و ترس از عواقب آن، حکم نهایی به زندان محدود شد. در نهایت مصدق پس از گذراندن سه سال زندان در زندان لشکر ۲ زرهی، به ملک شخصی خود در احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر (در سال ۱۳۴۵) تحت نظارت شدید باقی ماند.
محاکمه مصدق، در کنار فاجعه ۱۶ آذر، به دو رکن اصلی تأسیس و تثبیت رژیم پادشاهی پس از کودتا تبدیل شد و نماد پایان یک دوره کوتاه از حاکمیت ملیگرایانه و آغاز دورهای طولانی از حکومت استبدادی بود.
کودتای ۲۸ مرداد، بذر استبداد را کاشت؛ سفر نیکسون، آب و خاک آن بذر بود و خون سه دانشجو در ۱۶ آذر، ثمره ناگزیر آن بود که با شهادت خود، درس بزرگ تاریخ را به یادگار گذاشتند. آزادی و استقلال ملی، بهای سنگینی دارد که با خون روشنفکران و مبارزان پرداخت میشود. ۱۶ آذر، روزی برای گرامیداشت چند کشته نیست؛ بلکه روزی است برای تأکید بر هویت دانشجویی به عنوان دیدهبان بیدارملت در برابر هرگونه ظلم، چه از داخل برخیزد و چه از مرزها عبور کند. این تندیس خونین، هر ساله یادآور آن است که حیات سیاسی جامعه، در گرو مقاومت و عدم سازش با استبداد و سلطه است.