خانه سیاست دانشگاه؛ نبض آگاهی در عصر سرکوب

پرونده ویژه ؛ هم وطن تحولات جنبش دانشجویی از استراتژی بقا تا رادیکالیسم نسل ژینا را بررسی می‌کند

دانشگاه؛ نبض آگاهی در عصر سرکوب

جنبش دانشجویی ایران، این نبض تپنده و آگاه جامعه، در سالگرد ۱۶ آذر( روز دانشجو) در یکی از پرهزینه‌ترین و حساس‌ترین مقاطع تاریخ معاصر خود قرار دارد. پس از پاییز ۱۴۰۱، نهاد دانشگاه به فعال‌ترین سنگر مقاومت سیاسی در برابر استبداد دینی تبدیل شد، اما این نقش‌آفرینی با موجی از سرکوب‌های بی‌سابقه، اخراج اساتید و مجازات‌های انضباطی همراه بوده که آستانه تحمل حاکمیت در برابر کنش‌های نقادانه را به پایین‌ترین حد خود رسانده است.

اختصاصی، گروه سیاسی/پژواک کیا

جنبش دانشجویی ایران، این نبض تپنده و آگاه جامعه، در سالگرد ۱۶ آذر( روز دانشجو) در یکی از پرهزینه‌ترین و حساس‌ترین مقاطع تاریخ معاصر خود قرار دارد. پس از پاییز ۱۴۰۱، نهاد دانشگاه به فعال‌ترین سنگر مقاومت سیاسی در برابر استبداد دینی تبدیل شد، اما این نقش‌آفرینی با موجی از سرکوب‌های بی‌سابقه، اخراج اساتید و مجازات‌های انضباطی همراه بوده که آستانه تحمل حاکمیت در برابر کنش‌های نقادانه را به پایین‌ترین حد خود رسانده است. برای درک عمق تحولات کنونی و تغییرات ریشه‌ای که در مدل کنشگری دانشجویان رخ داده است، باید به گذشته‌ای نه‌چندان دور بازگشت و مسیر پرپیچ‌وخم این جنبش را از دوران اصلاحات تا رادیکالیسم نسل جدید بازخوانی کرد؛ مسیری که نشان می‌دهد چگونه استراتژی بقا در دوران انفعال، زمینه را برای یک انفجار ساختارشکنانه فراهم آورد.

میراث تاریخی و چرخش‌های بنیادین

تاریخ جنبش دانشجویی ایران، مملو از فراز و فرودهایی است که ریشه در ستیز با رژیم‌های دیکتاتوری دارد. واقعه‌ی خونین ۱۶ آذر ۱۳۳۲، نماد مقاومت ضد دیکتاتوری و استبداد شد و این نهاد را به پیش قراول مطالبات آزادی‌خواهانه تبدیل کرد. در دوران جمهوری اسلامی، واقعه ۱۸ تیر ۱۳۷۸ به عنوان یک نقطه عطف، استقلال نسبی نهاد دانشجویی از ساختارهای قدرت را تثبیت کرد و این پیام را در برداشت که اصلاحات پارلمان تاریستی و بازی در زمین حاکمیت، پاسخگوی مطالبات بنیادین آزادی‌خواهی نیست.

با این حال، پیامدهای سرکوب خیزش ۱۳۸۸، دانشگاه را وارد دوران انفعال و سرکوب شدید در دهه 90 خورشیدی کرد. در این دهه، حکومت با پروژه موازی اخراج فعالان، محروم‌سازی از تحصیل و انحلال نهادهای سیاسی مانند انجمن‌های اسلامی، تلاش کرد تا حیات سیاسی دانشگاه را از بین ببرد. این فشار سازمان‌یافته، جنبش دانشجویی را وادار به اتخاذ دو راهبرد کلیدی برای تضمین بقای خود کرد که در ظاهر غیرسیاسی، اما در باطن، عمیقاً سیاسی بودند. صنفی‌گرایی یا سندیکالیسم دانشجویی با تمرکز بر مطالبات غیرسیاسی مانند وضعیت خوابگاه، غذا و شهریه که از حاشیه امنیتی بیشتری برخوردار بود. این رویکرد، به تدریج توسط دانشجویان چپ‌گرا با رویکرد سندیکالیستی پیوند خورد که مسائل صنفی را نه صرفاً مطالبه‌ای رفاهی، بلکه بخشی از مسئله بزرگ‌تر عدالت اجتماعی می‌دیدند. راهبرد بعدی کنش معطوف به آکادمی آزاد بود. دفاع از حق تحصیل، مخالفت با اخراج اساتید منتقد و مبارزه با پروژه اسلامی‌سازی علوم انسانی شالوده‌ای از اهداف این راهبرد به شمار می‌رفت. دستاورد این راهبرد، تشکیل نهادهایی چون «شورای دفاع از حق تحصیل و کمیته‌های حقوقی» بود که نشان داد جنبش دیگر نه پیاده‌نظام احزاب است و نه در قامت یک حزب سیاسی ظاهر می‌شود، بلکه بر مطالبات درون‌دانشگاهی با رویکرد سیاسی متمرکز است.

این تحولات، عملاً مشی اصلاح‌طلبی را کنار گذاشته و جنبش را به سمت رویکردی ساختارشکنانه سوق داد. رونق گرفتن شوراهای صنفی، زمینه را برای چرخش رادیکال جنبش دانشجویی فراهم کرد؛ چرا که دانشجویان دریافتند تا عدالت اجتماعی در سطح کلان محقق نشود، مسائل دانشگاه نیز حل نخواهد شد.

از سال ۹۸ تا ۱۴۰۱؛ انباشت تجربه و رادیکالیزه شدن

اعتراضات دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸، زنگ خطر را برای حاکمیت به صدا درآورد و نشان داد که دانشگاه دیگر از ساختار قدرت تمکین نمی‌کند و فعالان صنفی، پتانسیل تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی را دارند. در پایان دهه نود، جنبش دانشجویی با بهره‌گیری از فناوری‌های ارتباطی، توانست تجارب لایه‌های مختلف دهه‌های پیشین را به نسل جدید منتقل کند و از انقطاع نسلی جلوگیری کند. این دوره (۹۸ تا ۱۴۰۱) شاهد یک بلوغ فکری بود. دانشجویان جدید، با وجود آرمان‌خواهی کمتر نسبت به نسل‌های پیشین، از عقلانیت برآمده از انباشت تجارب برخوردار بودند و خود را برای کنش‌های رادیکال‌تر آماده می‌ساختند. آن‌ها به وضوح دریافته بودند که مدل‌های پیشین کنشگری، به ویژه مدل‌های مدنی و مسالمت‌آمیز که بر تقویت دموکراسی در چارچوب موجود تأکید داشتند، در برابر استبداد کارایی خود را از دست داده‌اند. ورود نسل جدید دانشجویان به صحنه، که بسیاری از آن‌ها تحت تأثیر اعتراضات سراسری دبیرستان را ترک کرده بودند، در پاییز ۱۴۰۱ به یک انفجار کمّی و کیفی در تاریخ جنبش دانشجویی انجامید.

انفجار ۱۴۰۱؛ رادیکالیسم نسل ژینا

خیزش «زن، زندگی، آزادی» در پاییز ۱۴۰۱، نه تنها گستردگی اعتراضات را افزایش داد، بلکه «تحول پارادایم» در مدل اعتراض را رقم زد. بر اساس آمارهای غیر رسمی، بیش از ۷۰ هزار دانشجو در این خیزش مشارکت داشتند و رکورد کنش اعتراضی از لحاظ شدت نقادی شکسته شد. این پدیده، محصول تغییرات ژرف نسلی و فرهنگی بود که آمادگی کنش رادیکال را فراهم کرده بود.

به گواه اسناد موجود در این دوران شاهد مدل‌های اعتراضی نوین بودیم و سازماندهی این اعتراضات عمدتاً به صورت مرکزگریز و متحرک توسط همین نسل جدید صورت گرفت. مدل‌های اعتراضی دانشجویان، ترکیبی از کنش‌های سنتی و مبتکرانه بود. شکستن تابوها از اولین ویژگی‌هایی بود که نسل جدید آن را به ارمغان آورد. یکیمهم‌ترین کنش‌ها، شکستن سد تفکیک جنسیتی در سلف‌های غذاخوری بود که نمادی از مبارزه با اجبار و سلطه فرهنگی حاکمیت محسوب می‌شد. کنش‌های هنری و پرفورمنس‌ نیز به اوج خود رسید؛ از تحریم کلاس‌ها و شعارنویسی تا اجرای پرفورمنس‌های هنری که زبان اعتراض را فراتر از بیانیه‌های سنتی برد.  در این برهه شاهد پیوند دانشگاه و خیابان بودیم. دانشگاه‌ها به سرعت به کانون‌های اصلی اعتراض تبدیل شدند و رابطه‌ای تنگاتنگ میان دانشگاه و خیابان شکل گرفت.

در مقابل این موج، حکومت با هراس از گستردگی اعتراضات، سرکوبی بی‌سابقه را آغاز کرد که میزان آن از اعتراضات سال‌های ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ نیز فراتر رفت. نمونه بارز این سرکوب، حمله نیروهای امنیتی به دانشگاه صنعتی شریف در «یکشنبه سیاه شریف» بود. سرکوب‌ها با همکاری سازمان‌یافته نهادهای امنیتی مختلف (سپاه، فراجا، بسیج و حراست) انجام شد. گزارش‌ها حاکی از صدور بیش از ۵ هزار پرونده انضباطی با احکامی مانند چهار ترم منع موقت از تحصیل در بازه ۱۴۰۱ تا ۱۴۰۳، بازداشت بیش از ۸۰۰ دانشجو و اخراج یا تعلیق بیش از ۵۸ استاد است. این تهاجم جدید، اساتید منتقد را نیز هدف قرار داد و منجر به «تصفیه سیاسی» دانشگاه شد.

تغییر فرم و استراتژی «قهر فعال» (۱۴۰۱ تا امروز)

پس از فروکش کردن اوج اعتراضات خیابانی و تحمیل هزینه‌های سنگین، جنبش دانشجویی وارد فاز جدیدی از مقاومت شده است. هزینه‌های سنگین فعالیت سیاسی، از جمله احکام محرومیت موقت از تحصیل، تعلیق ترم، و برای اولین بار، محرومیت از خوابگاه و منع ناگهانی از شرکت در امتحانات، دانشجویان را مرعوب نکرده، بلکه تنها دامنه‌ی کنشگری میدانی را محدود کرده است. در این شرایط، دانشگاه به فعال‌ترین مرکز مقاومت سیاسی علیه حجاب اجباری تبدیل شده است. دانشجویان دختر با پوشش انتخابی خود، عملاً هیمنه حجاب اجباری را در دانشگاه‌ها فروریخته‌اند و در قالب «جنبش پادفرهنگ» موفقیت‌های قابل توجهی کسب کرده‌اند. این مبارزه نشان داد که مبارزه تحول‌خواهانه، جنگ در تمامی جبهه‌ها را می‌طلبد؛ مبارزه با ستم فرهنگی، اقتصادی و سیاسی.

به عقده فعالان جنبش دانشجویی راهبرد غالب جنبش در این دوره، «قهر فعال» است. این راهبرد بر مقاومت گسترده و فعال استوار است که در آن، دانشجویان ضمن پرهیز از مشارکت در ساختارها و روندهای رسمی (مانند انتخابات یا نهادهای دولتی)، حضور فعال خود را در فضاهای دانشجویی حفظ می‌کنند. این رویکرد هوشمندانه، تلاشی برای خنثی‌سازی برنامه حکومت برای ایجاد فضای پادگانی و گسترش انزوا و یاس‌پراکنی در دانشگاهاست. جنبش دانشجویی امروز با نفی صریح مشی اصلاح‌طلبی، بر تغییرات ساختاری گسترده و بنیادین تأکید دارد. مطالبات محوری این جنبش دیگر محدود به مسائل صنفی نیست، بلکه شامل استقلال دانشگاه، مقابله با دخالت نیروهای امنیتی، دموکراسی، آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، عدالت و رفاه اجتماعی و ضدیت با هرگونه نظام اجبار است. این جنبش با صراحت بیشتری، نفی جمهوری اسلامی را دنبال می‌کند.

نقصان‌های ساختاری و پارادوکس «جنبش بی‌سر»

با وجود این تغییر فرم رادیکال و تأثیرگذاری فرهنگی عمیق، جنبش دانشجویی امروز دچار نقصان‌های ساختاری جدی است که مسیر تأثیرگذاری بلندمدت آن را با چالش مواجه می‌سازد. مهم‌ترین این نقصان‌ها، ناتوانی در «تشکل‌یابی» منسجم و منظم و ظهور پدیده‌ای موسوم به «جنبش بی‌سر» است. مدل «جنبش بی‌سر»، اگرچه در کوتاه‌مدت از دستگیری رهبران و اضمحلال سریع جنبش جلوگیری می‌کند، اما در بلندمدت دچار ضعف‌های اساسی است.

عده‌ای از ادوار جنبش دانشجویی یکی از این ضعف‌ها را خلأ بدیل سیاسی می‌دانند. به عقیده آن‌ها جنبش‌های خودانگیخته بدون تربیت رهبران و تشکیلات، نمی‌توانند از موضع «نفی» فراتر روند و به ارائه «بدیل» و برنامه برای آینده بپردازند. خلأ رهبری در جنبش ۱۴۰۱، فرصتی برای فرصت‌طلبان ایجاد کرد تا تلاش کنند مهره‌های مطلوب خود را به عنوان «وکیل‌الرعایا» به جامعه تحمیل کنند. همچنین عدم هماهنگی و اجماع، نبود تشکیلات حزبی و محدودیت‌های شدید امنیتی، ائتلاف‌های اصولی و گسترده میان گروه‌های متکثر را دشوار می‌سازد. این ضعف، باعث می‌شود که کنش‌های خرد دانشجویان نتواند به یک نیروی سازمان‌یافته تبدیل شود.

در مقابل برخی فعالان فعلی، کنش‌های صنفی و خرد را بی‌اهمیت می‌دانند، در حالی که در شرایط کنونی، «سنگرسازی» از طریق پیوند دادن مبارزات خرد (مانند اعتراض به شهریه‌ها یا مسائل صنفی) با اهداف کلان سیاسی، امری حیاتی برای حفظ قدرت و جلوگیری از مصادره شدن جنبش است. این کنش‌های خرد، تمرینی روزمره برای آزادی است و می‌تواند به تقویت پیوند اجتماعی میان دانشجو و جامعه کمک کند.

چشم‌انداز آینده و ضرورت پیوند با جامعه

بر اساس آنچه دانشجویان در اظهار نظرات خود و بیانیه‌های دانشجویی مطرح کرده‌اند در دوره پس از ۱۴۰۱، حاکمیت و دولت جدید، به جای کاهش فشار، صرفاً نوع سرکوب را تغییر داده‌ است. ابزارهای جدید سرکوب شامل «بیمار‌انگاری پوشش اختیاری»، استفاده از رسانه‌های اصلاح‌طلب برای القای «وفاق ملی»، و نهادینه شدن همکاری نیروهای امنیتی در ساختار اداری دانشگاه است. نهادهایی چون حراست، که بدون هیچ آیین‌نامه قانونی و تحت فرمان مستقیم نیروهای اطلاعاتی عمل می‌کنند، همچنان به آدم‌ربایی، بازجویی و تهدید دانشجویان ادامه می‌دهند.

با این حال، جنبش دانشجویی برای احیای نقش تاریخی خود، نیازمند بازگشت به مطالعه عمیق و استقلال فکری است. این جنبش باید با پیوند دادن کنش‌های خرد و صنفی به مبارزات کلان، قدرت خود را از پایین افزایش دهد. همچنین، تلاش برای پیوند زدن مطالبات سیاسی محوری با مسائل معیشتی و فقر (که نتیجه سیاست‌های سرمایه‌داری دولتی است)، برای جلب حمایت گسترده‌تر اصناف و کارگران، امری حیاتی است.

جنبش دانشجویی ایران، با بهره‌گیری از تجارب تاریخی و رادیکالیسم نسل جدید، توانسته است حیات خود را در سخت‌ترین شرایط حفظ کند. این جنبش، به عنوان دیده‌بان آگاه جامعه، با درک درست از شرایط، مقاومت خود را ادامه می‌دهد و تنها راه برون‌رفت را در اتحاد و همبستگی با دیگر جنبش‌های اجتماعی (مانند زنان و کارگری) برای رسیدن به آزادی، عدالت و دموکراسی می‌داند.

مبارزه، تمرینی روزمره برای آزادی

جنبش دانشجویی امروز، با وجود هزینه‌های سنگین (از بازداشت‌ها تا تصفیه‌های سیاسی)، نشان داده که «مبارزه و آزادی تمرینی روزمره است». دانشگاه همچنان کانون اصلی مقاومت در برابر عادی‌سازی شرایط باقی خواهد ماند. آینده این جنبش در گرو عبور از پارادوکس «جنبش بی‌سر»، تقویت تشکیلات کارآمد و ادغام هوشمندانه مبارزات صنفی و خرد با اهداف کلان سیاسی است تا بتواند در نهایت، دانشگاه را از یوغ نهادهای امنیتی آزاد کرده و به دست صاحبان واقعی‌اش، یعنی دانشجویان، بازگرداند. گذشت زمان به ضرر دستگاه سرکوب است که مأموریت دشواری در حفظ فضای پلیسی دارد، در حالی که آگاهی نسل جدید، هر روز ریشه‌دارتر می‌شود.

آخرین اخبار ایران و جهان

پیشنهاد هم‌وطن