علی ربیعی نوشت:
در سفر اخیرم به اردبیل، کنار تنوری که زن خانه نان میپخت، بار دیگر با یکی از ساده اما گرمترین شکل «زیست اجتماعی» مردم روبهرو شدم؛ زیستی که در نگاه اول روزمره است، اما در عمق خود حامل الگوهای بزرگتری از پیوند، مسئولیت و خیر جمعی است.
رفتار پر از گرما و صمیمیتشان چنان بود که باز برایم تداعی کرد کوچکترین رفتار یک مسئول، اگر از سر احترام و حقیقی باشد، چطور در حافظه جمعی میماند. و اینبار من بودم که شرمِ مسئولیت را حس کردم؛ مسئولیتی که با هر سلام و هر نگاهِ مردم، سنگینتر میشود. این احترامِ بیتکلف، در این روزگار پر از گلایه، برای من بیش از هر نشان و عنوانی ارزش دارد.
جامعه فقط با قانون و سیاست نمیایستد. جامعه روی دستهای زنانی ایستاده که کانون خانه را گرم نگه میدارند ، روی مردانی که برای برپا داشتن زندگی تلاش میکنند، روی همین حرفهای پراکندهای که میان دودِ تنور و بخار چای ردوبدل میشود.