خانه سیاست ایران در لبه تیغ: آسیب‌شناسی تاجزاده از ساختار انسدادی و راهبرد نجات ملی در جمهوری اسلامی

هموطن یادداشت تاجزاده را بررسی میکند:

ایران در لبه تیغ: آسیب‌شناسی تاجزاده از ساختار انسدادی و راهبرد نجات ملی در جمهوری اسلامی

نامه تازه مصطفی تاجزاده، زندانی سیاسی از زندان، یک آسیب‌شناسی جامع و چندوجهی از وضعیت بحرانی جمهوری اسلامی و ارائه یک نقشه راه صلح‌آمیز برای گذار به دموکراسی است.بحران مشروعیت و کارآمدی امروز، شواهد عینی برای این شکست فراوان‌تر است. نارضایتی نه تنها در طبقه متوسط، بلکه در میان اقشار ضعیف که زمانی پایگاه سنتی نظام بودند نیز به اوج رسیده است. فقر، فساد، و ناتوانی در حل مشکلات اقتصادی بخصوص تورم افسارگسیخته و معضلات زیست‌محیطی، مفهوم کارآمدی نظام را زیر سوال برده است.

اختصاصی هم وطن؛ گروه سیاسی/ ماهور ایرانی

نامه تازه مصطفی تاجزاده، زندانی سیاسی از زندان، یک آسیب‌شناسی جامع و چندوجهی از وضعیت بحرانی جمهوری اسلامی و ارائه یک نقشه راه صلح‌آمیز برای گذار به دموکراسی است.

بحران مشروعیت و کارآمدی امروز، شواهد عینی برای این شکست فراوان‌تر است. نارضایتی نه تنها در طبقه متوسط، بلکه در میان اقشار ضعیف که زمانی پایگاه سنتی نظام بودند نیز به اوج رسیده است. فقر، فساد، و ناتوانی در حل مشکلات اقتصادی بخصوص تورم افسارگسیخته و معضلات زیست‌محیطی، مفهوم کارآمدی نظام را زیر سوال برده است. شکاف عمیق‌تر دولت-ملت پس از حوادث سال‌های اخیر به‌ویژه اعتراضات سراسری، فاصله‌ی بین حاکمیت و بدنه جامعه به یک شکاف عمیق و تاریخی تبدیل شده است و بخش بزرگی از جامعه دیگر چشم‌اندازی برای اصلاح از درون نمی‌بینند.

آبستن تحول، اما در انتظار ماشه، جامعه امروز به لحاظ روانی و اجتماعی آماده‌ی تحول است، اما دو عامل، زمان‌بندی را نامشخص کرده‌اند: سرکوب شدید که هزینه‌ی اعتراضات خیابانی را بالا برده و دوم نبود رهبری و سازماندهی منسجم در جبهه مخالفان که بتواند حرکت‌های پراکنده را به یک نیروی سازمان‌یافته تبدیل کند. همچنین تاجزاده تأکید می‌کند که مسالمت‌آمیز بودن تحولات بستگی تام به عملکرد ذینفعان دارد. این گزاره در شرایط امروز بسیار حیاتی است. جامعه خواهان تغییر مسالمت‌آمیز است، اما طرف حاکمیت با هرگونه انعطاف، از جمله اصلاح قانون اساسی یا برگزاری رفراندوم، مخالفت کرده است.

هزینه‌تراشی برای تغییر این بخش کلیدی‌ترین نکته است. تاجزاده می‌گوید رهبر نظام جمهوری اسلامی نمی‌تواند مانع وقوع تغییرات شود، ولی می‌تواند آن‌را بسیار پرهزینه کند. امروز سیاست‌های نظام، از جمله رد هرگونه مصالحه، حذف مخالفان از انتخابات‌ها حتی درونی‌ترین، تشدید برخورد با معترضین، دقیقاً در راستای پرهزینه‌تر کردن تغییر، عمل کرده است. جمله «ممکن است راهی برای جبران خسارت‌های این لجاجت، دستِ‌کم در کوتاه‌مدت باقی نگذارد.» یک هشدار جدی است. هرچه فاصله‌ی حاکمیت و ملت بیشتر شود، فرصت برای «مصالحه ملی» و «نجات کشور» از طریق یک توافق فراگیر، کمتر می‌شود. در این حالت، تحول دیگر اصلاحی نخواهد بود، بلکه می‌تواند انقلابی/براندازانه باشد.

تاجزاده اشاره می‌کند که تلاش حکومت برای پراکنده‌سازی و جلوگیری از متشکل شدن مردم، با «آگاهی، شجاعت و خلاقیت» شهروندان خنثی شده است. این خنثی‌سازی امروز به وضوح در پدیده‌هایی چون عدم توجه به فیلترینگ گسترده ، سازماندهی اعتراضات غیرمتمرکز و اشکال جدید مقاومت فرهنگی دیده می‌شود. نافرمانی مدنی در ایران امروز صرفاً سیاسی نیست، بلکه یک پاسخ به تحقیرهای روزمره و نادیده گرفتن «کرامت انسانی» است. این مقاومت مدنی توانسته است نظام را در برخی حوزه‌ها «به عقب براند» و این موفقیت‌ها تبدیل به سوابق و سرمایه‌های روانی برای حرکت‌های بعدی شده‌اند.

تاکید تاجزاده بر حجاب اجباری به عنوان «پرچم نظام ولایت فقیه» و «مهم‌ترین خط قرمز رهبر» یک تحلیل دقیق و قدرتمند است. او آزادی حجاب را به معنای نفی فلسفه وجودی حکومت روحانیون می‌داند؛ زیرا در غیاب توانایی اجرای احکام فقهی، دلیل موجهی برای قبضه قدرت توسط روحانیون که بهتر می‌توانند امور دنیوی را سامان دهند باقی نمی‌ماند. همچنین مشاهده برگشت‌ناپذیری روند آزاد شدن حجاب توسط خود روحانیون سنتی و ترجیح آزادی حجاب بر اجبار آن برای حفظ دینداری مردم، یک پدیده اجتماعی-مذهبی جدید است. این امر، فشار را از سطح خیابان به درون ساختار مذهبی و حتی حوزه علمیه می‌برد.

تاجزاده در بخشی دیگری از نامه خود، سیستم «نظارت استصوابی» را عامل اصلی «ناکارآمدی، فسادپروری و سرکوبگری» می‌داند. حذف افراد شایسته و نگه‌داشتن بله‌قربان‌گوها، نظام مدیریتی کشور را تهی از توانایی حل بحران‌ها کرده است. شکست‌های پی در پی در زمینه اقتصادی، دیپلماتیک، داخلی دیگر قابل پوشاندن نیستند. همچنین شکست حزب پادگانی و رشد آگاهی شهروندان، به‌ویژه پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، فضا را برای ادعاهای گزاف جریان‌های تندرو (حزب پادگانی) محدود کرده است. این جنبش، مفهوم «زندگی» را در برابر «ایدئولوژی حکومتی» قرار داد و افکار عمومی را به سمت شناخت علل اصلی بحران سوق داد.

تاجزاده از یک تناقض کلیدی پرده برمی‌دارد: «با حفظ نظم و امنیت، رهبر را مجبور به شنیدن صدای خود کند.» در فضای فعلی ایران، حکومت هرگونه مطالبه تغییر را به مثابه تضعیف نظم و امنیت ملی می‌بیند. «هنر ملت» در واقع ایجاد فشار حداکثری بر ساختار قدرت است، به گونه‌ای که حاکمیت نتواند آن را به سادگی سرکوب یا به «براندازی خارجی» منتسب کند. این فشار می‌تواند از طریق اعتصابات صنفی، نافرمانی مدنی گسترده و سازماندهی‌های شبکه‌ای باشد. همچنین جمله «مجبور به شنیدن صدای خود کند» نشان می‌دهد که دیگر صرفاً ابراز نظر کافی نیست؛ بلکه باید هزینه‌ی نشنیدن مطالبات برای حاکمیت از جنبه اقتصادی، بین‌المللی، سیاسی چنان بالا برود که رهبر به عقب‌نشینی وادار شود.

تاجزاده تأکید می‌کند که دوره انتخاب رهبر میان «حفظ کامل قدرت» و «توزیع آن» گذشته است. این گزاره، اوج شکست راهبرد انحصارگرایانه دهه‌های اخیر را نشان می‌دهد. با توجه به شرایط امروز و ورشکستگی نهادهای انتخابی، دیگر چیزی برای «توزیع» در ساختار فعلی باقی نمانده است. هشدار صریح درباره ورطه «بی‌دولتی و هرج و مرج»، ابزاری است که می‌تواند هم برای ملت (برای پرهیز از هیجانات کور) و هم برای نخبگان درون حاکمیت (که خواهان ثبات هستند) به کار رود. این عبارت، بر فوریت و جدیت وضعیت تأکید می‌کند.

تاجزاده منافع جناح حاکم و «نظام سرمایه‌داری رفاقتی/مافیایی» را بزرگترین مانع تغییرات ساختاری می‌داند. این قشر نوکیسه، که از فساد، رانت و انحصار اقتصاد به وجود آمده‌اند، در برابر کوچکترین خدشه به منافع خود مقاومت می‌کنند. این مانع، سیاسی-اقتصادی است و بقای این گروه به بقای نظام فعلی وابسته است. هدف تاجزاده، نه نابودی این گروه، بلکه «ساکت و منفعل کردن» یا «با تحولات همراه ساختن» آنهاست. این امر مستلزم آن است که ملت بتواند گزینه‌ای با ثبات مانند دموکراسی ارائه دهد که برای این قشر، کم‌خطرتر از سناریوی هرج‌ومرج و از دست دادن همه چیز باشد.

این زندانی سیاسی، استراتژی غلط رهبری نظام جمهوری اسلامی، به‌ویژه در دو دهه گذشته را عامل اصلی سرگردانی خود او می‌داند. این استراتژی مبتنی بر انحصارگرایی، حذف رقبا و مدیریت خردگرا از بالا، اکنون به مرحله‌ای رسیده که اداره کشور را با روش‌های قبلی ناممکن ساخته است. نتیجه این روش، گرفتار شدن میهن در «تلاطم‌های بنیان‌برافکن» است. بخش مهمی از اقتدار نظام در گذشته بر پایه ترس و وحشت یا النصر بالرعب استوار بود. تاجزاده در این نامه می‌گوید رهبر «نه می‌تواند با روش النصر بالرعب حکم براند» و نه می‌تواند با اعدام و حبس، در دل‌ها وحشت بیفکند.

همچنین «نه جانشینی می‌یابد که بتواند اختیارات عالم و آدم را به او واگذارد، نه تن به اصلاح/تغییر قانون اساسی می‌دهد.» این بخش، عمیق‌ترین بحران را یعنی بحران ساختاری جانشینی را مطرح می‌کند. با توجه به دامنه قدرت کنونی رهبر، یافتن جانشینی با آن حجم از اختیارات عملاً ناممکن است و اصلاح قانون اساسی نیز مستلزم توزیع قدرت است که نظام نمی‌پذیرد. رهبری نظام «نه می‌تواند عصر یخبندان سیاسی را استمرار بخشد، نه کاری برای آب‌کردن یخ‌های بین حاکمیت و ملت می‌کند.» این آخرین جمله، چکیده‌ای از تمام بن‌بست‌ها است. حکومت در نقطه‌ای ایستاده که به دلیل هراس از فروپاشی قادر به عقب‌نشینی نیست و به دلیل مقاومت و ناتوانی در حل بحران قادر به پیشروی نیز نیست.

او چهارچوب تحلیلی روشنی به افکار عمومی می‌دهد به این صورت که نظام دیگر در موقعیت انتخاب میان «حفظ وضع موجود» و «اصلاح» نیست؛ بلکه در موقعیت «هیچ‌کدام» قرار گرفته است. این فلج استراتژیک، مهم‌ترین عامل «تلاطم‌های بنیان‌برافکن» آینده خواهد بود.

تاجزاده به صراحت، دلیل ناتوانی نظام در عبور از طوفان‌ها را «مدیران کارنابلد و بی‌تجربه» می‌داند. این مسئله مستقیماً به سازوکار نظارت استصوابی و سیاست «بله‌قربان‌گوپروری» اشاره شده است. در شرایط پیچیده‌ترین بحران‌های اقتصادی و منطقه‌ای، حاکمیت ترجیح داده مدیران وفادار اما ناتوان را جایگزین چهره‌های توانا و مجرب حتی از طیف‌های منتقد درون نظام کند. «آنچه ولی‌فقیه می‌خواهد اکثریت ملت نمی‌خواهد و برعکس.» این جمله، قلب تضاد سیاسی امروز ایران است. این تضاد، نه یک اختلاف سلیقه، بلکه یک تضاد ماهوی در اهداف و مسیر توسعه کشور است. یعنی به آن صورت که ملت به دنبال توسعه دموکراتیک و رفاه بوده اما رهبری نظام در فکر حفظ انحصار قدرت و ایدئولوژی است.

تاجزاده در بخش دیگری از نامه خود اعلام می‌کند که «اسلام حکومتی به‌معنای «اسلام آمرانه و زوری» جاذبه و قدرت بسیج‌کنندگی خود را ازدست داده است.» این، یک حکم ایدئولوژیک مهم است. دیگر نمی‌توان از ابزار دین برای بسیج توده‌ها یا حتی حفظ هویت نظام استفاده کرد؛ چرا که اجبار، خود به مهم‌ترین عامل دین‌گریزی تبدیل شده است.
در ادامه تاجزاده می‌گوید تحولات بعد از جنبش ژینا ، «پلیسی و امنیتی‌کردن کامل فضا را ناممکن کرده است.» واکنش اعتراضی مردم، به‌ویژه جوانان، جدی و هم برای حکومت ویرانگر است. این یعنی هر اقدام امنیتی و سرکوبگرانه، منجر به اعتراضات عمیق‌تر و گسترده‌تر با هزینه‌های بالاتر برای نظام می‌شود.

جمله «خوشبختانه گذر زمان به زیان نظام ولایت فقیه است، اما شوربختانه معلوم نیست که به ساحل نجات برسیم.» یکی از مهم‌ترین جمع‌بندی زمان‌شناسانه تاجزاده است. با گذشت زمان، بحران‌ها عمیق‌تر، جمعیت ناراضی بیشتر، مدیران کارنابلدتر و تحریم‌ها سنگین‌تر می‌شوند. و در پیام، هشدارآمیز قاطعانه به رهبر می‌گوید تنها راه نجات کشور از کوبیدن به صخره یا به گِل نشستن، پذیرش تغییرات اساسی و کنار گذاشتن مدیران ناکارآمد و اسلام آمرانه است. در غیر این صورت، آینده‌ای تاریک در انتظار کشور خواهد بود.

تاجزاده شرایط رهبری نظام جمهوری اسلامی را به فردی تشبیه می‌کند که در یک بن‌بست و برزخ گرفتار شده و از این رو، سخن گفتن و اخذ تصمیم‌های راهبردی برایش بسیار دشوار می‌شود، اگر ناممکن نشود. این وضعیت، تفسیر روشنی از فلج استراتژیک است. رهبری که باید فصل‌الخطاب باشد، اکنون خود به دلیل فقدان راه حل، در سکوت فرو رفته است. همچنین نقد دائمی و منفی‌بافی درباره دوران پهلوی، همواره ستون فقرات توجیه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بوده و رهبر دیگر «نمی‌تواند بدون لکنت زبان به نقد رژیم پیشین بنشیند.» دلیل این امر، مقایسه ساده‌ای است که در افکار عمومی شکل گرفته در بسیاری از عرصه‌ها، اوضاع در زمان شاه اگر بهتر نبود، بدتر هم نبود.

تاجزاده با بیان این جمله که رهبر نمی‌تواند به تبیین شکست‌ها و آسیب‌شناسی نظام حکمرانی بپردازد زیرا شخصاً نقشی تعیین‌کننده در ناکامی‌ها ایفا کرده انگشت اتهام را مستقیماً به سمت مدیریت فردی و انحصاری رهبر نشانه می‌رود. شکست‌ها نه ناشی از دشمن خارجی یا مدیران سطح پایین، بلکه نتیجه تصمیمات کلان و استراتژیک خود اوست. همچنین «کمتر سخن‌گفتن رهبر پس از جنگ ۱۲ روزه به‌علت آن‌است‌که حرف جدید و امیدبخشی ندارد.» سکوت‌های طولانی‌مدت رهبر نه نشانه ملاحظات امنیتی، بلکه نشانه‌ای از ورشکستگی گفتمانی و ناتوانی در ترسیم افق روشن برای آینده کشور است.

تاجزاده مبدأ تحلیل خود را «شکست نظام ولایت فقیه در تامین آزادی، عدالت، توسعه و رفاه» قرار می‌دهد. این شکست، نظام را با «بحران دستاورد» روبه‌رو کرده و موجودیت آن را به خطر انداخته است. امروز شواهد این بحران در شاخص‌های اقتصادی (تورم، فقر) و اجتماعی (مهاجرت، نارضایتی) کاملاً مشهود است. وی همچنین به درستی دوگانه افراطی «موشک یا رضایت مردم» را رد می‌کند. او معتقد است که ایران به هر دو نیاز دارد: «پشتوانه ملی» و «پیشرفته‌ترین موشک‌ها» (بازدارندگی نظامی). این موضع، تلاشی برای جلوگیری از دو قطبی شدن جامعه به نفع یا علیه قدرت نظامی است.

تاجزاده با یک استدلال قوی، منطق «موشک به مثابه هویت» را زیر سوال می‌برد. اگر معیار افتخار و هویت، موشک باشد، ایران نه تنها در برابر قدرت‌های جهانی (آمریکا، چین، روسیه) بلکه حتی در برابر کشورهایی چون کره‌شمالی که موشک بالستیک قاره‌پیما با قابلیت هسته‌ای دارند امتیاز ویژه‌ای نخواهد داشت تاجزاده در نتیجه این تحلیل می‌گوید وقتی «سپاهیان بر کشور حاکم می‌شوند، موشک شناسنامه‌ی جوان ایرانی می‌شود.» این جمله، نقد مستقیم به نظامی‌سازی حکومت و افزایش نفوذ نهادهای امنیتی-نظامی است. این حاکمیت، به جای تمرکز بر تأسیس نظم و نظامی انسانی بر عدالت، برابری، آزادی و حقوق بشر)، تمرکز خود را بر سخت‌افزار نظامی قرار می‌دهد.

تاجزاده با استناد به اعتراف داخلی باهنر دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین و از اصولگرایان سنتی، آمار ۱۰ درصدی شدن جمعیت حزب‌اللهی‌ها و متقابلاً، ۹۰ درصد مردمی که خواهان سبک زندگی متفاوت هستند را دال بر «شکست استراتژیک رهبر» می‌داند. این آمار نشان می‌دهد که تلاش‌های چندین دهه‌ای برای اسلامی‌سازی سبک زندگی جامعه، کاملاً شکست خورده است. این ده درصدی شدن به معنای فروپاشی «قدرت بسیج‌کنندگی» و «اتوریته اخلاقی» حاکمیت است. حاکمیت امروز تنها با قدرت سخت، نه با اقناع یا نفوذ اجتماعی، به بقای خود ادامه می‌دهد.

تاجزاده به پدیده «ایران‌خواهی و اخیراً باستان‌گرایی» از سوی رهبری اشاره می‌کند. این تغییر گفتمان، تلاشی برای جذب بخشی از جمعیت ناامید و ملی‌گرا است. در نبود دستاوردهای انقلابی، نظام می‌کوشد با متوسل شدن به هویت ملی و ایران باستان، شکاف موجود در پایگاه اجتماعی خود را پر کند. اما در این میان مثال‌های عینی برای «تناقض‌های آشکار» با این موضوع ارائه می‌شود از جمله ممنوعیت بازدید از تخت جمشید در روز کوروش در کنار نمایش سرباز هخامنشی در خیابان‌های تهران.

تاجزاده همچنین، نصب تندیس «پادشاه ساسانی» در میدان «انقلاب اسلامی» را نمادی بسیار گویا و قوی می‌داند. نظام در ابتدای انقلاب، ۲۵۰۰ سال تاریخ شاهنشاهی را «سیاه و سراسر نکبت‌بار» می‌خواند و انقلاب اسلامی را پایان‌بخش آن می‌دانست. اکنون نصب این نماد، یک «بدرود نمادین اما بی‌شکوه» با آن ادعاهای گزاف است.

تاجزاده سه عامل را برای فلج شدن حکومت معرفی کرده است: ساختار انسدادی ولایت فقیه، استراتژی ایران‌سوز رهبری و میدان‌دادن به فرصت‌طلبان کارنابلد. این سه عامل، یک سیستم معیوب مدیریتی ایجاد کرده‌اند که به جای حل مشکلات، آن‌ها را تلنبار کرده است. تاجزاده راهبرد خارجی رهبر را سه وجهی می‌داند که هر سه، منجر به تضعیف توسعه شده‌اند: آمریکاستیزی مطلق، اولویت تقویت «محور مقاومت» با اختصاص بخش مهمی از منابع ملی به « توهم محو اسرائیل» و تحمیل رویکرد «نه جنگ، نه مذاکره.
این فعال سیاسی همچنین با توجه به تشدید بحران‌های زیست‌محیطی (مانند فرونشست و بحران آب) و اقتصادی، نتیجه می‌گیرد که راهبرد فعلی هرگز ایران را در مسیر توسعه همه‌جانبه، پایدار و عادلانه قرار نمی‌دهد و در ادامه هشدار می‌دهد که صرف‌نظر از اینکه جنگ بشود یا نشود و جمهوری اسلامی بماند یا برود، پدیده «خانمان‌برانداز بی‌دولتی» میهن را تهدید می‌کند.

تاجزاده بزرگترین عامل بحران را «بستن مجاری گفت‌وگوی عمومی درباره مسائل ملی توسط رهبر» می‌داند. این سیاست تک‌صدایی (که با توقیف فله‌ای مطبوعات از سال ۱۳۷۸ آغاز شد)، نه تنها مردم، بلکه هسته سخت قدرت را نیز از واقعیات جامعه دور کرده و نتیجه این انزوا و تک‌صدایی، شکاف عمیق میان حکومت و جوانان است.

تاجزاده به صراحت، عامل حفظ ایران در فراز و نشیب‌ها را آگاهی، زمان‌شناسی و صبوری ملت می‌داند، نه درایت و دوراندیشی رهبر. این جمله یک نقد ویرانگر به کارآمدی رهبری است. اگرچه سیاست‌های رهبر کشور را به تنگنا کشانده، اما هوشمندی مردم مانع از فروپاشی کامل شده است. مردم ایران «پیامدهای دخالت نظامی آمریکا و متحدانش» در کشورهایی نظیر عراق، سوریه، و لیبی را دیده‌اند و به درستی دریافتند که این مداخلات نه تنها مشکلات را حل نکرده، بلکه به شدّت و پیچیدگی مشکلات افزوده شده است. نکته محوری اینجاست که مردم، با وجود نارضایتی و خشم شدید، حاضر نشدند همسو و هم‌زمان با تهاجم اسرائیل و آمریکا به ایران، به تسویه‌حساب با نظام بپردازند.

تاجزاده همچنین می‌گوید مردم به‌ این نتیجه رسیدند که اعتراضات خیابانی در مقطع حمله نظامی، بیش‌ و پیش از آنکه به‌نفع ایران شود، به‌سود جنگ‌سالاران در آن سوی آب‌ها تمام می‌شود. این یعنی ملت توانایی تفکیک منافع خود از منافع قدرت‌های خارجی و تندروهای داخلی را دارد.

تاجزاده، تلاش برای مذاکرات مستقیم با ایالات متحده همزمان با اصلاحات سیاسی داخلی را یک اقدام مثبت و بلکه لازم می‌داند. این رویکرد نشان می‌دهد که او حل مشکلات را در گرو یک پکیج کامل از دیپلماسی خارجی و گشایش سیاسی داخلی می‌داند. تاجزاده همچنین تاکید می‌کند که پس از هفت اکتبر ۲۰۲۳، موازنه قوا به ضرر جمهوری اسلامی بر هم خورده است. این تحلیل واقع‌بینانه، شرایط فعلی را به مراتب سخت‌تر از دوران برجام می‌داند. فرصت‌سوزی‌های تاریخی رهبر مانند رد فرصت‌های مذاکره در گذشته باعث شده اهدافی که پیشتر در دسترس بودند، دیگر قابل دستیابی نباشند.

تاجزاده همچنین در بخش دیگری از نامه خود انگیزه گروه کاسبان تحریم را افشا کرده و می‌گوید: «بعید نمی‌داند که جماعتی از آنان با علم به عواقب این راه، چنین پیشنهادهایی مطرح می‌کنند؛ چراکه منافع خود را در بروز جنگ می‌یابند.» این امر، پیوندی حیاتی میان فساد اقتصادی و سیاست خارجی رادیکال برقرار می‌کند. این افراد کسانی هستند که پیشتر «تحریم‌ها» را نعمت خواندند و به کاسبی تحریم پرداختند.

تاجزاده قاطعانه نتیجه می‌گیرد که از شرایط نابرابر مذاکرات «نمی‌توان و نباید نتیجه گرفت که به استقبال جنگ رفتن بهتر است. این یک مخالفت صریح با استراتژی رادیکالی است که می‌کوشد بن‌بست دیپلماتیک را با درگیری نظامی حل کند. همچنین وخامت «اوضاع اقتصادی کشور و وضعیت معیشتی مردم» به عنوان یک عامل بازدارنده دیگر ذکر می‌شود. نظام در شرایط فعلی، تحمل هزینه یک جنگ ویرانگر با آمریکا و متحدانش را ندارد.

تاجزاده در این نامه تأکید می‌کند «برای مهار قوه سرکوب نظام، نباید بنیه دفاعی کشور را تضعیف یا تخطئه کرد.» این موضع، مانع از سقوط اپوزیسیون به دام تضعیف منافع ملی می‌شود. در فضای پرتنش کنونی، نیاز به یک ارتش و توان دفاعی قدرتمند، یک واقعیت ژئوپلیتیک است. تاجزاده به صراحت، دخالت نظامی و تحریم‌های اقتصادی بیگانگان را غیرمجاز و ناموجه می‌داند، حتی اگر ناشی از اشتباهات مهلک رهبر باشد. او از همگان می‌خواهد که اقداماتی نظیر مصادره اموال ایران، انکار مالکیت جزایر سه‌گانه، تجاوز به آسمان میهن و بمباران مراکز هسته‌ای را محکوم کنند.

تاجزاده به شکلی قاطع‌ خط خود را ترسیم می‌کند که باید از آمادگی دفاعی و نظامی کشور و الزامات آن بی‌قیدوشرط دفاع کرد و درعین‌حال قاطعانه با نظامی‌سازی حکومت و پادگان‌سازی جامعه به مخالفت برخاست. تاجزاده لزوم محکومیت صریح و قاطعانه دخالت سپاهیان را در امور غیردفاعی و غیرنظامی را مطرح می‌کند. این دخالت‌ها شامل سیاسی، انتخاباتی، رسانه‌ای و اقتصادی است که به دلیل ساختار انسدادی، تبدیل به مانعی در برابر توسعه و دموکراسی شده است.

تاجزاده، ضمن دفاع از بنیه نظامی، وظیفه آحاد شهروندان را افشا و مقابله با خطاهای پرهزینه رهبر و جناح حاکم می‌داند. این خطاها شامل تداوم اعدام‌ها، بگیروببندهای تازه، بازگشت گشت‌های ارشاد، فیلترینگ، تشکیل هیئت منصفه‌های جناحی، جنگ‌افروزی صداوسیما و انزوای بیشتر ایران است. تاجزاده همچنین بر لزوم مقابله با سیاست‌های کمرشکن اقتصادی تأکید دارد. این، پیوند تنگاتنگی میان ناکارآمدی اقتصادی و استبداد سیاسی برقرار می‌کند.

تاجزاده در بخش از نامه خود به منتقدان نظام جمهوری اسلامی هشدار می‌دهد که خطای رهبر را تکرار نکنند. رهبر به نام مبارزه با آمریکا، استبداد ورزیده و خود را از ملت جدا کرده است. متقابلاً، مخالفان نباید به اسم مبارزه با استبداد دینی، به دام دولت‌های بزرگ بیفتند یا از تهاجم نظامی و تحریم اقتصادی استقبال کنند. تاجزاده تأکید می‌کند که نادیده گرفتن «نخ تسبیح مبارزات ملت، از انقلاب مشروطه تاکنون» خطایی بزرگ است. این نخ تسبیح، همانا استقلال‌طلبی و آزادی‌خواهی ایرانیان است. ملت نه استقلال را فدای آزادی می‌کند و نه آزادی را فدای استقلال.

تاجزاده همچنین می‌گوید اگر هسته سخت قدرت، درک واقع‌بینانه‌ای از پایگاه و موقعیت خود و نیز سیر تحولات ملی، منطقه‌ای و جهانی ندارد، مخالفان نباید از این نقص رنج ببرند. یعنی، مخالفان باید با چشمان باز به واقعیت نگاه کنند. تاجزاده برخی از این واقعیات ناخوشایند جبهه مخالفان را می‌شمارد از جمله فقدان رهبر کاریزماتیک و مورد قبول همه، نبود ایدئولوژی بسیج‌کننده و انسجام‌بخش، و نداشتن سازماندهی سراسری. این راهبرد جدید، به جای تمرکز بر رهبری فردی بر مسائل ساختاری از جمله فساد، ستمگری و نابرابری تمرکز می‌کند. این مسائل، نقاط ضعف کلیدی نظام در شرایط امروز هستند و بستری برای همبستگی گسترده‌تر فراهم می‌آورند.

تاجزاده واقعیت تلخ جبهه مخالفان را مطرح کرده که دلایلی از جمله تشتت نیروها، اختلافات عقیدتی و سیاسی و تضاد منافع، ناممکن بودن ائتلاف سیاسی و تشکیلاتی بزرگترین مانع اپوزیسیون ایران در دوران فعلی است. توافق بر سر موضوعات سلبی (نفی)، ساده‌تر و حیاتی‌تر است از جمله نفی خشونت‌ورزی، نفی دخالت خارجی، نفی انحصارطلبی و تمامیت‌خواهی. تاجزاده مجموعه‌ای از مطالبات ایجابی را که باید مورد توافق قرار گیرند، برمی‌شمارد از جمله آزادی حجاب، آزادی رسانه و اینترنت، آزادی بیان، آزادی اعتراض مسالمت‌آمیز و آزادی تشکیل احزاب، سمن‌ها و اتحادیه‌ها. همچنین تأکید بر «آزادی انتخابات« به عنوان یک مطالبه ایجابی، کلید تعیین سرنوشت از طریق صندوق رأی است و نشان می‌دهد که راهکار گذار، دموکراتیک خواهد بود.

تاجزاده فهرستی از مسائلی را ارائه می‌دهد که باید مشترکاً با مقاومت/نافرمانی مردمی با آن‌ها مقابله کرد. این‌ها نقاط قوت ساختار اقتدارگرا هستند از جمله نفی تمرکز قدرت در دستان یک‌نفر بخصوص مادام‌العمر یا موروثی، نفی دخالت نظامیان در امور غیردفاعی، نفی انحصار صداوسیما، نفی وابستگی دستگاه قضا و نقد سیاست‌های ایران‌سوز رهبر. تاجزاده نتیجه‌گیری می‌کند که تفاهم باید بر سر اصول بنیادین و غیرقابل مذاکره از جمله استقلال میهن، حق حاکمیت هر نسل، تمامیت ارضی، حقوق برابر شهروندی، خشونت‌پرهیزی و حاکمیت قانون باشد.

تاجزاده چهار حوزه را به عنوان مهم‌ترین ناتوانی‌های حکومت در صورت ادامه سیاست‌های فعلی برمی‌شمارد از جمله مهار گرانی، تورم، رکود و بی‌کاری در شرایط تورم افسارگسیخته و فشار اقتصادی بر معیشت مردم. ناتوانی در حل این معضلات، مهم‌ترین عامل نارضایتی عمومی و تهدیدکننده ثبات است. اقتصاد به عامل اصلی بی‌ثباتی تبدیل شده است و بدون اصلاحات ساختاری، این بحران‌ها عمیق‌تر خواهند شد. بدون تغییر اساسی در سیاست خارجی (مانند سرنوشت مذاکره با آمریکا)، رفع تحریم‌ها ممکن نیست. این امر مستقیماً بر حوزه اول تأثیر منفی می‌گذارد. تداوم انزوای بین‌المللی، به معنای ادامه بحران منابع و تشدید بحران اقتصادی داخلی است.

جلوگیری از فرار مغزها و حفظ سرمایه‌های مادی و معنوی. فرار نخبگان، پزشکان، مهندسان و جوانان سرمایه‌دار، بزرگترین تهدید برای آینده توسعه‌ای کشور است و نشان‌دهنده ناامیدی عمیق نسبت به آینده است.این امر، تخلیه منابع انسانی و معنوی کشور را به دنبال دارد و ظرفیت کشور برای عبور از بحران‌ها در بلندمدت را از بین می‌برد. بازسازی تجهیزات و تاسیسات فرسوده‌ی صنایع گوناگون. فرسودگی زیرساخت‌ها و صنایع (مانند برق، آب، پتروشیمی و گاز)، به دلیل نبود سرمایه‌گذاری و ناتوانی فنی، به بحران‌های مکرر (مانند قطع برق و کمبود گاز) منجر می‌شود.این ناتوانی، کارآمدی دولت را در ابتدایی‌ترین وظایفش زیر سؤال می‌برد و کیفیت زندگی روزمره شهروندان را مختل می‌کند.

تاجزاده از مثال‌های عینی از جمله تعمیر استادیوم و منع کنسرت در میدان آزادی استفاده می‌کند تا نشان دهد حکومت از اجتماع یک‌صدهزار نفری مردم وحشت دارد. ترس از اجتماع و فریاد اعتراض علیه بی‌کفایتی حاکمیت، به یک اصل حکومتی تبدیل شده است. تاجزاده نتیجه می‌گیرد که تداوم وضع موجود، دیر یا زود به ناکارآمدی حکومت در زمینه‌های مختلف و سرانجام به بی‌دولتی ختم خواهد شد.

تاجزاده عملکرد دولت پزشکیان را شاهدی می‌آورد بر این ادعا که انجام اصلاحات تاکتیکی، ذیل منویات رهبر، نه‌فقط رافع معضلات تلنبارشده نیست، بلکه بر دامنه و ژرفای بحران‌ها می‌افزاید. این یعنی اگرچه ممکن است دولت پزشکیان تلاش‌هایی برای گشایش‌های جزئی (مانند کاهش سخت‌گیری‌ها در فضای مجازی یا برخورد با فساد) انجام داده باشد، اما تا زمانی که در چارچوب اختیارات محدود و منویات رهبر باقی بماند، به نتیجه‌ای نخواهد رسید. همچنین برخی اقدامات (مثل تعلیق لایحه حجاب اجباری، شروع مذاکرات و خویشتن‌داری برابر اسرائیل پس از وعده صادق ۲) در کوتاه‌مدت باعث سکوت مردم در جنگ ۱۲ روزه شد، اما این تاب‌آوری مانند مسکن، موقتی است.

این فعال سیاسی همچنین در این نامه افزود مطالبات ملت تنها اقتصادی نیست؛ بلکه شامل دورکردن شبح جنگ، گشایش‌های مدنی و سیاسی، ملی‌شدن صداوسیما، فرصت‌های برابر و مشارکت در عرصه تعیین سرنوشت نیز هست و برآورده نشدن این خواسته‌ها، «شکاف حاکمیت و مردم را به نقطه‌ی بی‌بازگشت می‌رساند.

تاجزاده وضعیت بحران‌زده کشور را به بیماری تشبیه می‌کند که نیاز به جراحی فوری و درعین‌حال خطرناکی دارد. او به وضوح می‌گوید که با دارو و روش‌های متعارف درمانی، نمی‌توان او را مداوا کرد. در نهایت، تاجزاده نقطه کانونی تغییر را مشخص می‌کند: نوع و میزان تغییرات را باید نیازهای کشور و مطالبات ملت تعیین کند، نه منویات و تجویزهای رهبر.

همچنین تاجزاده هشدار می‌دهد ناکامی احتمالی یا قطعی دولت پزشکیان نباید سیل انتقادها را متوجه دولت او کند. این یک نکته مهم در تحلیل سیاسی است. نباید معلول را به جای علت تقبیح کرد. تاجزاده رهبری نظام جمهوری اسلامی را به این موضوع متهم می‌کند که مسیر هر تحول مثبت مهمی به سود مردم را سد کرده است. این سد، شامل عدم تغییر در سیاست‌های کلان خارجی و اقتصادی و نیز جلوگیری از انتخاب یا انتصاب مصلحان کاردان از طریق نظارت استصوابی و انتصابات کلیدی است.

تاجزاده می‌گوید به دلیل سد شدن راه اصلاح‌طلبان کاردان، قدرت به فرصت‌طلبان و حرام‌خواران داده شده است. او این قشر را به دلیل ثروت‌های بادآورده، به دفاع از مناسبات ظالمانه، فسادآلود و نابرابر کنونی متهم می‌کند و آن‌ها را به زالو تشبیه می‌کند که مشغول مکیدن خون ملت هستند. و ریشه نارضایتی عمومی در مناسبات ظالمانه و فساد سیستماتیک باعث تشدید تضعیف مشروعیت نظام شود.
تاجزاده اصلاحات اندک دولت را نادیده نمی‌گیرد، اما نقش آن‌ها را محدود می‌کند از جمله آنکه بهبودهای موردی در بهترین حالت نقش مسکن را دارند. بنابراین تنها راه نجات، ترک درمان‌های موضعی و سطحی و حرکت به سمت جراحی فوری و بنیادین است.

تاجزاده به جامعه و منتقدان پیام می‌دهد که تقصیر را به گردن دولت‌های منتخب نیندازید. ناکامی‌ دولت‌ها عمدتاً نتیجه دولت پنهان و سیاست‌های کلان رهبر است که با سد کردن راه متخصصان و میدان دادن به زالوهای اقتصادی، عملاً هرگونه اصلاح جدی را ناممکن کرده است. این وضعیت، نه تنها کشور را به سمت ورشکستگی می‌برد، بلکه مشروعیت نظام را نزد افکار عمومی به پایین‌ترین سطح خود می‌رساند.

تاجزاده نظام جمهوری اسلامی را نه یک حکومت سست‌بنیان، بلکه یک نظام دارای پایگاه مردمی در اقلیّت، سازمان‌یافته و مسلح توصیف می‌کند. این نظام منابع، انگیزه، اراده و ابزار سرکوب مخالفان را همچنان در خود دارد. و اگر تلاش برای سرنگونی نظام به دو نتیجه عدم سقوط و تغییر نظام منجر شود در اولی، نظام را خشن‌تر، وحشی‌تر و سرکوبگرتر کرده و در حالت دوم به‌احتمال‌زیاد دمکراسی و حاکمیت قانون را به ارمغان نمی‌آورد.

تاجزاده پیش‌بینی می‌کند که پس از سرنگونی خشونت‌بار، کشور در مرحله اول گرفتار هرج‌ و مرج و بی‌دولتی خواهد شد و سپس دیکتاتوری تازه‌نفس ظهور می‌کند. به طور مثال سرنوشت افغانستان را هشدار می‌دهد که سرنگونی خشونت‌بار، می‌تواند طالبانیسم شیعی را نیز پس از شکست مقطعی تقویت کرده و به کسب مجدد قدرت امیدوار سازد. بنابراین سختی و حتی طولانی‌بودن مسیر دمکراسی‌خواهی و روش خشونت‌پرهیزی نباید ما را از پیمودن آن راه منصرف کند و دستیابی به دموکراسی، تنها از طریق روش‌های دموکراتیک صلح‌آمیز و مدنی امکان‌پذیر است.

تاجزاده ویژگی‌های جامعه ایران را برمی‌شمارد: که اختلاف عقاید، سلایق و منافع غوغا کرده و متشکل از اقوامی با سنن، فرهنگ و زبان‌های متفاوت است و در چنین جامعه‌ای، راهکار سنتی یکدست‌سازی یا حذف اقلیت‌ها شکست می‌خورد. وی همچنین هشدار می‌دهد توهم پیروزی یک گرایش یا یک جریان و حذف و طرد سایرین مانند یک سیاه‌چاله است که به مستبدان امکان سوءاستفاده می‌دهد.

این فعال سیاسی در بخشی از نامه خود به صراحت دخالت نظامی خارجی مانند حملات هوایی تل‌آویو و واشنگتن) را رد می‌کند. او معتقد است که حتی اگر این حملات بتواند نظام را ساقط کند، محتمل‌ترین پیامد آن بی‌دولتی و سال‌ها هرج‌ومرج است. تاجزاده با هشدار درباره همدستی با بیگانگان در ویرانی میهن، بر لزوم حفظ استقلال و حاکمیت ملی تأکید می‌کند و بر این نکته تاکید دارد که آرمان‌های ملت ایران باید توسط خود ملت و بدون تخریب کشور محقق شود.

تاجزاده در این بخش از نامه، براندازان را به چالش کشیده که اگر قدرت سرنگونی نظام و جایگزینی نظمی تازه را دارند، می‌توانند هسته سخت قدرت را مجبور به برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان کنند و اگر فاقد چنین قدرتی هستند، وظیفه آن‌ها پشتیبانی از شیوه‌های مدنی و خشونت‌پرهیز تغییر است. هدف این رویکرد، باعث جلوگیری از عمیق‌تر شدن بحران خواهد شد از جمله آنکه فضا امنیتی‌تر و پلیسی‌تر نشود، هزینه فعالیت‌های سیاسی بالاتر نرود، یاس و استیصال بیشتر نشود و حکومت به‌طور کامل در اختیار راست فاشیست قرار نگیرد.

همچنین تاجزاده برخلاف اصلاح‌طلبان سنتی که به دنبال تغییرات تدریجی بودند، بر لزوم تغییرات استراتژیک و فوری تأکید می‌کند. این تغییرات باید در سه سطح انجام شوند از جمله تغییرات ساختاری یعنی تغییر در نحوه توزیع قدرت و اختیارات (مثل نظارت استصوابی، اختیارات رهبر و سپاه).

تغییرات سیاستی یعنی تغییر در اولویت‌ها (مثل اولویت از ایدئولوژی/محور مقاومت به توسعه/رفاه) و تغییر مدیریتی از جمله تغییر در نحوه انتخاب و به کارگیری مدیران از وفاداران کارنابلد به متخصصان. او معتقد است که کشتی کشور با سرعت به سمت صخره ناکارآمدی و بی‌دولتی می‌رود، اما همچنان یک راه نجات مسالمت‌آمیز وجود دارد.

بنابراین پیام محوری تاجزاده به این صورت است که نجات ایران از بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، نیازمند یک بسته کامل است که در آن، گشایش سیاسی، تجدیدنظر در سیاست خارجی اولویت توسعه بر آمریکاستیزی و اصلاح مدیریتی یعنی به‌کارگیری متخصصان باید همزمان و فوری اتفاق بیفتد. تا زمانی که هسته سخت قدرت، حاضر به پایان دادن به استراتژی آزادی‌ستیز و مردم‌گریز خود نباشد، هرگونه تلاش برای نجات کشور شکست خواهد خورد.

همچنین تاجزاده استدلال می‌کند که بازگشت رهبری نظام به مردم، موضع ایران در برابر آمریکا را متحول می‌کند. حملات نظامی و تحریم بر پایه این خطای محاسباتی استوار بود که مردم، همزمان با بمباران‌ها علیه جمهوری اسلامی به خیابان‌ها می‌ریزند. بنابراین اگر رهبر با تجدیدنظر در رویکرد اشتباه خود، حقوق و آزادی‌های شهروندان را به رسمیت شناخته و بکوشد با توزیع عادلانه قدرت و ثروت، مشارکت آحاد مردم را جلب کند، آنگاه به‌احتمالِ‌زیاد خود را ناچار می‌بیند که از موضعی مناسب با نمایندگانِ متکی به رای اکثریتِ یک ملت بزرگِ ۹۰ میلیونی با آمریکا مذاکره کند.

تاجزاده برای اثبات استدلال خود، دو نمونه تاریخی را مطرح می‌کند اول آنکه حماسه مردم در دوم خرداد ۱۳۷۶ موجب شد آمریکا از حمله نظامی محدود به ایران (در پاسخ به انفجار الخُبر) چشم بپوشد. و نمونه دوم در انتخابات ۱۳۹۲ رخ داد که انتخابات ۷۲ درصدی، شبح جنگ را از آسمان کشور دور کرد و به مذاکرات موفق هسته‌ای منجر شد. این شواهد تاریخی، اثبات می‌کنند که حضور اکثریت ملت در پای صندوق‌های رای و به تبع آن، مشروعیت داخلی، نه تنها مهم‌ترین ابزار بازدارندگی در برابر جنگ است، بلکه قوی‌ترین کارت برنده در مذاکرات بین‌المللی است.

تاجزاده همچنین در بخش دیگری از نامه خود تأکید می‌کند که اصرار بر تغییر در دوره حیات رهبر نه از سر ناامیدی از مردم، بلکه از سر ایمان به آگاهی و عزم ایرانیان برای دستیابی به آزادی، برابری و پیشرفت است. این جمله، دموکراسی‌خواهی او را بر مبنای اراده ملی قرار می‌دهد و تنها مسیر مسالمت‌آمیز گذار جلب همکاری هسته سخت قدرت، به شمول پاسداران و روحانیون می‌بیند.

تاجزاده به روشنی نشان می‌دهد که هدف اصلی، نه صرفاً سرنگونی حکومت، بلکه حفظ تمامیت ارضی و بقای دولت-ملت ایران است. هر دو مسیر رایج از جمله افراطی‌گری حاکمیت و رادیکالیسم اپوزیسیون به یک مقصد مشترک و فاجعه‌بار از دست رفتن کنترل ملی و تجزیه احتمالی ختم می‌شوند. تاجزاده یک الگوی تاریخی برای گذار موفق ارائه می‌دهد از جمله آنکه ایرانیان می‌توانند با حفظ نظم و همانند انقلاب مشروطه، دگرگونی بنیادی در ساختار حکومت رقم بزنند، یا در مسیر خلاء قدرت و هرج‌ومرج می‌افتند.

تاجزاده گزینه برد–باخت یعنی پیروزی کامل یک جناح و حذف کامل دیگری در شرایط کنونی ایران را منتفی می‌داند و معتقد است تنها دو راهبرد ممکن است: یا همه می‌بریم یا همه می‌بازیم. این یعنی سرنوشت سیاسی، اقتصادی و امنیتی همه گروه‌ها به هم گره خورده است.

تاجزاده موثرترین اقدام برای خروج از بحران‌ها را سه گام پذیرش حق تعیین سرنوشت ملت، گشودن راه مشارکت همگانی و ایجاد موازنه جدید قوا به‌سود جامعه می‌داند که همگی متکی بر اراده ملی هستند. این سه گام، هسته اصلی یک انتقال قدرت مسالمت‌آمیز و تدریجی را تشکیل می‌دهند. موازنه جدید قوا به‌سود جامعه به معنای تضعیف نهادهای غیرپاسخگو مانند نهادهای تحت امر رهبری و نظامی و تقویت نهادهای انتخابی و مدنی است. تاجزاده پیش‌بینی می‌کند که این اقدام منجر به جان تازه بخشیدن به کشور، افزایش تاب‌آوری جامعه، تسهیل حل مشکلات و موفقیت دیپلماسی و تداوم ثبات سیاسی خواهد شد.

تاجزاده الگوی مقاومت و نافرمانی مدنی را یک راهبرد موفق می‌داند که طبق آن، مردم توانسته‌اند اراده‌ی خود را بر ولی‌فقیه و دستگاه سرکوب او تحمیل کنند و این موضوع نه‌تنها پیروزی مقاومت در مورد مورد ویژه حجاب اختیاری را تأیید می‌کند، بلکه نافرمانی مدنی را به عنوان ابزار قدرتمندتر از سرکوب معرفی می‌کند. به طور مثال پیروزی‌های پیشین مردم در مورد ویدئو، ماهواره و دسترسی آزاد به اینترنت از جمله این موارد است که در هر سه مورد، حکومت ابتدا مقاومت کرد اما در نهایت مجبور شد در برابر اراده‌ی جمعی و عمل روزمره مردم عقب‌نشینی کند و فضا را بازتر کند.

تاجزاده تأکید می‌کند که مردم می‌توانند با همان سیاق، یعنی با کمترین تلفات و بیشترین ابتکارها و صدالبته با پایداری، هدف‌های کلان‌تری را محقق کنند. اهداف نهایی این راهبرد، فراتر از حجاب است. یعنی اسلام آمرانه و ولایت زوری را از میدان به‌در کردن، حکومت روحانیون را برچیدن و به نظام ولایت فقیه پایان دادن.

تاجزاده وضعیت امروز ایران را انفجاری ناشی از بحران‌های اقتصادی و اجتماعی توصیف کرده است. این روند تأکید بر آن است که نارضایتی‌ها دیگر صرفاً سیاسی نیست، بلکه به دلیل بحران معیشتی، به حالت بحرانی و غیرقابل کنترل رسیده است. این فعال سیاسی هشدار می‌دهد که این شورش‌ها لزوماً به نظم دمکراتیک نمی‌انجامد و شورش‌های برآمده از گرسنگی و خشم، اغلب به هرج‌ومرج و دیکتاتوری جدید منتهی می‌شوند.

تاجزاده همچنین تصریح می‌کند که در صورت وقوع هر یک از این فجایع، رهبری نظام جمهوری اسلامی نه تنها مسئول وضعیت بحران‌زده‌ی کنونی است، بلکه متهم اصلی هر بحرانی در آینده خواهد بود. در یک ساختار متمرکز مانند ولایت فقیه، تمرکز قدرت به معنای تمرکز مسئولیت است. این هشدار، هدفمندانه برای خنثی کردن هرگونه تلاش رهبر برای انداختن تقصیرها به گردن دولت‌ها یا نهادهای دیگر در آینده است.

تاجزاده به صراحت می‌گوید حکومت به انتهای خط رسیده و اگر رهبر به سیاست‌های سرکوبگرانه خود ادامه دهد، به دلیل قرار دادن کشور در وضعیت انفجاری، باید مستقیماً مسئول فجایعی مانند بی‌دولتی، جنگ داخلی و تجزیه شناخته شود. بنابراین پیام روشن است تغییر حتمی بوده اما همراهی با آن هوشمندانه و مقاومت در برابر آن، جنون‌آمیز است.
در نهایت پیام اصلی تاجزاده این است که قدرت واقعی ایران، در مشروعیت داخلی آن نهفته است. حکومت متکی به رأی اکثریت یک ملت ۹۰ میلیونی، قوی‌ترین اهرم بازدارندگی در برابر جنگ و قوی‌ترین کارت برنده در مذاکرات بین‌المللی است. به رهبری نظام هشدار می‌دهد که عقب‌نشینی داوطلبانه و تسلیم حق تعیین سرنوشت ملت، تنها راه گریز از هزینه‌های فاجعه‌بار عقب‌نشینی تحمیلی توسط مردم یا مداخلات خارجی است.

آخرین اخبار ایران و جهان

پیشنهاد هم‌وطن