اختصاصی هم وطن؛ گروه سیاسی/ سید امیر موسوی
سید محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات اخیرا در دیدار با اعضا و مسئولان انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها با انتقاد از وضعیت کنونی حاکم بر فضای عمومی کشور، همانگونه که از او انتظار میرفت در انتقاداتی نرم، گفته؛ «پس از جنگ، انتظار میرفت برای قدردانی از مردم، گشایشهای بیشتری ایجاد شود».
مرد محجوب سپهر سیاست در ایران، همچنین در این اظهارات، یادآور شده؛ «انتظار بوده و هست که در گام اول شاهد آزادی بخش مهمی از زندانیان باشیم.» وی همچنین، اضافه کرده؛ «احضار و محاکمه سیاسیون و اصحاب رسانه و فکر زیادتر شده و سخنهای تهدیدآمیز از تریبونهای رسمی و تکیه روی شعارهای نابجا، روزنههای امید را مسدود میکند.»
رئیس جمهور اصلاحات، ضمنا ابراز تاسف کرده که؛ «آیا دردآور نیست که دولت نتواند مدیران مورد خواست خود را به کار گیرد؟»
خب!
ما در این اظهارات با ذکر و شرح بدیهیاتی مواجهیم که اصل و مبنای صحت آن به گواه هر وجدان آگاه و بیداری، ناگفته پیدا بوده و بعید است که احدی، بدون حب و بغض به شنیدن آن نشسته و دست آخر به تکذیب یا تردید در درستی آن مبادرت کند. منتهای مراتب، محل سخن نگارنده در این جا، نوع مشی و رویکردی است که راوی این سخنان در تمام عمر سیاسی خود، بخصوص از سال 88 به این سو در پیش گرفته و به نظر میرسد که اگر در گذشته و مشخصا در دوره بر سر کار بودن دولت تحت امر او، واجد کارکرد و گرهگشا بوده، مدید مدتی است که دیگر، این کارکرد و خروجی را حداقل برای گشودن گرهای از تنگناهای تنگ این روزگار مردم ایران به دنبال نداشته و ندارد.
رئیس دولت اصلاحات به عنوان نمونه-همانگونه که در بالا اشاره شد-در دو فراز از موضعگیری اخیر خود، تصریح کرده که «پس از جنگ، انتظار میرفت برای قدردانی از مردم، گشایشهای بیشتری ایجاد شود.» خب، نشد! به همین سادگی! به عبارتی، مجموعه حاکمیت که بسیاری از اعوان و انصار آن از صدر تا ذیل در ایام جنگ دوازده روزه در این پستو و آن پستو به سر میبردند و با صعه صدر مردم و ایستادنشان پای وطن و مام میهن، جملگی این ایستادگی را پای خود و نظام فاکتور کرده و با گذشت کمتر از یک ماه از ترک مخاصمه با تلآویو به تنظیمات کارخانه بازگشتند! به تعبیر دیگر، آقای حاکمیت، اساسا بنای شنیدن صداهایی نظیر آنچه خاتمی به آن اشاره کرده، نداشته و شخص نخست ساختار کنونی حاکم بر ایران، نشان داده که جز در مضیغه و جز به قید اضطرار، عموما ترهای برای خواست و مطالبه عموم مردم این سرزمین-از جزئیترین مسائل تا مطالبات بنیادین-خرد نمیکند.
سید محمد خاتمی در بخش دیگری از این سخنان باز اشاره داشته که؛ «انتظار بوده و هست که در گام اول شاهد آزادی بخش مهمی از زندانیان باشیم.» سوال این است که بر اساس کدام چشمانداز این انتظار «بوده و هست» که در گام اول و اصلا شما بگویید در گام دهم! شاهد آزادی بخش مهمی از زندانیان باشیم؟ به خاطر رفتارهای غیرانسانی در حین انتقال زندانیان جنگ زده از اوین به تهران بزرگ و زندان زنان قرچک؟ به خاطر احکام سنگین صادره از 150 روز اخیر در پرونده فعالین شریف سیاسی و مدنی؟ به خاطر بازداشتهای فلهای و اتوبوسی صاحبنظران، فعالان سیاسی و جامعهشناسان؟ به خاطر بازداشت سید مصطفی تاجزاده با لشگرکشی و قشونکشی در میانه مرخصی کوتاهی برای شرکت در مراسم عزای برادرش؟ به خاطر قلع و قم رسانهها و بشین، پاشوها و بکن، نکنهای مبتذل دستگاه امنیتی و وزارت اطلاعات دولت مسعود پزشکیان؟
رئیس جمهور اصلاحات، اشارهای هم به حد کوتاه اختیارات دولت چهاردهم کرده و پرسیده؛ «آیا دردآور نیست که دولت نتواند مدیران مورد خواست خود را به کار گیرد؟» اما پاسخ به این پرسش به نظر، فراتر از چند حرف و کلمه بوده و در قدم اول، مثبت است! بله! دردآور است که دولتی که با حمایت فداکارانه مردم در هوای بس ناجوانمردانه سرد سیاست و در بحبوحه شامورتیبازی رقبایش بر سر کار آمده، نتواند مدیران مورد خواست خود را به کار بگیرد اما، دردآورتر اینکه، همین دولت به نام مبتذل و رنگ و رو رفته «وفاق» در این یک سال و اندی که روی کار آمده، تنها سر نامبارک عناصر رادیکالی نظیر؛ ثابتیها، رساییها، نبویانها، آقاتهرانیها و امثالهم را بیکلاه گذاشته و بیاعتنا به بدنه حامیان خود، هر اره، اورهای از اردوگاه رقیب دشمنگون خود را در شئون اجرایی دولتش بر کرسی مدیریت و کسوت نشانده است. حتما دردآور است که دولت نتواند مدیران مورد خواست خود را به کار بگیرد اما، دردآورتر این بوده که دولتی که با حمایت تمام قد اصلاحطلبان بر سر کار آمده و رئیسش، مدعی اصلاحطلبی است، میدان پاستور را به حیاط خلوت جبهه پایداری بدل کرده و قاه قاه به ریش هر مصلح دلسوزی بخندد!
القصه در اینکه سید محمد خاتمی بالذاته، سیاستمدار محجوب و ماخوذ به حیایی بوده و هست، تردیدی نیست. در اینکه خاتمی-به رغم ایستادگیهای چندباره در بزنگاههایی نظیر افشای قتلهای زنجیرهای-سیاستورز متحفظی بوده و اساسا اهل کت درآوردن و سینه چاک کردن برای دست کم همراهان خودش هم نیست، باز جای شکی وجود ندارد اما، مسئله مهم در این بین، اینجاست که این مشی و منش خاتمی به رغم همه محسنات خود در جای خود، دیگر در آشفته بازار امروز سپهر سیاست در ایران، راهگشا که هیچ، از منظر حاکمیت، حتی واجد اعتنا هم نیست!
خاتمی، امروز با همین دست فرمان به یک سیاستورز درجه دو بدل شده که بخش قابل اعتنایی از جامعه ایران از مواضعی چون مواضع او عبور کردهاند. به هر حال، جامعه از خاتمی و صاحبان مواضعی چون او، میپرسند که مخاطب این اظهارات از ناحیه رهبر معنوی اصلاحطلبان چه کسی است؟ شخص رهبری؟ طیف رادیکال رسوب کرده در هسته سخت قدرت؟ مسعود پزشکیان و دولت او؟ اگر پاسخ به هر یک از این سوالات مثبت باشد، خب! چه پاسخی دریافت کرده؟ رهبری به نامه دو صفحهای خاتمی در بحبوحه پساجنگ پاسخ داده یا طیف رادیکال و اهالی کیهان و پایداریچیهای مستقر در حاکمیت برای این مواضع، وجه اعتنایی قائلند؟ دولت پزشکیان و شخص رئیس آن، چقدر از زمان روی کار آمدنش به مواضع اصلاحطلبان و به طور مشخص؛ شخص خاتمی اعتنا کرده؟ با این دست مواضع، چقدر از شمار انتصابات گل درشت رادیکالترین عناصر اردگاه رقیب در بدنه-یا به عبارت بهتر، حلقه بالای اداره دولت-کاسته شده؟ با سادهانگارانهترین و خوشبینانهترین رویکرد هم نمیتوان به این دست سوالات جامعه از اصلاحطلبان و شخص رهبری معنوی این جریان سیاسی پاسخ مثبت داد.
البته که سیاست، امر دینامیک و سیالی بوده و دائما تابع متغیرهای متغیری است که هر لحظه برای بازی در میدان آن طرحی نو درانداخت و اصلاحطلبان نیز مطلقا مردود این میدان نیستند اما، جامعه دیگر جامعه کمتر آسیب و زخم خورده و با تحملتر سابق نیست. نسل کنونی دیگر تاب موی سفید کردن و به باد فنا دادن عمر خود را ندارد تا از رهگذر سیاستورزیهای لاکپشتی-آن هم تازه اگر در رویارویی با سیاستهای طرف مقابل جواب داد-بعد از چند دهه به گشایشهای روزنهگونه در روزمرگی خود دلخوش کند و خرسند از این باشد که نزدیک غروب آفتاب است و او صبح را دوست دارد!
النهایه اینکه به نظر میرسد؛ مجال سیاستورزیهای تدریجی و فرسایشی در قواره تابآوری امروز جامعه ایران نبوده و چهرههای تاثیرگذار و سابقا تعیینکنندهای چون خاتمی؛ باید صراحت بیشتری در مواضع خود در پیش گرفته و به رغم هر تاوان و هزینه اجتنابناپذیری، صدای واقعی مردم را به گوش حاکمیتی برسانند که همین حالا هم، شنونده مسالمتآمیزترین صداهای منتقد خود نیست. حاکمیتی که هنوز به خاطر داریم که رهبرش چطور در پاسخ به پیشنهاد آشتی ملی همین سید محمد خاتمی، انگشت اشاره بالا و پایین کرد و با تن صدایی بلندتر از همیشه، «پشت بلندگو» و نقل به مضمون گفت؛ «مگر مردم با هم قهرند که بخواهند آشتی بکنند؟ بله! مردم با آن کسانی که آن جوان بسیجی را لخت کردند، کتک زدند، قهرند، آشتی هم نمیکنند»!