خانه یادداشت‌ها برای منصوره، به مناسبت سالروز تولد سعیدش

فاصله ملاقات‌ها خیلی زیاد شده و دیدارها محدود

برای منصوره، به مناسبت سالروز تولد سعیدش

قدیم‌ترها که دست به قلم بودم، به هربهانه‌ای کسی را مخاطب قرار داده برایش می‌نوشتم. برای یک زندانی سیاسی یا همسر، مادر و فرزندش. همسرجان تشویقم می‌کرد و می‌گفت چه خوب که فکر همه هستی، خدا خیرت دهد.

فخرالسادات محتشمی پور
برای منصوره
به مناسبت سالروز تولد سعیدش
قدیم‌ترها که دست به قلم بودم، به هربهانه‌ای کسی را مخاطب قرار داده برایش می‌نوشتم. برای یک زندانی سیاسی یا همسر، مادر و فرزندش.
همسرجان تشویقم می‌کرد و می‌گفت چه خوب که فکر همه هستی، خدا خیرت دهد.
آن روزها ما خانواده زندانیان سیاسی یک جمع منسجم و هماهنگ بودیم که هیچگاه فشار و خشونت و تهدید بازجوها نتوانست از هم جدایمان کند.
امروز اما به دلایل مختلف خانواده‌های زندانیان سیاسی خیلی با هم مرتبط نیستند اما دل‌ها به هم نزدیک است.
فاصله ملاقات‌ها خیلی زیاد شده و دیدارها محدود. در این میان ارتباطات قبلی محکم‌تر شده مثلا من از احوالات خانم آقای قدیانی باخبرم و از حال منصوره همسر آقاسعید مدنی که حساب رنج‌هایشان از دستم خارج شده‌است.
امروز می‌خواهم به مناسبت تولد آقاسعید برای منصوره بنویسم.
می‌خواهم به او تبریک بگویم که پابه‌پای همسرش مسیر ناهمواری را به سوی آزادی پیموده و می‌پیماید.
می‌خواهم از او تشکر کنم که علیرغم همه سختی‌ها هیچگاه لب به شکایت نگشود، همسرش را برای تنهایی‌هایش، دلتنگی‌هایش و رنج‌های خانواده زندانی سیاسی بودن خود ملامت نکرد. و می‌خواهم برای این همسر زندانی سیاسی بنویسم که بی‌هیچ انتظار و توقع بار سنگین این نقش را که مثل همه ما در پذیرش آن بی‌اختیار بود، بر دوش کشیده و نجیبانه و آرام ادامه راه می‌دهد.
منصوره برای من سمبل مقاومت و شکیبایی است. هرچند لب بربسته اما در عمق چشمان زیبایش اعتراض و عصیان علیه ستم موج می‌زند و از دلش! از دل منصوره چه کسی خبر دارد؟ و از نجواهای شبانه با یار دربندش و شکوه‌هایش به خدایی که همچنان به ستمگران مهلت می‌دهد تا اعمال ننگینشان آخرین ذره‌های اعتماد و امید مردمان را از آنان سلب و قطع کند.
برای منصوره می‌نویسم که بازجو در پرونده‌سازی برای شویش نه او را می‌دید و نه مادر پیر و نه دخترانش را و قاضی هنگام امضای حکم از پیش صادرشده نه آن‌ها را می‌دید و نه خدا را.
مگر می‌شود باخدا بود و این‌گونه بی‌محابا احکام ظالمانه صادر و امضا کرد؟
و اما تبعید به دماوند حکم ظالمانه دیگری نه تنها برای سعید مدنی بلکه برای همسر بیمارش که برای هر دیدار باید مسیری طولانی را طی کند.
برای منصوره می‌نویسم که باوقار و آرام به دماوند می‌آید و می‌رود و صدای پایش جانورانی را که به خواب زمستانی رفته‌اند، بیدار نمی‌کند.
خواهرم، منصوره‌جان این روزهای تلخ می‌گذرد و روسیاهی و ننگ برای ظالم خواهد ماند. خوشا به حال آقاسعید که چون تو همسر صبور و فداکاری دارد.
تولد همسرجانت بر تو و خانواده‌ی عزیزت و برما مبارک

آخرین اخبار ایران و جهان

پیشنهاد هم‌وطن