حمید روشنایی
در اجلاس اخیر آب و هوا در برزیل (COP30) هیات بزرگی شامل 210 نفر از كشور انگلیس عازم برازیلیا شده تا در این اجلاس شركت كنند. جالب این است كه مطبوعات بریتانیا از جمله روزنامه دیلی میل به این سفر اعتراض كردند. در وهله اول (به خصوص از سوی ما ایرانیان) این استنباط میشود كه اعتراض رسانهها به تعداد افراد اعزامی و هزینه رفتن آنها به یك قاره دیگر با مسافت 2 و نیم میلیون مایل فاصله بوده است. اما جالب است بدانیم كه اعتراض به دلیل آلوده شدن بیشتر اتمسفر با 500 تن گاز CO2 توسط هواپیماهایی بوده كه آنها را به كنفرانس رسانده است، این یعنی دغدعه محیط زیست داشتن. نمیخواهم منكر مشكلات اقتصادی مردم كشورمان شوم كه گاهی همه مسائل را تحتالشعاع قرار میدهد، اما سوالی در ذهنم همیشه وجود داشته و آن اینكه چرا ما دغدغه محیط زیست نداریم؟! ما كه نه هوا داریم… نه آب … نه فضای سبز … نه هور و دریاچه و… ما كه بیش از همگان مشكل محیط زیست و فضای تنفسی داریم… چرا باید به داشتههایمان در خصوص محیط زیست بیتفاوت باشیم . این بیتوجهی از كجا منشا میگیرد؟ مشكل محیط زیست از انقلاب صنعتی شكل گرفت. از قرن ۱۸ به بعد، مصرف بیرویه سوختهای فسیلی، نابودی جنگلها و فضای سبز، افزایش تعداد كارخانهها و رشد شهرنشینی، استفاده نامحدود از منابع طبیعی با آلودگی و تخریب محیطزیست، نابودی طبیعت برای توسعه نامتوازن و صنعتی شدن كشورها ادامه یافت..
تا اینكه در قرن بیستم، این احساس به وجود آمد كه انسان در حال نابودی محل زندگی خویش است. در این دوره برای اولینبار توجه جدی به بحرانهای زیستمحیطی شكل گرفت. وقتی انسانها پیامدهای فعالیتهای خود را دیدند-مانند جنگلزدایی، آلودگی هوا و آب، بیابانزایی، كاهش تنوع زیستی- به تدریج متوجه شدند كه این تخریبها مستقیما بر سلامت و كیفیت زندگیشان اثر میگذارد. این تجربهها نخستین جرقههای دغدغه زیستمحیطی را ایجاد كرد. اما متاسفانه این موضوع در كشورهای جهان سوم جدی گرفته نشده است. هر چند باید گفت كه اساسیترین آلودگیهای محیط زیستی مربوط به كشورهای ثروتمند است، اما به هر حال كشورهای در حال صنعتی شدن هم سهمی در این مساله داشتهاند. آلودگی هوا، ازدیاد مصرف مواد پلاستیكی، آلوده كردن آب و خاك و… بخشهایی از ضرررسانی به محیط زیست در این كشورهاست.
اما چرا ما درك كاملی از مشكلات محیط زیست نداریم؟ محققان قبلا پاسخ این سوال را دادهاند:
1- احساس دور بودن و فاصله زمانی و روانی از فاجعههای محیط زیستی: مشكلات محیطزیستی غالبا كمتر در زندگی روزمره ما احساس میشوند، نتایجشان آهسته و تدریجی بروز میكند و اثراتشان نسلی است و نه فوری.
2- اولویت نداشتن مشكلات محیط زیستی: توجه ما به نیازهای فوری زندگی مانند شرایط نامساعد وضعیت اقتصادی دغدغههای شغلی و درآمد و مشكلات اجتماعی و سیاسی، موجب شده تا توجه به محیطزیست به عنوان یك مساله «لوكس» یا كماهمیت دیده شود.
3- نبود آموزش و آگاهی كافی: شاید مهمترین مشكل در كشورهای جهان سوم، آموزش باشد. نبودن شیوههای درست آموزشی موجب شده است آگاهی كمی از پیامدهای تخریب محیطزیست وجود داشته باشد. رسانههای گروهی و اجتماعی نیز بهطور مستمر و علمی به این مسائل نمیپردازند و وقتی پیامدها درست شناخته نشوند، انگیزهای برای تغییر ایجاد نمیكنند.
4- مشكلات اقتصادی كشورها و ساختارهای نادرست: متاسفانه به دلیل مشكلاتی كه ساختار اقتصادی كشورها دارد، توجه به محیط زیست یك اولویت ثانوی میشود. بسیاری از كارخانهها و صنایع اصلی دارای فعالیت آلاینده هستند و به دلیل سودهای كوتاهمدت آنها، هزینههای بلندمدت محیطزیستی را به دوش جامعه و نسلهای آینده میگذارند. سیستمهای اقتصادی اغلب طوری طراحی نشدهاند كه حفاظت از محیطزیست را بهصرفه كنند؛ بنابراین افراد و شركتها انگیزه كافی برای رفتارهای سبز ندارند.
5- مقاومت فرهنگی: علاوه بر منافع اقتصادی دولتها و برخی گروهها، نارسایی فرهنگی بعضی جوامع (كه نبودن آموزش دلیل آن است) در درك اهمیت موضوع و اصرار بر بد مصرف كردن میتواند نقش مهمی در بیتوجهی به محیط زیست داشته باشد.
در نهایت میتوان گفت درك اهمیت مشكلات محیط زیستی، نه تنها نیاز به آموزش عمومی، توجه دولتها و تغییر فرهنگ اجتماعی دارد، بلكه نوعی همكاری جهانی را میطلبد. باید باور كنیم كه ما به عنوان ساكنان این كشتی در حال غرق، یك سرنوشت واحد داریم. اگر جنگلهای برزیل در حال سوخت باشد، راه تنفسی مردم سایر كشورها بسته خواهد شد. آلودگی هوا در تهران، تغییرات آب و هوایی ایجاد میكند و موجب سیل در جنوب شرق آسیا میشود. سرنوشت دنیای امروز را نمیشود با مرزبندیهای فرضی تغییر داد.