اختصاصی هموطن/ گروه سیاسی-پژواک کیا
لبنان بار دیگر در کانون بحرانی قرار گرفته است که ریشه در تضاد عمیق میان منافع راهبردی منطقهای جمهوری اسلامی و ضرورتهای ملی و حاکمیتی دولت بیروت دارد. در حالی که تهران، حزبالله را به مثابه ستون اصلی راهبرد سیاست منطقهای خود و آخرین سپر دفاعی خود در برابر اسرائیل میبیند، فشارهای بیسابقه ایالات متحده و اسرائیل، دولت لبنان را وادار به اتخاذ موضعی علنی علیه نفوذ ایران و طرح خلع سلاح این گروه کرده است. این تقابل، که با جدالهای تند دیپلماتیک و تشدید حملات نظامی اسرائیل همراه شده، منطقه را در آستانه شعلهور شدن آتش جنگی دیگر قرار داده است. اما آنچه در این میان مغفول مانده، هزینههای گزافی است که سیاست حفظ بازوی مسلح در لبنان، بر دوش حاکمیت و ملت این کشور تحمیل کرده است؛ هزینههایی که دولت بیروت دیگر قادر به تحمل آن نیست و به صراحت، زبان به انتقاد گشوده است. لبنان، به تعبیر هفتهنامه «عرب ویکلی»، عملاً به «زمینی سوخته بدل شده که پیامها (و موشکها) میان اسرائیل، ایران و آمریکا رد و بدل میشوند.»
شکاف دیپلماتیک؛ انکار دخالت و درخواست کشور ثالث
تنشهای اخیر میان تهران و بیروت، به وضوح نشان داد که سیاست «عدم مداخله» ایران در امور داخلی لبنان، در عمل با واقعیتهای میدانی و راهبردی همخوانی ندارد. یوسف رجّی، وزیر امور خارجه لبنان، با اعترافی صریح، پرده از این واقعیت برداشت که تصمیم نهایی درباره خلع سلاح حزبالله، در نهایت در تهران گرفته میشود. این اعتراف، که نشاندهنده نفوذ ایران در ساختار نظامی-سیاسی لبنان است، بلافاصله با موضعگیریهای تند و انتقادی وزیر خارجه لبنان همراه شد. جدال لفظی در شبکه اجتماعی «ایکس» میان رجّی و عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، ابعاد این بحران را علنی ساخت. چندی پیش رجّی در واکنش به اظهارات علیاکبر ولایتی، مشاور ارشد رهبر ایران، که «وجود حزبالله را از نان شب هم برای لبنان واجبتر» دانسته بود، شدیداً انتقاد کرد و اذعان داشت: «برای ما آنچه از آب و نان واجبتر است، حاکمیت، آزادی و استقلال تصمیمگیریهای داخلی ماست.» این سخنان، نشاندهنده نارضایتی عمیق بیروت از رویکردی است که منافع راهبردی ایران را بر حاکمیت ملی لبنان ارجح میداند.
اوج این تنشها، در رد دعوت رسمی تهران توسط رجّی و پیشنهاد برگزاری مذاکرات در یک کشور ثالث بیطرف نمایان شد. در حالی که مقامات ایرانی تلاش کردند این درخواست را کماهمیت جلوه دهند و بر روابط دوستانه تأکید کنند، درخواست مذاکره در کشور ثالث، در عرف دیپلماتیک، نشان از وجود منازعه و تخاصم دارد. رجّی با رد این دعوت، صراحتاً اعلام کرد که «فضای مناسب» برای گفتوگو فراهم نیست و شرط آغاز مرحلهای تازه از روابط را «پرهیز از هرگونه مداخله در امور داخلی طرف مقابل، تحت هر بهانهای» دانست.
این موضعگیریها، که با تعلیق روند تصویب استوارنامه سفیر جدید ایران در بیروت نیز همراه شده است، نشان میدهد که دولت لبنان، که با حمایت آمریکا و کشورهای عربی روی کار آمده، دیگر حاضر به تحمل هزینههای سیاست نیابتی ایران نیست و به دنبال بازگشت به اصل استقلال کامل در تصمیمگیریهای داخلی است. این رویکرد انتقادی، در واقع، هزینهای است که تهران بابت اصرار بر حفظ یک ساختار نظامی موازی در لبنان، میپردازد.
فشار حداکثری و تبدیل لبنان به هدف اصلی
سیاست نیابتی ایران، لبنان را مستقیماً به هدف اصلی حملات اسرائیل تبدیل کرده است. اسرائیل، پس از عملیات ۷اکتبر، فرصتی برای «تغییر چهره خاورمیانه» یافته و هدف استراتژیک خود را از میان برداشتن سپر نیابتی (حزبالله) برای گشودن مسیر به سوی تهران قرار داده است. این رویکرد، به معنی آن است که لبنان، به دلیل نقش حزبالله، باید بهای جنگی را بپردازد که تصمیمگیری درباره آن در پایتختهای دیگر صورت میگیرد. تهدیدات بنیامین نتانیاهو مبنی بر مواجهه لبنان با «ویرانی و رنجی مشابه آنچه در غزه میبینیم»، صرفاً یک بلوف سیاسی نیست. حمله هوایی اسرائیل به محله حاره حریک در بیروت و ترور فرماندهان ارشد، پیام واضحی است که نشان میدهد اسرائیل دیگر علاقهای به مدیریت تهدید حزبالله ندارد و قصد دارد آن را از میان بردارد. این اقدامات، که مقامات اسرائیلی آن را پیشدرآمدی برای «دور دوم» حملات علیه ایران میدانند، نشان میدهد که راهبرد ایران، امنیت لبنان را به شدت به خطر انداخته و این کشور را در معرض عملیات نظامی وسیع قرار داده است.
دولت لبنان در این میان، در یک دوراهی مرگبار گرفتار شده است. از یک سو، تحت فشار آمریکا و اسرائیل قرار دارد تا کاری را انجام دهد که نیروی هوایی اسرائیل قادر به تکمیل آن از آسمان نیست؛ یعنی خلع سلاح حزبالله. از سوی دیگر، حزبالله با پشتوانه ایران، حاضر به تسلیم نیست و ارتش لبنان نیز از ترس وقوع جنگ داخلی، توان اجرای طرح خلع سلاح را ندارد. وزیر امور خارجه لبنان با صراحت اعلام کرده است که سلاحهای حزبالله در دفاع از لبنان یا حمایت از غزه کارآمد نبودهاند و اعتبار دولت لبنان منوط به اعمال اقتدار بر تمامی قلمرو و محدود کردن سلاحها به نیروهای امنیتی مشروع است. این موضع، بیانگر آن است که حتی در میان مقامات رسمی لبنان، این دیدگاه غالب شده که اصرار ایران بر حفظ این نیروی مسلح، نه تنها سودی برای امنیت ملی لبنان نداشته، بلکه آن را به سوی فاجعه سوق داده است.
تضعیف حاکمیت و اقتصاد با حمایتهای مالی موازی
سیاست ایران در حمایت مالی از حزبالله، اگرچه با هدف حفظ توان مقاومت صورت میگیرد، اما به طور مستقیم به تضعیف نهادهای دولتی و حاکمیت ملی لبنان منجر شده است. تهران با صرف منابع مالی عظیم، از جمله حدود یک میلیارد دلار در سال گذشته، برای بازسازی توانمندیهای حزبالله، این بودجه را از طریق شبکههای پیچیده و انتقال پول نقد در چمدانها، سیستم بانکی رسمی لبنان را دور میزند. این رویکرد، در شرایطی که لبنان با فروپاشی اقتصادی دست و پنجه نرم میکند، عملاً به معنای تقویت یک دولت موازی و غیررسمی است که در موازات دولت قانونی عمل میکند. این اقدام، نه تنها به تقویت فساد و بیثباتی مالی در لبنان کمک میکند، بلکه بهانهای قوی به دست آمریکا و غرب میدهد تا کمکهای خود را مشروط به خلع سلاح کنند و فشارها را بر دولت بیروت افزایش دهند.
ولید جنبلاط، سیاستمدار باسابقه دروزی لبنان، با لحنی صریح هشدار داد که کشورش نباید به «صندوق پستی» ارسال پیام میان قدرتهای خارجی تبدیل شود. این هشدار، مستقیماً متوجه سیاستهای ایران است که با تمرکز بر منافع راهبردی خود، لبنان را به ابزار و میدان عمل تبدیل کرده است. دولت لبنان دیگر نارضایتی خود را از این نفوذ پنهان نمیکند و علناً اذعان کرده است که حزبالله بدون تصمیم تهران قادر به تحویل سلاحهای خود نیست؛ این یعنی پذیرش این واقعیت که حاکمیت ملی لبنان، گروگان تصمیمگیریهای فرامرزی است.
پارادوکس بقا؛ منافع ملی لبنان در مقابل راهبرد پیشروی ایران
از دیدگاه تهران، حزبالله همچنان نماینده اصلی و کلیدی نیابتی و ستون اصلی «راهبرد پیشروی» ایران است. به همین دلیل، جلوگیری از نابودی این گروه به بالاترین اولویت ایران تبدیل شده است. نگاه ایران به حزبالله بهطور اساسی تغییر کرده است؛ بطوریکه «پیش از حملات ماه ژوئن، حزبالله ابزاری برای نمایش قدرت بود، اما اکنون، شاید آخرین سپر موجود برای تضمین بقای جمهوری اسلامی در منطقه محسوب میشود.» این دیدگاه، هرچند از منظر دفاع راهبردی ایران قابل درک است، اما به قیمت نادیده گرفتن منافع ملی و حاکمیت لبنان تمام شده است.دولت لبنان در موقعیتی قرار دارد که باید میان چالش داخلی خلع سلاح حزبالله و تهدید خارجی ناشی از حملات اسرائیل تعادل برقرار کند. کابینه لبنان بهصورت نمادین به خلع سلاح گروههای شبهنظامی رأی داده، زیرا به تعبیر تحلیلگران جهان عرب این یک خواست لبنانی است و برای بازسازی کشور ضروری است. وزیر خارجه لبنان در این باره تأکید کرده است که «باور راسخی دارد مبنی بر اینکه ساختن هر دولت نیرومندی ممکن نیست مگر آنکه تنها خود دولت، از طریق ارتش ملیاش، حق انحصاری حمل سلاح را در اختیار داشته باشد و تصمیمگیرندهی یگانه در امور جنگ و صلح باشد.»
منتقدان بر این باورند که اجماعی در لبنان، حتی در میان طوایف غیرشیعه و برخی از شیعیان، شکل گرفته که سیاستهای ایران در حمایت از تسلیحات حزبالله، به جای تقویت لبنان، آن را به یک دولت شکننده و وابسته تبدیل کرده است. ایران با اصرار بر حفظ این ساختار نظامی موازی، عملاً مانع از تحقق حاکمیت ملی و انحصار سلاح در دست ارتش لبنان شده است. این رویکرد، نه تنها بهانهای قوی به دست اسرائیل برای تشدید حملات داده، بلکه باعث شده تا لبنان نخستین مذاکرات مستقیم خود با اسرائیل پس از دههها را تحت نظارت «سازوکار اجرای توقف خصومتها» برگزار کند؛ اقدامی که هرچند با هدف جلوگیری از عملیات نظامی گسترده اسرائیل صورت گرفت، اما از سوی دبیر کل حزبالله به دادن «امتیاز رایگان» متهم شد. این تضاد، نشاندهنده عمق شکافی است که سیاستهای منطقهای ایران در ساختار داخلی لبنان ایجاد کرده است.
بازنگری راهبردی برای حفظ لبنان
در شرایطی که مقامات اسرائیلی صراحتاً اعلام کردهاند که تمرکز عملیاتی کنونی اسرائیل بر «محور ایران» است و هدف استراتژیک تلآویو از میان برداشتن سپر نیابتی است، سیاست ایران در لبنان به نقطه حساسی رسیده است. اصرار بر حفظ وضعیت موجود، نه تنها خطر جنگ را افزایش میدهد، بلکه به تضعیف بیشتر دولت قانونی لبنان و تقویت روایتهای ضد ایرانی در منطقه منجر میشود.
وزیر امور خارجه لبنان با رد درخواست همتای ایرانی خود، به صراحت نقش ایران در لبنان و منطقه را «منفی» و سیاستهای تهران را منبع بیثباتی خواند و شرط آمادگی برای گفتوگو با تهران را توقف این دخالتها و همچنین قطع تأمین مالی حزبالله دانست. این اظهارات، نشاندهنده نارضایتی عمیق و علنی بیروت از نفوذ نظامی و مالی ایران است. برای خروج از این بنبست و جلوگیری از فروپاشی کامل لبنان، که در نهایت به نفع اسرائیل تمام خواهد شد، تهران نیاز به یک بازنگری راهبردی دارد. این بازنگری باید شامل احترام کامل به حاکمیت ملی لبنان، همکاری با دولت قانونی برای تقویت ارتش ملی و محدود کردن سلاحها به نهادهای مشروع باشد. تا زمانی که ایران، منافع راهبردی خود را بر حاکمیت و ثبات لبنان ترجیح دهد، لبنان همچنان قربانی منازعات منطقهای باقی خواهد ماند و خطر شعلهور شدن آتش جنگی که میتواند کل منطقه را درگیر کند، به شدت بالا خواهد بود. حفظ لبنان به عنوان یک متحد باثبات و دارای حاکمیت، در بلندمدت، برای راهبرد مقاومت ایران بسیار حیاتیتر از حفظ یک بازوی مسلح تحت فشار است.